نهال فرخی 

دست‌نوشته علی لاریجانی خطاب به رسانه‌ها، در روزی که مجلس علیه دولت و دیپلماسی دولت‌های پیشین و دستکم یک رئیس‌جمهور و یک وزیر خارجه اسبق می‌تاخت، خود نشانه تصویری از بحران مزمن سیاست و رسانه در ایران است.

تصور کنید در روزی که صحن علنی مجلس شورای اسلامی به صحنه‌ فریاد و حمله علیه حسن روحانی، رئیس‌جمهور پیشین ایران و دستگاه دیپلماسی بدل شد، نامه‌ای با دست‌خط علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، خطاب به رسانه‌ها منتشر شد. نامه‌ای با متنی کوتاه، اما معنادار مبنی بر اینکه: «برای دفع خطرات از کشور سرافرازمان ایران دو نکته مهم است؛ یکی تقویت نیروهای مسلح و مهم‌تر، حفظ انسجام ملی و سد کردن راه گسترش دوقطبی‌های کاذب تا مسیر توسعه ملی فراهم گردد؛ پیگیری و کمک درباره این موضوع با شما اهالی معزز رسانه‌ها.»

در ظاهر، این جمله‌ها دعوتی است به وحدت و پرهیز از دوقطبی‌سازی. اما در واقعیتِ ایران امروز، که نهادها در بلاتکلیفی‌اند و رسانه‌ها زیر فشار، چنین نامه‌ای بیش از آن‌که راه‌حل باشد، بازتابی از بحران سیاسی و رسانه‌ای است.

پرسش ساده اما مهم این است: وقتی انسجام ملی در نهادهای قدرت خود ناپدید شده، چگونه از رسانه‌ها انتظار می‌رود آن را پاس بدارند؟

روزی عجیب برای سیاست ایران

انتشار نامه لاریجانی دقیقاً در روزی صورت گرفت که محمدباقر قالیباف و جمعی از نمایندگان مجلس در صحن علنی به دو چهره اصلی سیاست خارجی دهه گذشته، حسن روحانی و محمدجواد ظریف، حمله کردند. اتهام‌زنی‌ها و شعارهای تند، بازتابی از همان چیزی بود که لاریجانی «گسترش دوقطبی‌های کاذب» نامیده است، اما تناقض در این‌جاست که منشأ دوقطبی‌ها نه رسانه‌ها که خودِ نهادهای رسمی و جریان‌های قدرت‌اند؛

وقتی نمایندگان یک نهاد ملی و رسمی کشور در صحن بهارستان راه می‌روند و علیه یکی از شخصیت‌های سیاسی ایران که 8 سال رئیس دولت بوده، شعار می‌دهند و همزمان رئیس مجلس به بهانه نزدیکی با روسیه، به محمد جواد ظریف می‌تازد؛ عجیب نیست که بسیاری از خود بپرسند آیا نامه نباید خطاب به گروه‌ها و دسته‌های سیاسی کشور منتشر می‌شد؟

البته که بهارستان‌نشینان ابدا برای تخریب وفاق نیز دست از تلاش برنمی‌دارند و در همان روز انتشار نامه علی لاریجانی، وزیر کار دولت مسعود پزشکیان نیز به مجلس احضار شد؛ نشانه‌ای از آن که تندروهای مجلس همچنان بر مدار تقابل می‌چرخند و آرامش سیاسی برای دولت تازه‌کارِ پزشکیان در دسترس نیست.

در این میان اما علی لاریجانی؛ دیپلمات کهنه‌کار و سیاست‌مداری که سال‌ها در رده‌های بالای نظام حضور داشته از «انسجام ملی» سخن می‌گوید؛ مفهومی که شاید بیش از همه باید خطاب به همان نمایندگان مجلس و جریان‌های سیاسیِ افراطی باشد، نه به رسانه‌هایی که نفس نقدشان را هم «دوقطبی‌سازی» می‌خوانند.

نامه‌ای از دل نهاد امنیت

یا دعوتی برای سکوت؟

در متن لاریجانی، دو محور دیده می‌شود: «تقویت نیروهای مسلح» و «حفظ انسجام ملی». تقدم اول بر دوم نیز معنایی روشن دارد؛ امنیت، پیش از جامعه قرار گرفته است.

این نگاه اما ریشه‌ در تفکر امنیتی حاکم بر سیاست ایران دارد؛ جایی که هر مساله اجتماعی، نهایتاً در چتر امنیتی تحلیل می‌شود. اما مشکل آن‌جاست که وقتی رسانه‌ها به جای ناظر، به بازوی نهادهای امنیتی بدل شوند، مفهوم انسجام به‌جای وحدت داوطلبانه، به انضباط تحمیلی تبدیل می‌شود.

نامه لاریجانی در چنین فضایی هم می‌تواند دعوت به عقلانیت تلقی شود و هم درخواست برای سکوت؛ و این دو معنا در جامعه‌ای شبیه ایران، از هم جدا نمی‌شوند. چراکه هر توصیه‌ای به «پرهیز از دوقطبی‌سازی» در شرایط انسداد رسانه‌ای، به‌طور ناگزیر رنگ سانسور به خود می‌گیرد.

سیاستِ بی‌حزب و رسانه‌های حزبی

در ایران اما به دلیل محدودیت آزادی‌های سیاسی، احزاب عملاً نقش مؤثر خود را از دست داده‌اند. آن چه در بسیاری از کشورها کارکرد حزب  را دارد، در ایران بر دوش رسانه‌ها افتاده است.

به این ترتیب است که رسانه‌های نزدیک به هر گرایش سیاسی، چهره عمومی همان جریان به شمار می‌روند؛ روزنامه، تریبون حزب است و سایت خبری، دفتر سیاسی آن.

از مشروطه تا امروز همواره در پهنه سیاسی ایران، رابطه‌ای دوسویه میان سیاست و رسانه برقرار بوده، اما در دهه‌های اخیر و با گسترش رسانه‌های دیجیتال، این رابطه ماهیتی تازه پیدا کرده است؛ دیگر احزاب صاحب رسانه نیستند، بلکه رسانه‌ها صاحب سیاست شده‌اند.

رسانه‌های قدرتمند امروز در ایران، بازتاب نفوذ سیاسی صاحبانشان‌اند و هر جناحی که پشتوانه مالی و ارتباط نهادی بیشتری دارد، میدان رسانه را در اختیار می‌گیرد و با تولید جریان خبری و تحلیلی، بر افکار عمومی اثر می‌گذارد.

در چنین وضعی، شاید سخن لاریجانی از «سد کردن دوقطبی‌های کاذب» مخاطبانی خاص پیدا می‌کند، رسانه‌هایی که خود بخشی از بازی قدرت‌اند. اما تضاد این‌جاست که رسانه‌هایی که نزدیک به نهادهای رسمی‌اند، آزادانه هر حمله و اتهامی را منتشر می‌کنند، در حالی که رسانه‌های مستقل یا منتقد، به سرعت به دوقطبی‌سازی و «تخریب وحدت ملی» 

متهم می‌شوند.

نتیجه این وارونگی، بی‌اعتمادی عمومی به روایت رسمی است. جامعه‌ای که می‌بیند رسانه‌های وابسته از خطوط قرمز مصون‌اند، اما مطبوعات مستقل به جرم تحلیل، توقیف می‌شوند، دیگر به هیچ «انسجامی» باور ندارد.

وقتی نهادها خود دچار دوقطبی‌اند

نامه دبیر شورای عالی امنیت ملی نیز اکنون در شرایطی منتشر شد که نظام تصمیم‌گیری کشور بیش از هر زمان دیگری دچار چندگانگی است. از مجلس تا دولت، از شورای نگهبان تا دستگاه دیپلماسی، هر نهاد راه خود را می‌رود و هر کدام دیگری را مقصر می‌داند.

در سیاست خارجی، تضاد میان جریان‌های موسوم به «مقاومت‌محور» و «تعامل‌گرا» آشکار است و حملات قالیباف و نمایندگان تندرو به روحانی و ظریف نه از سر اختلاف سلیقه، که نشانه شکاف عمیق در دکترین سیاست خارجی نظام است. از نگاه تندروها، مذاکره و دیپلماسی به معنای عقب‌نشینی است و از دید دیپلمات‌های عمل‌گرا، تقابل دائمی به معنای بن‌بست.

این دو نگاه در سال‌های اخیر به موازات هم پیش رفته‌اند و عملاً هیچ نهاد بالادستی نتوانسته میان‌شان آشتی برقرار کند. لاریجانی نیز در مقام دبیر شورای عالی امنیت ملی، به‌ظاهر می‌کوشد از بالا پیام وحدت بفرستد، اما همان شورا نیز سال‌هاست از مرز تصمیم‌سازی به سطح هماهنگی صوری تنزل یافته است. در واقع، وقتی ساختارهای حاکمیتی خود از انسجام تهی‌اند، توصیه به رسانه‌ها برای حفظ وحدت، بیشتر شبیه شوخی سیاسی 

به نظر می‌رسد.

وارونگی مفاهیم؛ انسجام یا حذف؟

مشکل اصلی در این نوع ادبیات رسمی، ابهام در مفاهیم است. «انسجام ملی» دقیقاً به چه معناست؟ وحدت رأی؟ یا پذیرش تنوع در عین همکاری؟ اگر انسجام یعنی حذف صداهای متفاوت، آن دیگر انسجام نیست؛ انحصار است و اگر «دوقطبی کاذب» به معنای هرگونه اختلاف‌نظر سیاسی است، پس اساساً سیاست بی‌معنا می‌شود. چنان که در جامعه‌ای که هر نقدی می‌تواند «فتنه رسانه‌ای» تلقی شود، خط میان انسجام و سانسور بسیار باریک است.

لاریجانی، که خود سال‌ها در رأس نهادهای قدرت در کشور بوده، بهتر از هر کسی می‌داند که ریشه دوقطبی‌های امروز نه در رسانه‌ها، بلکه در فقدان گفت‌وگو در درون حاکمیت است.

اما شاید ترجیح داده است از بیرون ساختار، نسخه‌ای صادر کند که هزینه‌ای برایش نداشته باشد. پرسش این‌جاست اگر او در دوران ریاستش بر مجلس یا در مسئولیت‌های پیشین چنین نگاهی داشت، آیا امروز جامعه در همین نقطه بحران بود؟

دعوت به انسجام از نهادِ بی‌انسجام

از منظر تحلیلی نیز اما این نامه بیش از آن که یک توصیه باشد، نشانه‌ای است از تلاش لاریجانی برای بازسازی چهره‌اش به‌عنوان سیاستمداری میانه‌رو و عقل‌گرا.

او که پس از سال‌ها دوری از قدرت اجرایی، حالا دبیر شورای عالی امنیت ملی شده، می‌کوشد جایگاه خود را در ساختار جدید قدرت تثبیت کند. اما در واقعیت، شورای عالی امنیت ملیِ امروز نه قدرت تصمیم‌گیری مستقل دارد، نه وزن سیاسی گذشته را.

در فضای پساجنگ و پسابحران، تصمیم‌ها در سطوح دیگر گرفته می‌شوند و شورا بیشتر کارکردی هماهنگ‌کننده دارد تا سیاست‌گذار.

از این منظر، نامه لاریجانی را باید نه دستورالعملی اجرایی، بلکه پیامی نمادین دانست؛ تلاشی برای بازگرداندن گفتار «عقلانیت» به گفتمان رسمی. اما مشکل آن است که این پیام در خلأ فرستاده شده؛ در حالی که گفت‌وگو از بالا دیگر کار نمی‌کند، پس جامعه‌ای که رسانه‌هایش در تنگنا باشند و نهادهایش درگیر نزاع، دیگر با توصیه آرام نمی‌گیرد.

بگوییم اگر قرار است رسانه‌ها پاسدار انسجام ملی باشند، نخست باید خودِ حاکمیت از دوقطبی‌های واقعی دست بکشد وگرنه هر نامه‌ای، هرچند با خطی خوش نوشته شود، در بایگانی تاریخ سیاست ایران، به عنوان سندی از «انسجام در میانه آشوب» باقی خواهد ماند

دموکراسی با فرمان امنیتی

 ممکن نمی‌شود

ایران کشوری است متکثر از قومیت‌ها و مذاهب گوناگون تا تنوع فرهنگی و زبانی و در چنین سرزمینی، دکترین امنیت ملی تنها زمانی پایدار است که بر پایه‌ دموکراسی و مشارکت عمومی بنا شود.

امنیت واقعی از دل گفت‌وگو می‌جوشد، نه از مسیر سکوت و اگر قرار است انسجامی شکل بگیرد، باید بر پایه اعتماد متقابل میان حاکمیت و جامعه باشد، نه بر اساس دستور از بالا.

لاریجانی در نامه‌اش از رسانه‌ها خواسته «برای انسجام ملی کمک کنند» اما رسانه‌ها زمانی می‌توانند چنین نقشی ایفا کنند که خود در امنیت باشند؛ وقتی روزنامه‌نگار از ترس توقیف یا احضار نمی‌نویسد، نمی‌تواند به انسجام ملی کمک کند. وقتی رسانه‌های مستقل با انبوه پرونده قضایی مواجه‌اند و بودجه‌های کلان به رسانه‌های وابسته سرازیر می‌شود، نتیجه‌اش انسجام نیست، بلکه انحصار رسانه‌ای است.

انسجام تحمیلی یا گفت‌وگوی ملی؟

نامه لاریجانی می‌توانست نقطه آغازی باشد برای گفت‌وگو میان نهادهای سیاسی و رسانه‌ای اما شرطش پذیرش واقعیت‌هاست. تا زمانی که نهادهای قدرت از نقد گریزان‌اند و مسئولیت تصمیم‌هایشان را نمی‌پذیرند، سخن از انسجام معنایی ندارد؛ چرا که انسجام واقعی و موردنظر در نامه علی لاریجانی نیز از مسیر شفافیت و پاسخ‌گویی می‌گذرد، نه از فرمان و توصیه.

در کشوری که نهادها هر یک ساز خود را می‌زنند، رسانه‌ها قربانی تعریف‌های دوگانه از «آزادی» و «امنیت» می‌شوند و مجلس تریبونی برای حمله به دولت و دیپلماسی است؛ سخن گفتن از انسجام، بیشتر شبیه شوخی تلخ است. انسجام، محصول اراده سیاسی برای گفت‌وگوست، نه توصیه‌ای در قالب نامه

در کشورهایی که بحران‌های سیاسی را پشت سر گذاشته‌اند، تجربه نشان داده که انسجام ملی تنها زمانی شکل گرفته که رسانه‌ها آزاد بوده‌اند تا واقعیت را بازتاب دهند. در ایران اما مسیر برعکس طی می‌شود: هرگاه بحران بالا می‌گیرد، نخستین واکنش، محدود کردن رسانه‌هاست و همین تناقض، چرخه بحران را تکرار می‌کند.

پایانِ وارونگی و

 شاید آغاز یک مسیر تازه

نامه علی لاریجانی شاید در ظاهر آرام و مؤدب باشد، اما در باطن آینه‌ای است از آشفتگی سیاست ایرانی.

در کشوری که نهادها هر یک ساز خود را می‌زنند، رسانه‌ها قربانی تعریف‌های دوگانه از «آزادی» و «امنیت» می‌شوند و مجلس تریبونی برای حمله به دولت و دیپلماسی است؛ سخن گفتن از انسجام، بیشتر شبیه شوخی تلخ است. انسجام، محصول اراده سیاسی برای گفت‌وگوست، نه توصیه‌ای در قالب نامه.

چنان که همزمانی نامه لاریجانی با اظهار نظر قالیباف و چند تن از نمایندگان مجلس علیه رئیس‌جمهور پیشین ایران حسن روحانی و هم چنین محمدجواد ظریف از یک تریبون ملی و آن هم به خاطر منافع کشور روسیه، که انعکاس وسیع رسانه‌ای داخل و خارج داشت نمایشگر هر چه بیشتر انشقاق در تدابیر دیپلماتیک از یک سو و تنگ‌نظری‌های حکومتی در نظریه‌پردازی حوزه سیاست خارجی از سوی دیگر محسوب می شود.

همزمانی نامه لاریجانی با اظهارنظر قالیباف و چند تن از نمایندگان مجلس علیه حسن روحانی و محمدجواد ظریف و آن هم به دلیل منافع روسیه، نمایشگر انشقاق در تدابیر دیپلماتیک از یک سو و تنگ‌نظری‌ها در نظریه‌پردازی حوزه سیاست خارجی از سوی دیگر محسوب می‌شود

در نهایت، شاید بهتر باشد این‌گونه بگوییم اگر قرار است رسانه‌ها پاسدار انسجام ملی باشند، نخست باید خودِ حاکمیت از دوقطبی‌های واقعی دست بکشد وگرنه هر نامه‌ای، هرچند با خطی خوش نوشته شود، در بایگانی تاریخ سیاست ایران، به عنوان سندی از «انسجام در میانه آشوب» باقی خواهد ماند.