آریا طاری

دیگر تمام شد. همه آن سال‌های طولانی انتظار برای بازگشت به سکوی اول لیگ برتر. همه آن جست‌وجوهای مداوم برای یافتن کلید قهرمانی و همه هراس‌ها از تکرار ناکامی. دیگر خبری از جست‌وجوی بی‌سرانجام افتخار نیست. حالا آبی‌ها قهرمان لیگ برتر هستند و به هیچ قیمتی نمی‌توان شایستگی‌شان برای بردن این عنوان را انکار کرد. استقلال قهرمان شد، چون بهترین تیم این فصل لیگ برتر فوتبال ایران بود. استقلال قهرمان شد، چون هیچکدام از رقبا در طول فصل نتوانستند به استانداردهای فنی‌اش برسند و در تمام لیگ بیست و یکم، حتی یک بار هم اسم بازنده روی این تیم قرار نگرفت.

هیچ چیز به اندازه «قهرمانی» برای استقلال مهم نبود اما این قهرمانی، ارزش‌های افزوده‌ای هم داشت. اینکه آنها اولین تیم بدون شکست تاریخ لیگ برتر هستند، فوق‌العاده به نظر می‌رسد. تیمی که در این فصل 30 مسابقه انجام داد و هرگز زمین بازی را به عنوان تیم بازنده ترک نکرد. دومین نکته افتخارآمیز در مورد این جام، رسیدن به قهرمانی با یک عضو از خانواده خود استقلال است. استقلال همان باشگاهی است که فرهاد مجیدی را به یک چهره در فوتبال ایران تبدیل کرد و حالا همین چهره، توانسته قهرمانی لیگ را به عنوان بازیکن و مربی برای این تیم به دست بیاورد. نکته مهم دیگر، رسیدن به یک موفقیت بزرگ با یک مربی جوان است. فرهاد هنوز در ابتدای راه مربیگری قرار دارد اما توانسته نتیجه‌ای را به دست بیاورد که هیچ مربی دیگری در لیگ برتر قادر به تصاحبش نبوده است. این یعنی استقلال می‌تواند با هدایت این سرمربی جوان و جاه‌طلب، خودش را برای یک آینده رویایی آماده کند. نکته دیگر هم این است که استقلال در این فصل، اصلا تیم ستاره‌محوری نبود. تیمی که سوپراستار و نام بزرگ نداشت اما حقیقتا یک «تیم» بود و اتحاد و انسجام در آن موج می‌زد. استقلال در همه فاکتورهای فنی درون زمین، سزاوار قهرمانی بود اما فقط نظم دفاعی و فرصت‌طلبی هجومی نبود که این تیم را به سکوی اول رقابت‌های لیگ برتر فوتبال ایران رساند. آنها قهرمان شدند چون حتی نفرات ذخیره تیم هم برای لحظه‌ای دست از خوشحالی برای درخشیدن نفرات اصلی برنداشتند. چون از ثابت‌ترین بازیکن تا همیشگی‌ترین ذخیره، تک تک نفرات این تیم نشان دادند که به جز قهرمانی، با هیچ چیز دیگری راضی نخواهند شد.

استقلال سال‌های بسیار سختی را پس از قهرمانی‌اش در لیگ دوازدهم پشت سر گذاشت. اول از همه، این بت امیر قلعه‌نویی بود که در این باشگاه فرو ریخت. او برای دو فصل متوالی بعد از قهرمانی، نتایج بسیار بدی را با این باشگاه تجربه کرد و دیگر نتوانست جایگاهش را در استقلال حفظ کند. بعد از امیر، نوبت پرویز مظلومی شد که دوباره به تیم برگردد اما این دوران هم با یک فصل بدون جام به پایان رسید. خیلی از استقلالی‌ها انتظار داشتند ورود منصوریان، از این تیم یک قهرمان برای فوتبال ایران بسازد اما علیمنصور تنها یک فصل و هفت هفته در تیم دوام آورد و جایش را به وینفرد شفر داد. دوران پرحاشیه تصمیم‌های مدیریتی عجیب در استقلال از همین‌جا شروع شد و در چند هفته پایانی آن فصل، نوبت فرهاد بود که روی نیمکت بنشیند. استقلالی‌ها می‌توانستند از همین‌جا به بعد روی مجیدی حساب کنند و به پروژه او امید ببندند اما تصمیم باشگاه جذب استراماچونی بود. پروژه‌ای که به یک ترک ناگهانی از سوی این مربی ختم شد و فرهاد دوباره به تیم برگشت. این بار مجیدی به خاطر انبوه تصمیم‌های عجیب باشگاه، از استقلال جدا شد و با تصمیم خودش از تیم رفت تا محمود فکری برای مدتی کوتاه مرد اول نیمکت باشگاه لقب بگیرد. بازگشت فرهاد هم تا پایان فصل استقلال را قهرمان نکرد اما او بالاخره در شروع یک فصل تازه سرمربی آبی‌ها بود و توانست به خوبی تیمش را با محوریت اندیشه‌های فنی‌اش ببندد. خریدهای جوان و پرانگیزه فرهاد، برگ برنده او برای فصل جدید بودند. فرهاد همچنین به خوبی موفق شد سطح مهره‌های قبلی‌اش در این تیم را نیز ارتقا بدهد و در نهایت یک تیم بی‌نهایت آماده را به رقابت‌های فصل جدید لیگ برتر برساند. تیمی که در 30 هفته 19 برد به دست آورد و با اقتدار قابل توجهی روی سکوی اول رقابت‌های لیگ برتر قرار گرفت.

تماشای اشک‌های فرهاد مجیدی، لحظه ویژه‌ای برای استقلالی‌ها بود. لحظه‌ای برای رسیدن به یک آرزوی بزرگ و بازگشت به سکویی که سال‌ها به این تیم تعلق نداشت. آنها در کنار هم، بالاخره نوار قهرمانی‌های سریالی پرسپولیس را پاره کردند و به عصر طلایی این تیم پایان دادند. استقلال این جام را بدون هیچ حرف و حدیثی به دست آورد. یک تیم منظم که هدف مهمی از شروع فصل داشت و تا رسیدن به این هدف، هرگز تسلیم نشد. جشن صد هزار نفری در آزادی، بهترین پایان ممکن برای این فصل استقلال بود. یک پایان باشکوه برای تیمی که از همه موانع عبور کرد تا خودش را به بالاترین ارتفاع فوتبال ایران برساند.