آبان مصدق

در پی آمار بالای بیشترین جست‌وجو در سایت نمایشگاه کتاب و جست‌وجوی حضوری از اطلاعات نمایشگاه و همچنین آمار فروش بالای رمان «ملت عشق» در ایران و شکستن رکورد فروش این رمان در ترکیه، ضروری دانسته شد که نقد و بررسی ستون این شماره به این رمان ترکی اختصاص یابد.

رمان «ملت عشق»، تألیف الیف شافاک و با ترجمه ارسلان فصیحی را نشر ققنوس منتشر کرده است که در سال 98 به چاپ نود و پنجم رسیده است. الیف شافاک در سال 1998 نخستین رمان خود با عنوان «پنهان» را به چاپ رساند و برای آن موفق به دریافت جایزه بزرگ مولانا شد و تاکنون 16 رمان منتشر کرده است. آثار الیف شافاک به 40 زبان زنده دنیا ترجمه و چاپ شده است. رمان مورد بحث ما، در ترکیه با عنوان «عشق» و در ایران تحت‌عنوان «ملت عشق» ترجمه شده است که در سال 2009 در ترکیه به چاپ رسید و در کوتاه-ترین زمان به پرفروش‌ترین کتاب ترکیه تبدیل شد. 

این رمان برای مخاطب عام نوشته شده است که در آن دو داستان به موازات هم پیش می‌روند؛ داستان نخست، داستان خانواده «روبینشتاین» است که خانواده‌ای مرفه هستند که در آمریکا زندگی می‌کنند؛ داستان دوم، یک داستان تاریخی-عرفانی است که روایت ملاقات شمس و مولانا و اتفاقات و روابط پس از آن را به تصویر می‌کشد و چون از صافی تخیل نویسنده عبور کرده است، نباید انتظار داشت که تمام محتوای آن منطبق با اطلاعات تاریخی باشد. 

مضمون و درونمایه این رمان عشق است. عشق در داستان نخست رمان، زمینی و مجازی است و در واقع پلی به سوی حقیقت است، اما درونمایه داستان شمس و مولانا، عشقی آسمانی و معنوی است که بالقوه در وجود هر انسانی به ودیعه نهاده شده است. در رمان «ملت عشق» 20 شخصیت نقش‌آفرینی می‌کنند که هر کدام از این شخصیت‌ها پازل داستان را کامل می‌کنند. اما «شمس تبریزی» در این رمان سیمایی مسیح‌گونه و در برخورد با طبقات پست و فرودست جامعه نیز رفتاری بزرگ-منشانه و در عین حال ساختارشکنانه دارد. 

مضاف بر آن، سخنان شمس از نوع سخنان قدیسان و انبیا و اولیای الهی است که تعبیرپذیر و قابل تفسیر است. جانمایه اصلی رمان بر اهمیت عشق و نقش و تأثیر آن در زندگی و حیات ظاهری و باطنی انسان تأکید می‌کند. رمان می‌خواهد بگوید که همه انسان‌ها باید زیر چتر ملت عشق گرد هم بیایند و با رعایت 40 قاعده و قانون شمس تبریزی، عشق و انسانیت را به کمال غایی خود برسانند. اما نگاه شرقی و عرفان شرقی به مسئله «عشق» ناپخته و در سطح باقی مانده است. اطلاعات تاریخی درباره ارتباط شمس و مولانا دقیق نیست و تحقیقات و غوری درباره زندگی این دو چهره بزرگ تاریخی صورت نگرفته است. نکته دیگر این‌که رمان حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد و بدون پی گرفتن سبک و روایتی نو در ادبیات، به مضمونی تکراری، بدون ساختارشکنی ویژه‌ای پرداخته است. در واقع اگر همین برداشت غیردقیق از زندگی شمس و مولانا را از رمان بگیریم، از حد و اندازه یک رمان عشقی خطی پیشتر نمی‌رود.