مصاحبه جدید محسن منصوری، زخم جدلهای انتخاباتیِ اصولگرایان را باز کرد
جریان انقلابی؛ از وحدت شعاری تا واگرایی رسمی

میرا قربانیفر
با گذشت کمتر از یک سال از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳، که در آن گفتمان دولت سیزدهم بیوارث ماند، اکنون تنشهای درونی جریان اصولگرا از سطح پنهان به سطوح آشکار رسیده است. اظهارات اخیر محسن منصوری، معاون اجرایی دولت رئیسی، درباره کنار گذاشتهشدن فتاح از رقابتها، نه فقط یک نقد درونجناحی بلکه تلنگری به ساختار قدرت در میان اصولگرایان است. ساختاری که سالهاست میان دو قطب متفاوت، قالیباف و جلیلی، در حال کشمکش است.
در حالیکه تنها چند روز از سالگرد سانحه هوایی منجر به درگذشت سیدابراهیم رئیسی میگذرد، بازخوانی وقایع پیش از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳ بار دیگر شکافهای درونی جریان اصولگرا را به صدر اخبار کشانده است.
اظهارات محسن منصوری، معاون اجرایی سابق رئیسجمهور فقید، که صریحا از ممانعت «پدرخواندهها» در مسیر کاندیداتوری سعید فتاح سخن گفته، نشانهای از ادامهدار بودن رقابتهای پنهان و آشکار در دل جریان موسوم به «نیروهای انقلاب» است.
محسن منصوری، که خود از چهرههای در حال صعود اصولگرایان و از حلقه نزدیکان رئیسی محسوب میشود، در سخنرانیاش در ۳۰ اردیبهشت، با صراحت کمسابقهای از پشتپردههای انتخابات ۱۴۰۳ پرده برداشت و در بخشی از سخنانش گفت که «من ابتدا نظرم این بود که آقای فتاح باید در انتخابات حاضر شوند. استدلالم این بود که آقای فتاح باهوش هستند، آذری زباناند و رأی منفی ندارند. آقای فتاح نپذیرفتند که در انتخابات وارد شوند. امتداد دولت شهید رئیسی را آقای فتاح میتوانست پیش ببرد. نگذاشتند آقای فتاح وارد انتخابات شوند و ایشان فرمودند دست از سر ما بردارید. برخی از پدرخواندگان اجازه حضور فتاح در انتخابات را ندادند.»
این سخنان به خوبی نشان میدهد که با وجود علاقه برخی نیروهای درون دولت به ادامه مسیر رئیسی با چهرهای نظیر فتاح، ارادههای پرقدرتتری در ساختار سیاسی مانع تحقق این مسیر شدند. آنچه منصوری «پدرخواندهها» مینامد، همان حلقههای اثرگذاری است که در تعیین معادلات قدرت در درون جناح اصولگرا نقش تعیینکننده دارند.
اظهارات منصوری اما نهتنها یک گلایه شخصی، بلکه پژواکی از بحران جانشینی سیاسی در دولت مرحوم رئیسی بود. در غیاب رئیسی، چهرههایی چون فتاح، منصوری و برخی اعضای دولت سابق، خود را میراثدار گفتمان آن دولت میدانستند؛ اما فضای انتخاباتی به گونهای رقم خورد که این میراث به حاشیه رانده شد.
نبرد ناتمام قالیباف و جلیلی
در این بین فتاح که در نگاه برخی ناظران، میتوانست حلقه اتصال میان کارآمدی اجرایی و گفتمان ایدئولوژیک باشد، با کنارهگیریاش خلأیی به وجود آورد که رقابت میان دو جریان اصلی اصولگرایی را تشدید کرد: حلقه نزدیک به محمدباقر قالیباف و طیف وفادار به سعید جلیلی.
قالیباف نیز با تکیه بر تجربه مدیریتی و شبکههای اقتصادی-اجرایی خود، همواره به دنبال ارائه تصویر «کارآمدی در نظام» بوده، در حالیکه جلیلی با رویکردی ایدئولوژیکتر، از طریق سازوکارهای بدنه بسیجی و شبکهای از جوانان انقلابی در سطوح مختلف، سعی در کنترل گفتمان داشته است.
در انتخابات تیر ۱۴۰۳، رقابت این دو طیف به جای وحدت، بیشتر به نمایش اختلاف انجامید. خروج فتاح از میدان، که میتوانست نقش میاندار را بازی کند، صحنه را برای تشدید جدالهای درونگروهی آمادهتر کرد.
چنان چه روزنامه صبح نو مصاحبه اخیر منصوری را به نوعی «عبور عیان از جلیلی» خوانده و نوشته: «یکی از سوالهای مهمی که از دل مصاحبه منصوری بیرون میآید این است که: آیا در تیم دولت سیزدهم، صداهای متفاوتی از شخص رئیسجمهور وجود داشته که سیره متفاوتی از مرحوم رئیسی دارد. در روایت منصوری، نوعی بیتوجهی به چهرههایی مانند جلیلی یا حتی مخبر دیده میشود و در مقابل، فتاح بهعنوان مدیری اجرایی، آرام و «بیحاشیه» معرفی میشود.
این تغییر رویکرد میتواند به معنای عبور از نگاه گفتمانی به سیاست و حرکت به سوی الگوی تکنوکراسی درونزا در جریان اصولگرا باشد و برخی از جملات منصوری بهویژه در خصوص «پدرخواندهها» سرشار از گلایهمندی و حسابکشی درونی است. این موضوع را میتوان نشانهای از آغاز واگرایی رسمی در دل جریان انقلابی دانست. مصاحبه منصوری نه فقط ابراز نظر شخصی، بلکه صدای اعتراض بخشی از بدنه حامیان دولت سیزدهم است که احساس میکنند نادیده گرفته شدهاند.»
تکنوکراسی قالیبافی
در برابر آرمانگرایی جلیلیوار
محمدباقر قالیباف و سعید جلیلی، اگرچه هر دو در اردوگاه اصولگرایی تعریف میشوند، اما در عمل نماینده دو گفتمان و رویکرد متفاوت نسبت به اداره کشور، مناسبات قدرت، و حتی فهم از «انقلاب» هستند.
قالیباف همواره بیشتر یک چهره اجرایی و تکنوکرات محسوب میشود.
او البته به زعم جبهه انتخاب تجربههای مدیریتی زیادی مثل شهرداری تهران، فرماندهی نیروی انتظامی و ریاست مجلس دارد و همچنین با پافشاری بر اعتقاد به «مدیریت جهادی» و کارهای میدانی سعی کرده تصویری از کارآمدی ارائه دهد.
جلیلی اما بیشتر چهرهای ایدئولوژیک و تئوریک محسوب میشود. او دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده و با روش عجیبش در مذاکرات هستهای به «گفتمان مقاومت»، حفظ اصول و مبارزه با نفوذ غرب تأکید داشت.
در مقابل او قالیباف با سابقه نظامی، مدیریت شهری، و ریاست مجلس، بیش از آنکه ایدئولوگ باشد، یک «مدیر اجرایی» است. او نظام را در قالب پروژههای اجرایی، زیرساختی و سازوکارهای تکنوکراتیک میفهمد و به همین دلیل سعی کرده تصویر مرد عمل از خود بسازد.
در روایت جنجالی منصوری از انتخابات 1403، نوعی بیتوجهی به چهرههایی مانند جلیلی یا حتی مخبر دیده میشود و در مقابل، فتاح بهعنوان مدیری اجرایی، آرام و «بیحاشیه» معرفی میشود و این به معنای عبور از نگاه گفتمانی به سیاست و حرکت به سوی الگوی تکنوکراسی درونزا است. برخی از جملات او نیز سرشار از گلایهمندی و حسابکشی درونی به نظر میآید
جلیلی اما نه در میدان عمل، که در میدان تئوری و گفتمانسازی شناخته شده است. او با نهادسازی در بدنه جوانان انقلابی، تشکیل حلقههای اندیشهورز در دانشگاهها، و تأکید بر «مقاومت فعال»، بیش از آنکه کارنامه اجرایی داشته باشد، نماد یک آرمانگرایی صریح در اردوگاه اصولگرایی است.
انتخابات ۱۴۰۳؛ میدان نبرد ناتمام
حال پس از یک سال اما مصاحبه منصوری زخمهای کهنه درباره انتخابات سال گذشته را باز کرده است. انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳، عملاً تبدیل به میدان نبردی شد برای رهبری جناح اصولگرا در دورهای جدید.
چنان چه با حذف غیرمترقبه سید ابراهیم رئیسی، که در دوگانه جلیلی-قالیباف بیشتر به جلیلی نزدیک، اما اهل میانهروی در تصمیمگیریها بود، فضا برای رقابت علنیتر این دو طیف فراهم شد.
در این میان، رضا فتاح به عنوان چهرهای بالقوه برای امتداد گفتمان دولت سیزدهم معرفی شد. اما به گفته محسن منصوری، «نگذاشتند فتاح بیاید».
اینکه چه کسانی مانع شدند، بهطور مستقیم گفته نمیشود، اما اشاره به «پدرخواندهها» واضحترین نشانه به ساختار سنتی اصولگرایان است که هنوز قدرت تعیینکنندگی بالایی دارند.
فتاح، آذریزبان، کمحاشیه، دارای رأی مثبت نسبی، و در میانه دو سر طیف قالیباف و جلیلی قرار داشت. حضور او میتوانست هم مانع تقابل مستقیم دو قطب شود و هم دولت سیزدهم را استمرار بخشد و حذف او، زمین را برای رقابت دوقطبی باز کرد.
قالیباف، چهرهای در پی اجماع
قالیباف تلاش داشت در انتخابات، خود یا نیروهای نزدیک به خود را به عنوان گزینه وحدت مطرح کند. از منظر او کشور نیازمند «کارآمدی»، «مدیریت جهادی» و «برنامهریزی» است؛ واژگانی که برای نیروهای جلیلی رنگوبوی سازش و انحراف از اصول دارد.
حلقه نزدیک به قالیباف به دنبال استفاده از نهادهای موجود قدرت (مجلس، برخی رسانهها، بخشهایی از نیروهای درون نظام) برای تثبیت موقعیت خود بودند.
در این بین اما مصاحبه منصوری، در ظاهر یک روایت شخصی از عملکرد و تجربه کاری است، اما در باطن، پیامی روشن از چرخشهای سیاسی، صفبندیهای درونجریانی و تلاش برای بازتعریف رهبری آینده جریان موسوم به «امتداد دولت» دارد.
سوال این است که آیا رقابت قالیباف و جلیلی، بار دیگر با سازش پایان مییابد یا اینکه همچنان در غیاب چهرههای واسطی مثل فتاح، اصولگرایی در مسیر واگرایی قرار دارد؟ واقعیت آن است که امروز، اصولگرایی بیش از آنکه نیازمند رهبری سیاسی باشد، به رهبری گفتمانی و ساختاری و شاید حتی بازتعریف نیاز دارد
این گفتوگو همزمان حامل نقد غیرمستقیم به برخی چهرههای اصولگراست و هم تلاش برای تثبیت نقش فتاح بهعنوان گزینه اصلی این جریان در انتخابات آینده، اما این که این رویکرد تا چه حد پایدار خواهد بود، بستگی به وفاداری چهرههایی چون منصوری دارد؛ کسانی که در گذشته نشان دادهاند حمایتشان همیشگی نیست.
جلیلی؛ گفتمانساز بیسازوکار اجرایی
در سوی دیگر اما جلیلی نماینده کسانی است که معتقدند اصولگرایی باید از ساختار رسمی فاصله بگیرد و به میدان مردم و آرمانها بازگردد. او تأکید دارد که بدون فسادستیزی ریشهای، تقابل آشکار با جریان نفوذ، و پایبندی به خطوط اصلی انقلاب اسلامی، نمیتوان کشور را به سامان رساند.
با اینحال، جلیلی در طول رقابتهای انتخاباتی همواره از سازوکارهای نهادی دوری کرد، تیم اجرایی پرقدرتی معرفی نکرد و در نهایت نتوانست تصویر روشنی از «حکمرانی مطلوب» ارائه دهد. همین مسأله بار دیگر انتقادات سنتی به جلیلی را پررنگ کرد: «آرمانگرایی بدون کفش».
اما فارغ از تفاوت های اصولی میان این دو شخصیت برجسته اصوگرایان به نظر می رسد مصاحبه تازه محسن منصوری زخم های انتخابات را پس از حدود یک سال باز کرد.
چنان چه در این بین کانال تلگرامی «فردا» که از رسانههای نزدیک به محمدباقر قالیباف است نیز با انتشار بخشی از مصاحبه منصوری، نوشته: «وقتی منصوری نمیتواند به این سوال که «اگر جلیلی کنار میرفت، رای او چه میشد»، پاسخ دهد.» فردا همچنین نوشته: «مصاحبه امروز منصوری، معاون اجرایی دولت سیزدهم چند نکته مهم داشت .اولین نکته این بود که گزینه مطلوب جریان موسوم به امتداد دولت سیزدهم، فتاح بود نه جلیلی. اکنون مشخص میشود که دلیل ثبت نام اسماعیلی در حالی که جلیلی هم در انتخابات حاضر شده بود چه بوده است.نکته دوم این بود که این جریان با وجود حضور محمد مخبر حاضر به حمایت و دعوت از او نشد و عمده تمرکز خود را بر دعوت از پرویز فتاح گذاشت.نکته سوم این است که حاضر نشدن فتاح در انتخابات را به دلیل مجوز پیدا نکردن او دانست با این حال او تلاش دارد چنین واقعیتی را با طعنه زدن به برخی دیگر از طیفهای سیاسی جبران کند.مساله بعدی را میتوان حرکت این جریانها به سمت فتاح در آینده نزدیک دانست که بدیل گزینه هایی، چون مخبر و جلیلی است.نکته بعدی، نوعی مبهم حرف زدن درباره گزارش رسمی حادثه پرواز اردیبهشت است که به بیننده القا میکند؛ شبهههایی که در ذهن این جریانها وجود دارد، فعلا نباید تمام شود».
دولت بیوارث و بحران ساختاری اصولگرایان
در این بین و با مصاحبه تازه منصوری که چنین با واکنش رو به رو شد و تقریبا نیروهای هر دو طیف را به میدان اظهارنظر کشید، اکنون بیشتر از همیشه می توان به این نتیجه رسید که انتخابات ۱۴۰۳، به جای وحدت، انشقاق اصولگرایان را عیانتر کرد و بر همین مبنا و با تفکر اعضای دولت سیزدهم بهتر از همیشه می توان این گونه ارزیابی کرد که با تمام توصیفاتی چون «شهید خدمت» و ... اما از نظر بخشی از کابینه دولت رئیسی اکنون دولت سیزدهم فاقد وارثی مشروع است. در این بین جدال اما ادامه دارد چرا که از سویی، قالیباف خود را شایسته ادامه مسیر میبیند و در مقابل جلیلی معتقد است قالیباف نماد نوعی انحراف در ارزشهای انقلابی است.
اظهارات محسن منصوری، هرچند ظاهراً درباره فتاح بود، اما در واقع نوعی هشدار درونی به ساختار قدرت در درون جناح اصولگراست.
اگر فضا به گونهای پیش برود که تنها پدرخواندهها تعیینگر نهایی باشند، نه بدنه حزباللهی و نه جوانان انقلابی، دیگر به اصولگرایی به عنوان «جریان مردمی انقلاب» باور نخواهند داشت.
در این بین سوال این است که آیا رقابت قالیباف و جلیلی، بار دیگر با سازش پایان مییابد یا اینکه همچنان در غیاب چهرههای واسطی مثل فتاح، اصولگرایی در مسیر واگرایی قرار دارد؟ واقعیت آن است که امروز، اصولگرایی بیش از آنکه نیازمند رهبری سیاسی باشد، به رهبری گفتمانی و ساختاری و شاید حتی بازتعریف نیاز دارد.
اگر این رهبری شکل نگیرد، جریان موسوم به انقلاب، نه با تهدید اصلاحطلبان، بلکه با فروپاشی و تهدید درونی خود مواجه خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید