صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران

    ویژه نامه توسعه ایرانی در شماره قبل خود، به مسئله جلیقه زردها ورود کرده و ایضا تلاش کرد از زاویه ناظران بیرونی، آن را تحلیل کند. آقای دکتر ربیعی هم در یادداشت اول، از منظر یک جامعه شناس سیاسی ایران، از پنجره کلاه زردها به مسائل مشابه ایران نگریست. برخی نقدها به نظام سرمایه داری هم در این ویژه نامه به چشم می خورد که آن را نیازمند پاسخ و توضیح دانستم. هیچکس منکربروز بحران‌های ادواری درنظام سرمایه‌داری نیست.ظرف چند سال گذشته ما شاهد بحران موسوم به «وال استریت» در آمریکا، ورشکستگی مالی یونان، بحران اقتصادی در کشورهای ایرلند، پرتغال و ایتالیا بوده‌ایم.بحران یا طغیان «جلیقه زردها» هم یکی دیگر از این دست بحران‌ها است. بوجود آمدن این بحران‌ها دلایل متعددی دارند؛ از مسائل مالی و اقتصادی گرفته تا سیاسی و اجتماعی.بحران جلیقه زردها هم مشابهت‌های فراوانی با بحران‌های قبلی دارد، یعنی هم عوامل اقتصادی در آن دخیل هستند و هم نارضایتی‌های اجتماعی؛ دقیقاً مشابه بحران وال استریت.در آن بحران در ابتدا اعتراضات اقتصادی بودند اما در ادامه بحران، ناآرامی‌ها عمیق‌تر شده و پای اعتراضات اجتماعی هم به‌میان کشیده ‌شد.درآمریکا شاهد بودیم که  ورشکستگی بانکها باعث شدند تا سرمایه‌گذارانی که اندوخته‌ های شان را از دست داده بودند دست به اعتراض زدند.اما در ادامه اعتراضات رنگ و بوی اجتماعی به خود گرفت وعلیه سرمایه داری و نابرابری‌های اجتماعی شد. شعارهایی همچون 99 درصد فقیر و یک درصد غنی؛ 1درصد صاحب 90درصد ثروت جامعه، و این دست شعارها به‌میان آمدند.در فرانسه هم در ابتدا اعتراض جلیقه زردها به افزایش مالیات بر سوخت (بنزین و گازوئیل) بود.اما به‌سرعت تبدیل به اعتراضات عمیق‌تر و گسترده‌تری به سیاست‌های کلان اقتصادی مکرون؛ افزایش شکاف طبقاتی؛فقیرتر شدن فقرا؛نابرابری و بی‌عدالتی در نظام مالیاتی فرانسه و این دست مطالبات عمیق‌تر اجتماعی شد.در یونان هم سوسیالیست‌ها معتقد بودند که بحران اقتصادی و ورشکستگی کشور محصول اقتصاد سرمایه‌داری است و تنها راه برون رفت از آن بحران و نجات کشور، خروج از اتحادیه اروپا، برچیدن نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم است.

آنچه که بیشتر به بحث ما مربوط می شود نحوه تعامل یا مواجهه نظام‌های سرمایه‌داری با  این بحران‌ها است. واقع مطلب آنست که نظام‌های سرمایه‌داری ظرف دو قرن گذشته همواره توانسته‌اند با موفقیت از این بحران‌ها عبور کند. بحران وال استریت النهایه ختم به خیر شد؛ یونانی‌ها هم بعد از یکی، دو سال تلاطم و تغییر چندین دولت سرانجام توانستند بحران ورشکستگی را پشت سر بگذارنند. پرتغال، ایرلند و ایتالیا را هم امروزه نمی‌توان کشورهای بحرانی توصیف نمود. عطف به سابقه دویست ساله نظام‌های سرمایه‌داری، بحران جلیقه زردها هم همچون بحران‌های دیگر سرانجام ختم به خیر خواهد شد. مکرون امتیازات بیشتری خواهد داد، عقب‌نشینی‌هایی صورت خواهد گرفت، بخش‌های میانه‌ورتر و واقع‌بین‌ تر معترضین از آن جدا می‌شوند و نه انقلابی صورت می‌گیرد، نه خون و خونریزی اه می‌افتاد،نه  نظامی‌ها به خیابان‌ها آمده و مردم را به خاک و خون خواهند کشید ونه هیچ تغییر و تحولات بنیادی اتفاق خواهد افتاد.

   سؤال اساسی آن است که چرا و چگونه سرمایه‌داری همواره قادر است تا بحران را پیروزمندانه و با موفقیت پشت سر گذارد؟ بگذارید از اینجا شروع کنیم که خشت اول بنای رویارویی یا مواجهه با بحران درست گذارده می‌شود. به این معنا که در مواجهه با بحران، نخستین واکنش مسئولین یا نظام آنست که صورت مسئله را می‌پذیرند. می‌پذیرند که کشورشان با مشکل مواجه شده‌اند. کسری از اعضای جامعه نسبت به سیاست‌های آنان اعتراض دارند. چون صورت مسئله را می‌پذیرند، بنابراین نه سعی می‌کنند آن را نبینند و نه سعی می‌کنند آن را به مشتی بازی خورده، منحرف، آلت دست بیگانه و مزدور نسبت دهند. ایضاً از نسبت دادن به دشمنان نظام و کشور خودداری می‌کنند. نه اوباما و نه هیچیک از سایر رهبران آمریکا، اعتراضات وال استریت را نه به ایران نسبت دادند، نه پای روسیه را به‌میان کشیدند و نه انگشت اتهام را به سمت داعش یا القاعده گرفتند. مکرون نیز جلیقه زردها را نه به دشمنان فرانسه نسبت داده و نه به مخالفین سیاسی‌اش. پذیرش صورت واقعی مسئله و خودداری از نسبت دادن آن به تئوری‌های توطئه باعث می‌شود تا مسئولین درک درست و شناخت واقعی از دلیل یا دلایل واقعی اعتراضات پیدا کنند. خشت دوم به دنبال خشت اول گذارده می‌شود. به دنبال درک درست از آنچه که باعث اعتراضات شده، مسئولین به دنبال «چه باید کرد؟» و یافتن راه حل می‌روند. خشت سوم پرهیز از این وسوسه است که به مخالفین و معترضین نمی‌بایستی «رو» داد. چون اگر در مورد معترضین وال استریت یا جلیقه زردها عقب‌نشینی کرده و کوتاه بیاییم، فردا همین داستان را «جلیقه نارنجی» ها به راه خواهند انداخت و مطالبات بیشتری مطرح خواهند نمود. اگر یافتن راه حل در جریان مذاکره با معترضین منجر به دادن امتیازاتی شود، نظام سرمایه‌داری آن را کسر شأن خودش تلقی نمی‌کند. خشت چهارم در نحوه رویکرد نظام با تظاهرکنندگان است. دولت ها خود به دستگیری و مجازات معترضین اقدام نمی‌کنند. بلکه دادگستری به عنوان یک قدرت بی‌طرف وارد ماجرا می‌شود. اگر معترضین مرتکب خلاقی شده باشند، به اموال عمومی یا خصوصی آسیبی رسانیده یا به پلیس و اماکن دولتی حمله‌ور شده باشند، قانون با آنها برخورد خواهد کرد. اگر هم معترضین در جریان ناآرامی‌ها و اعتصابات فی‌نفسه مرتکب خطایی نشده باشند که در آن‌صورت اساسا پای دستگیری، محکمه و مجازات آنان هم به میان نمی‌آید. به عبارت  دیگر،کل واکنش‌های رسمی با معترضان سیاسی و امنیتی نبوده بلکه قضایی است. خشت پنجم عبارت است از حکمیت و داوری مردم به عنوان داور نهایی میان معترضان و دولت. به این معنا که  اگر اعتصابات و اعتراضات به درازا کشیده و مذاکرات هم به جایی نرسد، دولت نه تنها معترضان را به زور و به کمک فشارهای امنیتی  وادار به پایان بخشیدن به اعتصابات و یا جلوگیری از اعتراضات نمی‌کند، بلکه استعفا داده و در کشور انتخابات جدیدی برگزار می‌شود. اگر جریان سیاسی که نزدیک و همسو با معترضان است پیروز شود، به معنای آن است که اکثریت مردم با خواسته‌ها و مطالبات معترضین همراهی دارند و در نتیجه دولت همسو با آنها تشکیل شده و به دنبال برآوردن مطالبات و خواسته های معترضین می رود. دولت یونان حاضر به پذیرش مطالبات معترضین نشده و استعفا داد اما مردم در انتخابات عمومی دولتی را برگزیدند که بیشتر همسویی را با دولت قبلی داشت.به عبارت دیگر، اکثریت مردم میان خواسته معترضین که چپ‌ها و سوسیالیست ها بودند از یکسو و پیشنهادات دولت که سفت کردن کمربند ریاضتی و کاستن از هزینه‌ها و باقی ماندن در اتحادیه اروپا بود، دومی را انتخاب کردند. جنبش جلیقه زردها هم اگر ادامه یافته و به شمار معترضان ظرف هفته ها یا حتی ماه های آینده افزوده شده و بخش های بیشتری هم با آنان همراه شوند،و از سویی دیگر توافقی هم با رهبران جنبش اعتراضی حاصل نشود، آقای مکرون چاره‌ای به جز استعفا و برگزاری انتخابات نخواهد داشت. یعنی اکثریت مردم فرانسه هستند که به عنوان حکم میان جلیقه زردها و دولت مکرون به داوری خواهند نشست.رأی آنان در انتخابات هم مورد قبول جلیقه زردها خواهد بود هم حاکمیت فرانسه. یعنی دقیقا مشابه راه‌حلی که نهایتا در یونان اتفاق افتاد.

  دمکراسی و رای اکثریت به عنوان داور نهایی بیش از دو قرن است که نظام سرمایه‌داری را با موفقیت از بحران‌هایش بدون خون و خونریزی، درگیری و انقلاب به ساحل نجات هدایت کرده است.