درباره حاشیه سفر رئیسجمهوری به زنجان
جعفر! ول کن، حرفت را بزن....

در جریان سفر پنجشنبه ۹ مرداد رئیسجمهوری به زنجان، اتفاق جالبی رخ داد که انعکاس گستردهای در شبکههای اجتماعی داشت.
ماجرا از این قرار است که وقتی محمد جعفر قائمپناه، معاون اجرایی رئیسجمهوری در سخنانی در حضور پزشکیان بر صداقت او تاکید ورزید تا نتیجه بگیرد به وعدههای او باید اعتماد کرد و هنوز جمله را تمام نکرده رئیسجمهور سخنان او را بُرید و خطاب به او گفت: «جعفر! ول کن، حرفت را بزن...»
در ادامه چند واکنش در این مورد از نظرتان میگذرد
سید محمد صحفی، فعال سیاسی اصلاحطلب: اگر به صورت اشخاص متملق و چاپلوس خاک پاشیده میشد، کشور به روزی نمیافتاد که پشت بلندگو به مقامات بگویند: جعفر ول کن !
محسن برهانی، حقوقدان: پزشکیان به این توصیه علی (ع) به مالک اشتر عمل کرد: وزیرانت را بهگونهای تربیت کن که تو را نستایند (رُضْهُم علی ألّا یُطروکَ). مسؤولان باید مانع از مدّاحی و ثناگویی شوند. وای بر ساختاری که بتوان در آن با ثنا به نوا و ارتقاء رسید!
عطاء الله مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت اصلاحات: به نظرم این تعبیر:« جعفر ول کن!»مثل تعبیر:« غضنفر رو بگیر!»با صفا و صمیمیت و صراحت پزشکیان وارد ادبیات سیاسی ما شد. هرگاه معاونی مشاوری مجری یی خواست از مقامی در حضورش تعریف و تملق کند. مسئول بگوید:جعفر ول کن.
احمد زیدآبادی، تحلیلگر سیاسی، ما الان باید منتظرِ وقوع جنگی دوباره باشیم یا توافقی برای ورود به دورانی تازه؟
این پرسشی است که مسئولان امور باید بدون ابهام و دوپهلوگویی برای افکار عمومی روشن کنند.
ممکن است بگویند هر کدام که هزینهاش کمتر و فایدهاش بیشتر باشد. این پاسخ، کلی و بیارزش است چرا که تا کنون باید دستگاههای مختلف به هزینهها و فایدههای هریک از دو گزینه، اشراف پیدا کرده باشند. اگر اشراف پیدا نکردهاند که در سردرگمی به سر میبرند و اگر پیدا کردهاند که باید آن را با افکار عمومی در میان بگذارند!
به نظرم آقای دکتر پزشکیان باید خارج از روال رسمی و اداری، همۀ نیروهای مؤثر در تصمیمگیری را در جلسهای گرد هم آورد و از آنها مطالبۀ پاسخ روشن در این زمینه کند. اگر هم کسی به حاشیه رفت و یا کلیبافی کرد و یا از پاسخگویی صریح طفره رفت و یا خارج از موضوع صحبت کرد بدون ملاحظه به او بگوید: «جعفر ول کن!»
و در نهایت مهرداد خدیر، روزنامهنگار نیز در عصر ایران نوشت: بی آنکه بخواهیم بر این دیالوگ ساده بین دو دوست قدیمی که دست بر قضا بر مناصب بالا قرار گرفتهاند تفسیر حماسی بنویسیم تا خواننده این نوشته بگوید فلانی، رها کن حرف اصلی را بگو بهانه مناسبی است برای انگشت گذاشتن بر ۱۰ نکته:
یک. لحن و خطاب پزشکیان خطاب به معاون خود از دوستییی قدیمی حکایت میکند. محمد جعفر قائمپناه از برادر به پزشکیان نزدیکتر است و گویا بعد از حادثهای که برای همسر پزشکیان پیش آمد و فرزندان او را از نعمت مادر محروم ساخت همسر قائمپناه برای کاهش رنج فرزندان مادر از دست داده بسیار کوشیده است.
دو. در این یک سال آن قدر بلای ریز ودرشت دیده که ریاست جمهوری را زیاد جدی نگرفته و نمیخواهد از جلد اصلی بیرون بیاید. آخرین آنها حمله پهپادهای اسراییلی به جلسه شورای عالی امنیت ملی بود که اگر حفرهای ایجاد نمیشد و هوا نمیرسید جان خود را از دست میداد. شاید آموزه بیهقی در داستان حسنک وزیر را آویزه گوش دارد: احمق مردا که دل در این جهان ببندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند.
سه. رییس جمهور دریافته وقت زیادی در پیش ندارد و مشکلات از زمین و زمان میبارد و به تعبیر خود او گیر افتادهاند و گرفتاری زیاد است و وقتی برای مداهنه و مجامله نیست. به تعبیر شاعر: ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا!
چهار. انتظار مردم از کار به دستان بهبود اوضاع است. این که شاخصهایی چون نرخ تورم و نرخ بیکاری را کاهش دهد و نرخ رشد را افزایش و در مجموع مردم در صلح و رفاه زندگی کنند. طبیعی است که سخنان یک رییس جمهوری انعکاس عمومی دارد و در سیاست خارجی نمیتواند کاملا صادقانه عمل کند و دیدیم که نمیگوید برنامه هستهای آسیب دیده یا نه و حجم آن چقدر بوده یا از مذاکرات به دنبال چقدر غنیسازی هستیم. چند درصد یا به حق آن رضایت میدهیم. البته معاون اجرایی هم لفظ صداقت را برای وعدهها به مردم به کار برد. امروز بیستمین سالگرد پایان دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی در ۱۰ مرداد ۱۳۸۴ است و در ارزیابی آن دوران چنان که در متن دیگری احتمالا خواهم آورد شاخصها معیار قضاوت
خواهد بود.
به تعبیر روشنتر صفات شخصی مسعود پزشکیان برای مردم آب و نان نمیشود اگرچه صداقت کیمیاست اما وقتی جماعتی آلوده به دروغ در کمین نشستهاند تا تو را به زیر بکشند باید مراقب آنها باشی و گمان نکنی صداقت تو را با صداقت پاسخ خواهند داد. دیدیم که اعتماد کرد و لایحهای را احتمالا نخوانده امضا کرد و هورا کشیدند و وقتی دانست خطا کرده و پس گرفت همان تشویقکنندگان گفتند حق نداشتی! صداقت با این جماعت جواب نمیدهد. با شهروندان و مردم البته باید صادق بود.
پنج. حجم گرفتاریها بیش از آن است که تصور میکرد و ذهن او درگیر است. منتها نمیتواند عمق مشکلات را بگوید و این همان اسب زین کرده است که طلبکاران امروز مدعی تحویل آن بودند. به همین خاطر از معاون می خواهد اصل حرف را بیان کند. گوش مردم از مقدمه پر شده و منتظر ذیالمقدمه در هر سخن هستند و اگر بخواهند حرف تکراری و شعار و ادعا و گاه یاوه بشنوند خوب
صدا و سیما هست!
شش. در علم حقوق اصطلاحی است با این مضمون: شهادت خادم برای مخدوم، مسموع نیست. وقتی کارگری از صاحب کار شکایت میکند به استناد همین اصل اداره کار شهادت کارگران و مستخدمان کارفرما درباره شاکی را نمیپذیرد یا قاعدتا نباید بپذیرد زیرا چه بسا اگر امتناع کنند کار و درآمدشان به مخاطره افتد. در ضربالمثلهای خودمان هم آمده: خوشتر آن باشد که سرّ دلبران، گفتهآید در حدیث دیگران. چه لطفی دارد که معاون از رییس تعریف کند؟!
هفت. تاریخ ایران آکنده از تملق و مداهنه و چاپلوسی است. به همین خاطر تحمل نقد دشوار است. مشهور است که در آغاز خلافت خلیفه دوم و در مسجد یکی برخاست و گفت: خطا کنی با همین شمشیر راستت میکنم! بهتر آن است که رییس جمهور به سخنان حاضران گوش کند نه آن که معاون و رفیق قدیمی در ستایش بگوید.
هشت. ۱۷ میلیون ایرانی در انتخابات سال گذشته به همین صداقت پزشکیان رای دادند و نکته نامکشوفی نیست. منتها اولا انتظار دارند به بار بنشیند و وقتی گفته فیلترینگ را برمیدارد بردارد یا صادقانه بگوید زورم به شورای عالی فضای مجازی که خودم رییس آن هستم نمی رسد. مردم ما به ازای عینی مفاهیم را میطلبند.
نه. بیش از صداقت گفتاری به صداقت رفتاری و اراده نیاز است. این مسیر قابل ادامه نیست و با حرف هم درست نمیشود. همانگونه که آقای پزشکیان به معاون خود می گوید: جعفر!ول کن، حرفت را بزن، مردم هم شاید وقتی پزشکیان را سرگرم بیان بدیهیات یا چرا چرا گفتن (به سبک بایدبایدهای سلف مرحوم) ببینند بگویند: مسعود! ول کن، کارت را بکن....
دیدگاه تان را بنویسید