کیا مقدم

 

در پی جنگ ۱۲ روزه اخیر میان ایران، اسرائیل و ایالات متحده، که با آتش‌بسی شکننده به پایان رسید؛ جهان بار دیگر در آستانه تحولات عمیق و ویرانگر قرار گرفته است. این رویدادها نه تنها از بن‌بست عمیق در مذاکرات ایران و آمریکا پرده برداشت، بلکه نقش و مواضع کشورهای اروپایی را نیز در تضعیف دیپلماسی و هموار کردن مسیر درگیری نظامی به تصویر کشید. تحلیل دقیق این مقطع حساس، لزوم بازنگری در رویکردهای بین‌المللی و تأکید بر عدم حمایت از جنگ را بیش از پیش آشکار می‌سازد.

دیپلماسی قربانی شد

افشاگری‌های اخیر نشان می‌دهد که پیش از حملات اخیر، عباس عراقچی و استیو ویتکوف، نمایندگان ایران و آمریکا، در عمان و رم بر سر چهار اصل کلیدی یک توافق هسته‌ای جدید به توافق رسیده بودند. این اصول شامل شفافیت و بازرسی بالا، کاهش غنی‌سازی به زیر ۵ درصد و انتقال اورانیوم ۶۰ درصدی به خارج بود. این توافق، نشان‌دهنده اراده دو طرف برای حل بن‌بست از طریق دیپلماسی بود. اما همانطور که سیدحسین موسوی، دیپلمات پیشین، تأکید می‌کند، «اسرائیل از روند مذاکرات و احتمال حصول توافق ناراضی بود و به ایران حمله کرد.» این حمله، دیپلماسی را پیش از به ثمر نشستن، به گلوله بست.

اعتراض عراقچی به رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، به دلیل عدم محکومیت صریح نقض مقررات پادمانی و اصرار بر بازدید از سایت‌های بمباران‌شده، نشان می‌دهد نهادهای بین‌المللی نیز تحت تأثیر فشارهای سیاسی قرار گرفته‌اند که این وضعیت، مسیر دیپلماسی را مسدود می‌سازد

تهدید وزیر امور خارجه کشورمان به ترور از سوی اسرائیل، که محمد قوچانی آن را «نشانه هراس آنان از نقش صلح‌ساز او» می‌داند، نیز تأکیدی بر این واقعیت است که برخی طرف‌ها از دیپلماسی هراس دارند. اظهارات دونالد ترامپ مبنی بر نابودی تأسیسات هسته‌ای ایران، نه تنها نادرست است (چراکه دانش هسته‌ای از بین نرفته و قابل بازسازی است)، بلکه رویکردی تقابلی است که دیپلماسی را نفی می‌کند. اعتراض عراقچی به رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، به دلیل عدم محکومیت صریح نقض مقررات پادمانی و اصرار بر بازدید از سایت‌های بمباران‌شده، نشان می‌دهد نهادهای بین‌المللی نیز تحتتأثیر فشارهای سیاسی قرار گرفته‌اند که این وضعیت، مسیر دیپلماسی را مسدود می‌سازد.

از میانجی‌گری تا   ابزار دست قدرت‌های بزرگ

نقش اروپا در این میان، حیاتی است. اروپا که در مقطعی (۲۰۰۲-۲۰۰۵) نقش «مصلحانه» و مستقل داشت و به برجام (۲۰۱۵) کمک کرد، پس از خروج ترامپ از برجام (۲۰۱۸)، تلاش‌هایی برای حفظ استقلال خود (مانند اینستکس) نشان داد. اما این استقلال‌خواهی دیری نپایید و نقطه فروپاشی آن، حمله روسیه به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ بود. اروپا به بهانه ادعای ارسال پهپاد و سلاح از سوی ایران به روسیه، به تدریج از ایران فاصله گرفت و با رویدادهای داخلی ایران در ۱۴۰۱ و بهانه‌های حقوق بشری، به «مکمل» سیاست‌های آمریکا علیه ایران تبدیل شد.

با روی کار آمدن مجدد دونالد ترامپ، وضعیت برای اروپا تغییر کرد. ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری خود، اروپا را از فرایند مذاکرات با روسیه، ایران و حماس کنار گذاشت. این کنار گذاشته شدن، اروپا را به انفعال کشاند و تلاش‌های آن برای جلب توجه (مانند مکانیسم ماشه) بی‌ثمر ماند. سید علی موسوی، سفیر ایران در لندن، رفتار کشورهای اروپایی را «مایه تأسف و شرمندگی» می‌داند و تأکید می‌کند که «این جنگ نشان داد که کشورهای اروپایی، هیچ‌گونه احترامی برای حقوق بشر و حقوق بین‌الملل قائل نیستند.» اروپا به ویژه تروئیکا با این مواضع و نیز حمایت از حمله اسرائیل به ایران، نه تنها به دیپلماسی آسیب رساند، بلکه اعتبار و هویت خود را نیز خدشه‌دار کرد و عملاً به ابزاری در دست قدرت‌های بزرگ‌تر و «بازیگر دست‌چندم معادلات» در غرب آسیا تبدیل شد.

تندرویان به جای حمایت از دیپلماسی از موضع قدرت، آن را خیانت می‌خوانند. این موج در ظاهر رنگ غیرت دارد، اما باطنش دقیقاً همسو با پروژه دشمن است که سیاست خارجی را به بن‌بست می‌برد. هدف این جریان، ساختن ایرانی فاقد منطق دیپلماتیک و در نهایت بهانه‌ای برای اجماع جهانی علیه کشور است

نبرد روایت‌ها

ایران در میانة آتش‌بس شکننده، بر لزوم دیپلماسی از موضع قدرت تأکید می‌کند، چالش‌هایی از درون نیز متوجه این مسیر است. عباس عراقچی اشاره می‌کند که مذاکرات با آمریکا در آینده نزدیک آغاز نخواهد شد، چرا که تهران باید اطمینان یابد که آمریکا در میانه مذاکرات مجددا حمله نظامی نخواهد کرد. این شرط، نشان‌دهنده عدم اعتماد ایران به طرف مقابل پس از تجربه اخیر است. با این حال، برخی صداها در داخل ایران، که روزنامه فرهیختگان آن‌ها را «اکانت‌های توییتری موسوم به جبهه انقلاب، ولی در واقع مأمور تخریب اقتدار» می‌نامد، به جای حمایت از دیپلماسی از موضع قدرت، آن را صلح تحمیلی و خیانت می‌خوانند. این موج در ظاهر رنگ غیرت و مقاومت دارد، اما باطنش دقیقاً همسو با پروژه اسرائیل و آمریکاست. این پروژه، هر نوع توقف جنگ یا آتش‌بس را مساوی با خفت، خیانت یا سازش جلوه می‌دهد، عملاً سیاست خارجی را به بن‌بست می‌برد. هدف این جریان، ساختن ایرانی منزوی، فاقد منطق دیپلماتیک، پرخاشگر و در نهایت بهانه‌ای برای اجماع جهانی علیه کشور است. این همان تله‌ای است که عراق، سوریه، لیبی و حتی کره شمالی در مقاطعی از حیات سیاسی خود در آن افتادند. حسین شریعتمداری، مدیر مسئول کیهان، با لحنی تند، کوک‌کردن ساز بدصدای مذاکره با آمریکا را خیانت یا حماقت می‌خواند. این اظهارات، نه تنها به دستگاه دیپلماسی کشور ضربه می‌زند، بلکه همبستگی ملی را نیز هدف قرار می‌دهد. دیپلماسی ایران، به رهبری عباس عراقچی، با هوشمندی سعی در مدیریت این روایت‌ها دارد؛ از جمله با تأیید اینکه برنامه اتمی ایران ضربه بسیار جدی خورده است برای اینکه غرب را در بی‌خبری نگه دارد. این مرز باریک دیپلماسی و خودزنی است که باید به دقت 

حفظ شود.

دیپلماسی، مقاومت و نه به جنگ

در نهایت، درس‌های این ۱۲ روز روشن است؛ جنگ، هرگز راه‌حل نیست. ویرانگری است که بهای انسانی و اقتصادی گزافی دارد و نهایتاً به اهداف خود نمی‌رسد. صلح، زمانی عزتمند است که پس از مقاومت و از موضع اقتدار باشد. برای خروج از بن‌بست کنونی، نیاز به یک تغییر پارادایم است. اروپا باید از نقش منفعلانه و همسو با سیاست‌های  آمریکا فاصله بگیرد و به طور فعال، نقش میانجی‌گر و تسهیل‌کننده دیپلماسی مستقل را ایفا کند. این به معنای عدم حمایت از جنگ و هرگونه اقدام نظامی یکجانبه است که تنها به بی‌ثباتی بیشتر منطقه منجر می‌شود. اروپا باید با قانون و نه با بمب از NPT دفاع کند.

از سوی دیگر، ایران نیز باید ضمن حفظ آمادگی نظامی و تقویت توان دفاعی خود، مسیر دیپلماسی چندجانبه را باز نگه دارد. بال دوم استراتژی ملی ایران، یعنی ظرفیت‌های دیپلماتیک، باید تقویت شود. این به معنای مذاکره از موضع قدرت است، نه از موضع ضعف. این همبستگی داخلی، نه تنها عامل بازدارنده در برابر حملات خارجی است، بلکه اهرم قدرتمندی برای دیپلماسی فعال و مؤثر نیز محسوب می‌شود. در جهانی که توازن قدرت در حال تغییر است و بلوک‌های جدیدی در حال ظهورند، تداوم رویکردهای تقابلی و نظامی‌گرایانه، تنها به ویرانی و بی‌ثباتی بیشتر منجر خواهد شد. زمان آن فرا رسیده است که جامعه بین‌المللی، مسئولیت خود را در قبال حفظ صلح و امنیت منطقه به عهده بگیرد و به جای حمایت از ماجراجویی‌های نظامی، به سمت دیپلماسی، گفت‌وگو و احترام به حاکمیت ملی کشورها حرکت کند. تنها راه موجود بازگشت به میز مذاکره با اراده‌ای واقعی برای صلح و احترام متقابل است.