آریا   طاری

بالاخره اولین مبارزه سجاد غریبی درون رینگ هم برگزار شد تا بار دیگر تفاوت‌های چشمگیر واقعیت و فضای مجازی را درک کنیم. روی اینترنت، شما می‌توانید بهترین بدن و بیشترین عضلات را برای خودتان بسازید اما در میدان مبارزه، حتی 50 کیلوگرم وزن بیشتر نسبت به رقیب به کارتان نمی‌آید. داستان هالک خودخوانده ایرانی، همان داستان آشنای همیشگی شاخ‌های مجازی است. آنهایی که در صفحه شخصی خودشان پرتقال له می‌کنند و کری می‌خوانند اما در واقعیت، مثل یک پرتقال فشرده می‌شوند و چنان آبروریزی می‌کنند که برای همیشه از ترک صفحه مجازی به مقصد واقعیت پشیمان شوند.

«شرمنده مردم ایران شدم!». این اولین واکنش سجاد غریبی به شکست برابر حریف سبک‌وزن‌تر قزاقستانی است. در همان رویارویی و وزن‌کشی نیز مشخص بود که سجاد برابر این حریف حرفی برای گفتن نخواهد داشت. مساله اصلا قدرتمندتر بودن حریف نیست، چراکه این گوریل قزاق هم یک مبارز به شدت آماتور است و سابقه چندانی در رقابت ندارد. مساله نابلدی خود سجاد و دوری او از شخصیتی برای مبارزه کردن است. چنین رقابت‌هایی اساسا به تمرین زیاد و عضلاتی ورزیده نیاز دارند. چراکه در این شرایط، نمی‌توان عضله‌های فتوشاپی را به درون رینگ برد. اگر در این مورد هم فتوشاپ تعیین‌کننده بود، امروز تصاویری از برد بزرگ هالک ایرانی و له کردن حریف به دست او منتشر می‌شد اما در واقعیت، همه چیز فرق می‌کند و او درون رینگ حتی فرصتی برای نفس کشیدن نداشته است.

 معلوم نیست چرا آقای هالک، خودش را شرمنده مردم می‌داند. مردم نه‌تنها از تماشای این مبارزه ناراحت نیستند، بلکه دیدن این رقابت در این روزهای سخت بساط خنده و شوخی‌شان را هم فراهم کرده است. عموم مردم از برملا شدن چهره‌های غیرواقعی شخصیت‌های مجازی استقبال می‌کنند و در نتیجه دلیلی برای شرمندگی وجود ندارد. بعد از ماجراهای قبلی و کنفرانس‌های خبری ساختگی و دعواهای از قبل تمرین شده، دیگر کسی فریب این چهره‌ها را نمی‌خورد. امثال سجاد غریبی شاید بتوانند به مدد فتوشاپ تا یک جایی همه را فریب بدهند اما نمی‌توانند برای همیشه در همان حباب شیشه‌ای که به دور خودشان کشیده‌اند زندگی کنند. این حباب بالاخره روزی شکسته می‌شود و همه می‌بینند که کوه عضله‌های تراشیده و منظم اینستاگرام، در واقعیت کوهی از توده‌های چربی است. البته که همین تحقیر شدن هم راهی برای رسیدن این چهره‌ها به درآمد بیشتر است.

شاید تصور کنید سجاد غریبی از شکست خوردن در این مبارزه رنج می‌کشد و عذاب می‌بیند. این اما تصور چندان درستی نیست. او قطعا بهتر از هر کسی می‌دانسته که نتیجه این مبارزه چه خواهد بود. او به خوبی می‌دانسته که اصلا برای مبارزه ساخته نشده و آمادگی همین میدان معمولی را هم نداشته است. مطمئنا او قبل از هر کسی این شکست را احساس کرده بود اما در عین حال می‌دانست که شرکت در این رقابت برایش درآمد زیادی به همراه خواهد داشت. سروصدای مجازی او و رقیبش، خیلی‌ها را به تماشای این نبرد علاقه‌مند می‌کرد و از این گذشته، خیلی‌ها روی چنین مسابقه‌هایی شرط‌بندی می‌کنند. حتی بعید نیست خود سجاد هم روی شکستش در این رقابت شرط بسته باشد. همین مساله او را صاحب پول قابل توجهی خواهد کرد. تمام اتفاقی که درون رینگ رقم خورد، نشان می‌داد که او اصلا شناختی از یک مبارزه ندارد. سجاد در همان لحظات کوتاهی که مشغول این رقابت بود، مدام گیج می‌شد، در شوک به سر می‌برد و رویش را از حریف برمی‌گرداند. این احتمالا یکی از ضعیف‌ترین مبارزه‌های فردی در تاریخ ورزش‌های رزمی به شمار می‌رود. جایی که یک نفر دائما به بیرون رینگ نگاه می‌کند و شاید منتظر معجزه فتوشاپ است که نجاتش بدهد. هالک ایرانی در همان لحظات کوتاه تلاش برای ضربه زدن به حریف هم روی زمین افتاد تا نشان بدهد که بیرون از اینستاگرام، حتی از پس ضربه زدن به یک پشه هم برنمی‌آید! اگر مبارزه او با مارتین فورد هم برگزار می‌شد، چنین سرنوشتی در انتظارش بود و حتی این احتمال وجود داشت که آن مبارزه زیر یک دقیقه به پایان برسد. تحقیر عمومی، انتهای راهی است که غریبی برای خودش انتخاب کرده و به آن ادامه می‌دهد. بهتر بود او برای همیشه در همان فضای مجازی باقی می‌ماند و هیچ‌وقت به سراغ یک مبارزه واقعی نمی‌رفت. او بیرون از دنیای فتوشاپ، حتی توانایی شکست یک دشمن فرضی را هم ندارد!

حکایت غریبی، داستان بادکنک‌های مجازی است که بیرون از آن فضا به سرعت خالی می‌شوند و زورشان به هیچ چیز و هیچ‌کس نمی‌رسد. کسانی که در مجازی شاخ و شانه می‌کشند اما اگر اینترنت‌شان قطع شود، به سرعت برق و باد فراموش خواهند شد. شاید این مبارزه‌ها برای سجاد درآمدزا باشند اما بعد از این افتضاح بزرگ، دیگر نه کسی دوست دارد مبارزه او را تماشا کند و نه اصلا کسی رقابت با او را در شان خودش می‌داند. سجاد به اینستاگرام برمی‌گردد تا سیب و پرتقال له کند و برای خودش لقب بسازد و باز هم شاخ و شانه بکشد. این بار اما او به جای آن‌که سوژه تحسین باشد، تنها سوژه‌ای برای خندیدن است.