نهال فرخی

عرصه سیاست ایران، محیط پیچیده‌ای دارد و بعضی کلمه‌ها در این عرصه دیگر فقط «عدد» یا «کالا» نیستند؛ حامل حافظه‌اند. بنزین یکی از همین واژه‌هاست؛ واژه‌ای که از دهه شصت تا آبان ۹۸ و حالا تا بحث سه‌نرخی شدن در دولت پزشکیان از نازل پمپ‌بنزین‌ها جدا شده و وارد تمام اتاق‌های تصمیم‌گیری سیاسی شده است.

امروز دیگر بحث «لیتری چند؟» فقط موضوع کارشناسان انرژی نیست؛ خط قرمزی است که دولت‌ها، مجلس‌ها، مخالفان و حاکمیت هر کدام به نوعی درگیر آنند و از دل آن، سیاست ساخته‌اند.

آبان ۱۳۹۸ این واقعیت را برای همیشه حک کرد؛ شبی که تصمیم ناگهانی برای سه‌برابر کردن قیمت بنزین، منجر به اعتراض‌های گسترده و خونبار شهروندان شد و دولت وقت برای مهار بحران، اینترنت کشور را تقریباً یک هفته قطع کرد و از آن پس، بنزین در ذهن سیاست‌ورزان ایرانی تبدیل شد به معادل مستقیم «ریسک امنیتی».

حالا دیگر هر دولتی می‌داند که دست زدن به قیمت بنزین، یعنی نزدیک شدن به خطی که هم می‌تواند بودجه را نجات دهد و هم ممکن است ثبات سیاسی را تهدید کند.

اما اگر از آبان ۹۸ نیز عقب‌تر برویم، می‌بینیم این «سیاسی شدن بنزین» ناگهان و یک‌شبه اتفاق نیفتاده است. ریشه‌های آن را می‌شود در دهه جنگ، در سال‌های سازندگی، در کشمکش‌های دولت اصلاحات با مجلس هفتم و بعد در فراز و فرود دولت احمدی‌نژاد و روحانی دنبال کرد؛ جایی که بنزین کم‌کم از موضوعی اقتصادی، به ابزار رقابت سیاسی و نماد «با مردم بودن» یا «مقابل مردم بودن» تبدیل شد.

جنگ، کوپن و بنزین

 به عنوان ابزار کنترل اجتماعی

در دهه شصت، وقتی کشور درگیر جنگ و اقتصاد در وضعیت بسیج عمومی بود، بنزین هنوز به معنای امروز «مسأله سیاسی» نبود، اما بی‌تردید ابزار حاکمیت برای اداره شرایط استثنایی به‌شمارمی‌آمد. قیمت رسمی پایین، سهمیه‌بندی، کارت‌ها و کوپن‌ها، همه بخشی از سازوکار کنترل و توزیع عادلانه در روایت رسمی شد.

در دوران نخست‌وزیری میرحسین موسوی، دولت در یک اقتصاد کوپنی، سه کار هم‌زمان انجام می‌داد: جنگ را اداره می‌کرد، تورم را تا حدی مهار نگه می‌داشت و سعی می‌کرد شوک قیمت کالاهای اساسی و حامل‌های انرژی را به حداقل برساند. بنزین ارزان، در آن معادله فقط یک «یارانه اقتصادی» نبود؛ نشانه‌ای بود از این‌که دولت خود را موظف می‌داند هزینه‌های جنگ را از جیب مردم عادی کمتر عبور دهد.

سازندگی، تعدیل و بنزین

 در حاشیه مناقشه‌ها

با آغاز دولت هاشمی رفسنجانی و پایان جنگ، گفتمان رسمی از «جنگ و کوپن» به «سازندگی و توسعه» تغییر کرد. دولت جدید ناچار بود صورت‌حساب جنگ و سال‌ها کنترل قیمت را بپردازد؛ از جمله در حوزه انرژی.

اما جالب این‌جاست که در دهه 70، موضوع بنزین هنوز به معنای امروزی «پرچم سیاسی» نبود. محل مناقشه سیاسی بیشتر روی مفاهیمی مثل تعدیل ساختاری، خصوصی‌سازی، شکاف طبقاتی و نقش نهادهای عمومی در اقتصاد بود. قیمت بنزین افزایش پیدا می‌کرد، اما موجی در خیابان به پا نمی‌کرد. کما این که هنوز مجلس و جریان‌های سیاسی رقیب، موضوع بنزین را به شعار انتخاباتی تبدیل نکرده بودند و بنزین در این دوره، بیشتر در سطح کارشناسی محل بحث بود تا در سطح پوسترهای انتخاباتی و مناظره‌های تلویزیونی.

تلاش برای اصلاح تدریجی و 

«سیاسی شدن قیمت» در مجلس هفتم

نقطه عطف اصلی در سیاسی شدن قیمت بنزین را باید در اواخر دولت دوم خاتمی و شکل‌گیری مجلس هفتم جست‌وجو کرد؛ مجلسی به‌تمامی اصولگرا که با پرچم «حمایت از مردم» وارد میدان شد، اما تصمیمی گرفت که سال‌ها بعد، خود اصولگرایان هم آن را «خطای سیاسی» خواندند.

در سال‌های ۷۶ تا ۸۳، دولت خاتمی با پشتوانه اجتماعی قابل قبول، سیاست افزایش پلکانی قیمت بنزین را ادامه داد. بنزین از ۵ تومان در ابتدای دهه 70، تا ۸۰ تومان در سال ۱۳۸۳ رسید. این رشد تدریجی، اگرچه در جامعه بی‌هزینه نبود، اما کم‌کم عرفی شده بود؛ مردم هر سال در روز 15 فروردین با درصدی افزایش در قیمت سوخت روبه‌رو می‌شدند، بدون این‌که شوکی شدید به مصرف و سیاست وارد شود.

اما با تشکیل مجلس هفتم، ورق برگشت. اصولگرایان که خود را در موقعیت مقابله با دولت اصلاحات و آماده‌سازی صحنه برای انتخابات ۸۴ می‌دیدند، «قیمت» را به میدان نبرد سیاسی کشیدند.

طرح معروف «تثبیت قیمت‌ها» که به ابتکار چهره‌هایی چون احمد توکلی و با همراهی الیاس نادران طراحی شد، دقیقاً در همین فضا شکل گرفت. این طرح، بند مربوط به افزایش تدریجی سالانه قیمت حامل‌های انرژی (حدود ۱۰ درصد در سال) را در برنامه چهارم کنار گذاشت و دولت را از حق افزایش قیمت بنزین محروم کرد. استدلال رسمی این بود که باید جلوی فشار بر معیشت مردم را گرفت؛ اما انگیزه پنهان، تضعیف دولت خاتمی و ارائه یک «دستاورد عینی» برای مجلس تازه‌نفس اصولگرا بود که ما نگذاشتیم قیمت‌ها بالا برود.

حشمت‌الله فلاحت‌پیشه و برخی دیگر از نمایندگان همان طیف نیز در سال‌های بعد صریحاً گفتند طرح تثبیت قیمت‌ها «تصمیمی کاملاً سیاسی» بود، نه کارشناسی. این‌جا دقیقاً نقطه‌ای است که بنزین از یک «عدد اقتصادی» به «سرمایه سیاسی» تبدیل شد؛ سرمایه‌ای که با آن هم می‌شد به دولت اصلاحات ضربه زد، هم در انتخابات ۸۴، با شعار «ما قیمت‌ها را ثابت نگه داشتیم» رأی جمع کرد.

احمدی‌نژاد؛ تثبیت، موج‌سواری 

و بعد «جراحی با تبر»

دولت احمدی‌نژاد نیز محصول همان فضا بود. در انتخابات ۱۳۸۴، یکی از برگ‌های برنده او، همین «دفاع از تثبیت قیمت‌ها» و نمایش خود به‌عنوان رئیس‌جمهوری بود که نمی‌گذارد هزینه بیشتری بر دوش مردم بیافتد. طرح تثبیت قیمت‌ها به عنوان دستاورد اصلی اصولگرایان مجلس هفتم، در تبلیغات انتخاباتی او به کار آمد و به او کمک کرد خود را نامزد «طبقات فرودست» معرفی کند.

اما چند سال بعد، همان دولت دید که این راه بن‌بست است. مصرف بنزین سر به فلک کشیده، واردات به شدت افزایش یافته و یارانه پنهان انرژی به سطحی رسیده که حتی با درآمدهای بالای نفتی هم قابل دوام نیست.

راه‌حلی که احمدی‌نژاد انتخاب کرد، از نظر اقتصادی شاید «ضروری» بود، اما از نظر سیاسی، نماد همان چرخه خطرناک «انجماد و شوک» شد؛ وقتی اصلاح تدریجی را قربانی شعارهای کوتاه‌مدت کنیم، ناچار می‌شویم در نقطه‌ای، یک جراحی خشن و یک‌باره انجام دهیم. اما نقطه مهم این‌جاست که همان جریانی که در مجلس هفتم، با شعار «حمایت از مردم»، اصلاح تدریجی قیمت را متوقف کرده بود، چند سال بعد مجبور شد همان مردم را با شوک قیمتی و سه‌نرخی شدن سوخت مواجه کند. بنزین، این‌جا هم ابزار سیاست بود؛ یک بار برای رأی جمع کردن، یک بار برای پوشاندن آثار سیاست‌های اشتباه گذشته.

نگاه سیاسی به بنزین در این دوره، فقط به مجلس و دولت ختم نشد. شیوه اجرای هدفمندی، یارانه نقدی برای همه (برخلاف قانون)، و توزیع نادرست منابع میان تولید، زیرساخت و مردم، همه ناشی از همان رویکرد بود: تصمیم‌های بزرگ در اتاق‌های کوچک، با ملاحظات انتخاباتی و رقابتی، نه صرفاً با معیارهای پایداری اقتصادی.

«شنبه صبح فهمیدم» 

یک اعتراف سیاسی

دولت روحانی با شعار «تدبیر و عقلانیت» سر کار آمد و در چهار سال اول، با برجام و گشایش نسبی اقتصادی، توانست قیمت بنزین را در چارچوبی نسبتا قابل‌پیش‌بینی مدیریت کند؛ افزایش ۹۳ و بعد تک‌نرخی کردن بنزین در ۹۴، در فضایی انجام شد که هنوز سرمایه اجتماعی دولت بالاتر بود و امید به آینده، دست‌کم در طبقات متوسط، زنده.

اما خروج آمریکا از برجام، بازگشت تحریم‌ها، و سقوط تکیه‌گاه ارزی دولت، همه معادله را به هم زد. ناترازی بنزین، کسری بودجه و انفجار مصرف، دوباره روی میز آمد. و باز همان چرخه تکرار شد: چند سال انجماد قیمت، بعد یک شوک ناگهانی.

آبان ۱۳۹۸ نقطه انفجار این چرخه بود. افزایش ناگهانی قیمت بنزین با تصمیم «شورای سران قوا» و بدون اقناع افکار عمومی، جامعه‌ای خسته و نگران را به خیابان کشاند.

واکنش حاکمیت سخت و امنیتی بود و هزینه سیاسی آن، برای سال‌ها باقی ماند. در این میان، شاید نمادین‌ترین جمله، همان جمله حسن روحانی بود که گفت: «من هم صبح جمعه فهمیدم بنزین گران شده.» 

 مسأله این نیست که بنزین سه‌نرخی شود یا نشود؛ مسأله این است که جامعه احساس کند در این تصمیم حضور دارد یا نه و بنزینی که چهار دهه است از پمپ‌بنزین به مجلس و دولت و شورای عالی امنیت ملی سفر کرده، حالا شاید بیش از هر زمان نیاز دارد به یک مقصد جدید برسد: گفت‌وگوی صادقانه با مردم

جمله‌ای که قرار بود مسئولیت را از دوش او بردارد و تصمیم را به «سران قوا» و «نهادهای فرادولتی» نسبت دهد، در عمل به پاشنه‌ آشیل دولتش تبدیل شد. این جمله نشان داد که تعیین قیمت بنزین در ایران، سال‌هاست از مدار عادی سیاست‌گذاری خارج شده و به سطحی رسیده که حتی رئیس‌جمهور هم خود را در حاشیه آن تعریف می‌کند. تصمیم در جایی دیگر گرفته می‌شود و دولت، صرفاً مجری و سپر رسانه‌ای آن است.

بنزین؛ ابزار دولت‌ها و مخالفان از مجلس هفتم تا امروز

اگر همه این دوره‌ها را کنار هم بگذاریم، یک الگوی تکراری دیده می‌شود که در دهه 60، بنزین ابزار مدیریت جنگ و کنترل اجتماعی بود؛ در دهه 70، موضوع اصلاحات اقتصادی در حاشیه بحث‌های بزرگ‌تر؛ در اواخر اصلاحات تبدیل شد به ابزار حمله سیاسی مجلس هفتم به دولت خاتمی و سکوی تبلیغاتی اصولگرایان برای انتخابات ۸۴؛ در دوره احمدی‌نژاد، از شعار تثبیت قیمت و «مهرورزی» ، بنزین هم ابزار پوپولیسم بود و هم قربانی آن؛ در دوره روحانی، بنزین به خط تماس مستقیم بین دولت و جامعه تبدیل شد و نقطه‌ای که بحران اعتماد در آبان ۹۸ فوران کرد؛ و حالا، در آستانه تصمیم‌های جدید هر بحثی درباره بنزین، اول از همه در اتاق‌های سیاسی و امنیتی بررسی می‌شود، نه در کمیسیون‌های تخصصی 

اقتصاد و انرژی.

در این میان فقط دولت‌ها از بنزین استفاده نکرده‌اند؛ مخالفان و رقبا نیز هر بار از این عدد به عنوان چماق یا پرچم استفاده کرده‌اند و به این معنا بنزین در ایران فقط یک حامل انرژی نیست؛ آینه‌ای است که در آن می‌توان نسبت دولت‌ها با جامعه، شیوه مواجهه با حقیقت، ظرفیت تحمل بحران و میزان استقلال نهادهای تصمیم‌گیر را دید.

دولت پزشکیان و سایه آبان

حالا نوبت دولت پزشکیان است؛ دولتی که در نیمه ۱۴۰۳ روی کار آمد و از یک‌سو با ناترازی شدید انرژی و کسری بودجه روبه‌روست و از سوی دیگر در حافظه جمعی، هنوز آبان ۹۸ زنده است.

این دولت عملاً نمی‌تواند برای همیشه قیمت بنزین را ۱۵۰۰ و ۳۰۰۰ تومان نگه دارد؛ شش سال انجماد قیمت در اقتصاد تورمی ایران، یعنی انباشت انرژی برای یک شوک جدید. اما پرسش اصلی سیاسی است که این بار تصمیم چگونه گرفته و چگونه اعلام می‌شود؟

نحوه مدیریت این پرونده، شاید مهم‌ترین آزمون سیاسی دولت پزشکیان باشد. دولتی که خود را «برآمده از رأی معترض» معرفی می‌کند، اگر بخواهد از تجربه آبان ۹۸ درس بگیرد، باید سیاست سوخت را از «ابزار قدرت» به «موضوع گفت‌وگو» تبدیل کند؛ از عددی که در جلسات سران قوا تعیین می‌شود، به موضوعی که در صحن علنی، در رسانه‌ها، در گفت‌وگو با مردم، بارها و بارها توضیح داده می‌شود.

اگر از آبان ۹۸ نیز عقب‌تر برویم، می‌بینیم این «سیاسی شدن بنزین» ناگهان و یک‌شبه اتفاق نیفتاده و ریشه‌های آن را می‌شود در سال‌های سازندگی، در کشمکش‌های دولت اصلاحات با مجلس هفتم و روحانی دنبال کرد؛ جایی که بنزین کم‌کم از موضوعی اقتصادی، به ابزار رقابت سیاسی و نماد «با مردم بودن» یا «مقابل مردم بودن» تبدیل شد

مسأله فقط این نیست که بنزین سه‌نرخی شود یا نشود؛ مسأله این است که جامعه احساس کند در این تصمیم حضور دارد یا نه. بنزینی که چهار دهه است از پمپ ‌بنزین به مجلس و دولت و شورای عالی امنیت ملی سفر کرده، حالا شاید بیش از هر زمان دیگر نیاز دارد به یک مقصد جدید برسد: گفت‌وگوی صادقانه با مردم. اگر چنین نشود، چرخه آشنا دوباره تکرار می‌شود؛ چند سال انجماد به‌خاطر ترس سیاسی، بعد یک شوک ناگهانی به‌خاطر ضرورت اقتصادی و باز هم بحرانی که این‌بار شاید نام دیگری داشته باشد، اما ریشه‌اش همان است؛ سیاستی که بنزین را فقط عددی برای کنترل جامعه می‌بیند، نه آینه‌ای برای اصلاح رابطه 

دولت و مردم.