میرا قربانی‌فر

در روزی که آتش‌بسِ شکننده غزه نفس می‌کشد، شرم‌الشیخ به صحنه نمایشِ اراده‌ای بین‌المللی برای پایان جنگ تبدیل شد؛ نشستی با ریاست مشترک عبدالفتاح السیسی و دونالد ترامپ و حضور رهبران و فرستادگان بلندپایه از اروپا و جهان عرب.

دستور کار رسمی نشست نیز تثبیت آتش‌بس، تسهیل کمک‌های انسانی، آغاز بازسازی و طراحی چارچوب سیاسی پساجنگ بود و دستور کار نانوشته نیز هموار کردنِ مسیر همگرایی‌های تازه پیرامون «پیمان ابراهیم». بااین‌حال، وجود دو غایبِ اصلیِ میدان یعنی اسرائیل و حماس، بر چیدمان نشست سایه انداخت؛ و البته بیشتر نشان از بازی پشت پرده برای پیمان ابراهیم را به رخ کشید. حقیقت این است که شرم‌الشیخ، میز مذاکره مستقیم طرف‌های جنگ نبود، بیش از هرچیز سکویی نمادین برای اجماع‌سازی به‌نظر رسید.

در این قاب، داستان ایران اما شکل دیگری دارد. قاهره دعوت‌نامه را فرستاد؛ اما پاسخ تهران منفی بود. عراقچی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «ایران از دعوت رئیس‌جمهور السیسی سپاسگزار است، اما نه رئیس‌جمهور پزشکیان و نه من، نمی‌توانیم با کسانی وارد تعامل شویم که به مردم ایران حمله کرده‌اند و همچنان ما را تهدید و تحریم می‌کنند.» در ادامه نیز تأکید کرد ایران از هر ابتکاری که به «پایان نسل‌کشی در غزه و خروج نیروهای اشغالگر» منجر شود استقبال می‌کند.

هم‌زمان سخنگوی وزارت خارجه نیز با ستایش از استقامت مردم فلسطین، گفت جمهوری اسلامی برنامه‌ای برای شرکت در این نشست ندارد و تصمیم‌گیری درباره آینده فلسطین باید به‌دست مردم و نمایندگان واقعی آنان باشد.

چرا شرم‌الشیخ مهم شد؟

اهمیت شرم‌الشیخ اما تنها به نام‌ها و تصاویر محدود نبود. در دو سال گذشته، جنگِ چندلایه غزه نه‌تنها به فاجعه انسانی انجامید که به الگوی تازه‌ای از مداخله‌گری، مهار و میانجی‌گری در منطقه نیز شکل داد.

آتش‌بس دست‌کم دو کارکرد داشت توقف موقت چرخه خون و ویرانی و باز کردن دریچه‌ای برای بازتعریف ترتیبات امنیتی و سیاسی.

در چنین بزنگاهی، هر میزی که پسا‌جنگ را صورت‌بندی کند، به‌طور طبیعی به میدان رقابت روایت‌ها بدل می‌شود؛ چه کسی جنگ را متوقف کرد؟ چه کسی بازسازی را می‌گرداند؟ چه چارچوبی برای آینده غزه مشروع است؟ و جایگاه هر بازیگر در این معادلات کجاست؟

شرم‌الشیخ با ریاست مشترک قاهره و واشنگتن، پاسخی بود به این پرسش‌ها از زاویه‌ای مشخص و ترکیب میهمانان (از اروپایی‌ها تا برخی کشورهای عربی) و غیبت طرف‌های درگیر، پیام را روشن‌تر می‌کرد که قرار نیست در این نشست بر سر سلاح‌های گروه‌های مقاومت چانه‌زنی شود یا درباره خطوط تماسِ میدانی تصمیم‌های سخت گرفته شود؛ قرار است «چارچوب سیاسی» اعلام شود و از دل آن، مسیرهایی برای گسترش همگرایی‌های از جنس «ابراهیم» بیرون بیاید. همین‌جاست که ایران، از منظر زیربنایی خود را در تعارض می‌بیند.

تعارض زیربنایی با ابراهیم و ترس از قابِ پرهزینه

به نظر می‌رسد که در تهران، تصمیم به عدم حضور بر دو محور اصلی استوار شد. محور نخست، تعارض با پروژه‌ای که در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی، ابزاری برای شکل‌دهی به نظمی است که اهرم‌های ایران و محور مقاومت را هدف گرفته و «پیمان ابراهیم» از نگاه تهران صرفاً یک «سازوکار صلح» نیست؛ اتاق فرمانی است برای بازتعریف امنیت منطقه با محوریت واشنگتن و متحدانش. حضور در شرم‌الشیخ، با این فهم، خطر «قرار گرفتن در قابِ رقیب» را داشت؛ قابِ پرهزینه‌ای که نزدیکی واقعی با منافع ایران فراهم نمی‌کند و در بهترین حالت، حضور تهران را به سیاهی‌لشکر یک اجماعِ از پیش‌طراحی‌شده تقلیل می‌دهد.

محور دوم، سرشت نمادینِ نشست بود. با غیبت اسرائیل و حماس، امکان مذاکره مؤثر درباره ترتیبات امنیتیِ صحنه وجود نداشت. در چنین چارچوبی، وزن «نمایش دستاورد» بر «حل اختلاف واقعی» می‌چربد. ایران، پس از تجربه‌های تلخِ بدعهدی (از خروج آمریکا از برجام تا فشارهای حداکثری)، حالا از ورود به صحنه‌ای که «تضمین ملموسی» ارائه نمی‌کند پرهیز کرد؛ صحنه‌ای که بیش از آن‌که گره‌ای بگشاید، روایتِ پیروزی رقیب را محکم می‌کند.

منتقدانِ تصمیم ایران برای عدم حضور در شرم‌الشیخ می‌گویند که دیپلماسی برای وقتِ اختلاف است، نه توافق. اگر ایران خود را از صحنه‌های نمادین و بزرگ کنار بکشد، آیا تصمیم‌گیری درباره آینده منطقه در غیاب ایران رقم نمی‌خورد؟ آیا میدان روایت‌سازی، یک‌دست‌تر به نفع رقیب نمی‌شود؟ و آیا در بلندمدت، این پرهیز از حضور، به انزوای دیپلماتیک و اقتصادیِ بیشتر منجر نخواهد شد؟

افزون بر این، لایه‌ای از ملاحظات امنیتی و روایی بر تصمیم سایه انداخته است. در روایت رسمیِ تهران، هنوز پرونده حملات منتسب به اسرائیل و حمایت‌های عملی آمریکا بسته نشده و حضور در نشست، می‌توانست به‌منزله نادیده‌گرفتنِ این «روایتِ تهدید و بازدارندگی» تعبیر شود، پیامی که هم به پایگاه داخلی و هم به متحدان منطقه‌ای مخابره می‌شود.

اما و اگرِ منتقدان 

وقتی دیپلماسی برای دشمن است

در برابر این منطق عراقچی برای عدم حضور در شرم‌الشیخ، موجی از نقد نیز شکل گرفت. منتقدان می‌گویند فلسفه دیپلماسی، تعامل هنگامی است که اختلاف و دشمنی وجود دارد. دیپلماسی، هنر صحبت‌کردن با «کسانی است که آسیب زده‌اند» برای پایان‌دادن به چرخه آسیب. در این نقطه، دو اظهارنظر از چهره‌های سیاسیِ شناخته‌شده، کانون بحث را روشن‌تر کرد.

چنان که حمید ابوطالبی خطاب به رئیس‌جمهور نوشت: اگر قرار باشد تنها با دوستانِ غیرتهدیدکننده مذاکره کنیم «هیچ جنگی در جهان پایان نخواهد گرفت» و بشریت در حلقه تکراری خشونت گرفتار می‌ماند. او یادآور شد که «اگر در زمان جنگ ایران و عراق» همین منطقِ امروز حاکم بود، شاید جنگ هرگز پایان نمی‌یافت. 

عبدالله رمضان‌زاده، سخنگوی دولت اصلاحات نیز در شبکه ایکس نوشت: «منطق وزیر خارجه ما این است که با کسانی که به ملت ما آسیب زده‌اند و تهدید یا تحریم می‌کنند تعامل نمی‌کنیم؛ آیا وزارت خارجه فقط برای تعامل با دوستان است؟ جنگ‌ها چگونه پایان می‌یابند؟ اختلافات بین دولت‌ها چگونه حل می‌شود؟»

این دو موضع، صرفاً انتقادهای سیاسی نبود؛ بازنماییِ یک نگرانی عمیق‌تر بود که اگر ایران خود را از صحنه‌های نمادین و بزرگ کنار بکشد، آیا تصمیم‌گیری درباره آینده منطقه در غیاب ایران رقم نمی‌خورد؟ آیا میدان روایت‌سازی، یک‌دست‌تر به نفع رقیب نمی‌شود؟ و آیا در بلندمدت، این پرهیز از حضور، به انزوای دیپلماتیک و اقتصادیِ بیشتر منجر نخواهد شد؟

شرم‌الشیخ نه «میدان معامله» که «سکوی پیام»

می‌توان این جدال را با یک تمایز آرام کرد؛ تمایز میان «میدان معامله» و «سکوی پیام». شرم‌الشیخ، با چیدمانی که داشت، بیش از آن‌که جای معامله‌های سختِ هسته‌ای/تحریمی یا ترتیبات پیچیده امنیتی باشد، سکویی برای ارسال پیام به افکار عمومی و به بازیگران منطقه‌ای بود. در چنین سکویی، حضور یا عدم حضور، به‌مراتب بیشتر «اثر نمادین» دارد تا «اثر ساختاری».

شاید حتی اگر ایران تصمیم به حضور می‌گرفت، باز هم شرم‌الشیخ جای خوبی برای گفت‌وگوهای واقعی تهران و واشنگتن نبود و کنفرانس‌هایی از این جنس برای گرفتن عکس‌های تاریخی و خوانش‌های رسمی چیده می‌شوند، نه برای معامله‌های پنهان و با جزئیات حساس، چنان که تمرکز بر تثبیت آتش‌بس، جایی برای بسته‌های متوازن «گام در برابر گام» نمی‌گذارد

ایران، با نرفتن، پیام روشنی فرستاد که با پروژه ابراهیم همسو نیستیم و به روندی که دستاورد رقیب را تثبیت می‌کند مشروعیت نمی‌بخشیم. موافقانِ حضور اما معتقدند همین سکو را می‌شد به میدانِ پیامِ محکومیت حقوقی اسرائیل، اصرار بر حق تعیین سرنوشت فلسطینیان، و تأکید بر ضرورتِ پایان محاصره و بازسازی تبدیل کرد و جالب این که برای نخستین بار و از قضا، بخشی از نخبگان نزدیک به هر دو جناح اصلی کشور پیشنهاد داده بودند که «حضورِ مشروط» کمک‌کننده است.

چرا شرم‌الشیخ 

جای مناسبی برای «مذاکره» نبود؟

اما شاید حتی اگر ایران تصمیم به حضور می‌گرفت، باز هم شرم‌الشیخ جای مناسبی برای گفت‌وگوهای واقعی تهران و واشنگتن نبود.

 نخست، به‌دلیل نمایش‌محور بودنِ نشست. کنفرانس‌هایی از این جنس برای گرفتن عکس‌های تاریخی و خوانش‌های رسمی چیده می‌شوند، نه برای معامله‌های پنهان و با جزئیات حساس.

دیگر اما به‌دلیل دستورکار قفل‌شده؛ چنان که تمرکز بر تثبیت آتش‌بس و طراحی چتر سیاسی پساجنگ، جایی برای بسته‌های متوازن «گام در برابر گام» نمی‌گذارد. 

 هزینه‌های روایی این نشست نیز برای ایران شاید سنگین بود. هر تماس جدی در چنین صحنه‌ای می‌تواند در تهران به‌عنوان «نرمش زیر فشار» و در واشنگتن به‌عنوان «امتیاز دادن بدون تغییر رفتار» تعبیر شود.

در چنین شرایطی به نظر می‌رسد که اگر هم روزی قرار به «گفت‌وگوهای کارکردی» باشد، اتاق‌هایی کم‌سروصداتر و انعطاف‌پذیرتر کارآمدتر هستند.

پیام ترامپ و ترجمه ایرانی؛ 

از شعار تا   بسته‌های قابل‌اجرا

در همین حال رئیس‌جمهور آمریکا نیز در حاشیه اعلام پایان جنگ، خطاب به تهران پیام داده است که دست از اقدامات مخرب بردارد، حمایت از تروریسم را متوقف کند، همسایگان را تهدید نکند و اسرائیل را به رسمیت بشناسد. دونالد ترامپ افزوده است: «هر وقت شما آماده باشید، ما آماده‌ایم.» این پیام، هم خبر داشت (پایان جنگ) و هم پیام (بازتعریف نقش ایران در معماری امنیت منطقه). 

با غیبت اسرائیل و حماس، امکان مذاکره مؤثر درباره ترتیبات امنیتیِ صحنه وجود نداشت. در چنین چارچوبی، وزن «نمایش دستاورد» بر «حل اختلاف واقعی» می‌چربد. ایران، پس از تجربه‌های تلخِ بدعهدی (از خروج آمریکا از برجام تا فشارهای حداکثری)، حالا از ورود به صحنه‌ای که «تضمین ملموسی» ارائه نمی‌کند پرهیز کرد

اما در دنیای واقعی، پیام‌ها باید ترجمه شوند و از نگاه تهران، تا زمانی که این پیام به پیشنهادی «منصفانه، متعادل و سودمند متقابل» تبدیل نشود، ایستادن روی سکوی شرم‌الشیخ چیزی را تغییر نمی‌دهد. منابع آگاه در تهران نیز به‌درستی گفته‌اند اگر پیشنهادی عملی روی میز باشد، کانالِ گفتگو باز می‌شود؛ اما «قابِ نمایش» جای «اتاقِ معامله» نیست.

بیرونِ قاب گزینه‌های ایران در فصل تازه چیست؟ 

باید توجه داشت که نرفتن به شرم‌الشیخ پایان سیاست نیست؛ آغازِ انتخاب‌های سخت است. ایران اگر می‌خواهد از هزینه‌های نمادینِ غیبت بکاهد و سهمی در آینده منطقه داشته باشد، باید چند مسیر واقع‌بینانه را در پیش بگیرد.

یکی گفت‌وگوی موضوع‌محور در کانال‌های کم‌سروصدا است. تجربه نشان داده که مسقط و دوحه هنوز کارآمدترین مسیرها برای تماس‌های حساس‌اند. به جای پرونده‌های عظیم و پرریسک، باید روی بسته‌های کوچک اما گره‌گشا تمرکز کرد.

همکاری کارکردی با قاهره باید مورد توجه باشد. مصر امروز در گذرگاه‌ها و بازسازی غزه نقش محوری دارد و می‌توان در سطح فنی و انسانی با قاهره کار کرد.

انتخابِ صحنه‌ها مهم‌تر از تعداد عکس‌هاست

شرم‌الشیخ، در شکل و زمان برگزاری‌اش بیش از آن‌که میز حل منازعه باشد، سکوی تثبیت خوانشی خاص از صلح و نظم منطقه‌ای است و ایران با نرفتن، پیام داد که در این خوانش شریک نیست و هزینه مشروعیت‌بخشی به آن را نمی‌پردازد.

 از این منظر، «نه» گفتن شاید قابل دفاع است؛ اما سیاست خارجی با «نه»‌های پی‌درپی ساخته نمی‌شود؛ با «بله»های سنجیده در صحنه‌های درست ساخته می‌شود.

اگر غیبت امروز به غیبت‌های متوالی بدل شود، هزینه‌ها و از دست‌رفتنِ امکان اثرگذاری تا یکدست‌شدن روایت رقیب؛ در بلندمدت سنگین خواهد شد.

منتقدانِ تصمیم ایران می‌گویند که دیپلماسی برای وقتِ اختلاف است، نه توافق؛ اما مدافعان عدم حضور نیز حق دارند که بگویند هر صحنه‌ای برای دیپلماسی مناسب نیست. شاید بتوان این دو گزاره را جمع کرد که در صحنه‌هایی که «اتاقِ معامله» واقعی دارند باید حاضر بود؛ در سکوهای نمادین، می‌توان از حاشیه، روایت خود را پیش برد.

شرط لازمِ هر دو رویکرد، اما یک چیز است؛ ترجمه پیام‌ها به بسته‌های مشخص و سنجش‌پذیر.

در نهایت، اگر پیام ترامپ واقعاً بیش از یک «ژستِ پیروزی» است، باید به پیشنهادهای دقیق، منصفانه و متوازن بدل شود؛ پیشنهادهایی که در تهران قابل دفاع و در واشنگتن قابل اجرا باشد. آن‌گاه، حتی بدون عکس یادگاری در شرم‌الشیخ، امکان گشودن مسیرهای جدید فراهم می‌شود. مسیرهایی که هم به پایان چرخه‌های فرساینده کمک کند و هم منافع ملی ایران را در فصل تازه خاورمیانه پاس بدارد. تا آن روز، هنرِ سیاست، نه در تعدد «نه»ها و «بله»ها، که در انتخاب دقیقِ صحنه‌هاست، انتخابی که تعیین می‌کند چه کسی روایت فردا را می‌نویسد.