فیلمفارسی با نقاب مدلینگ

«ترانه» با کنار زدن رنگ و لعابی که بر خشونت پنهان تجارت‌هایی چون مدلینگ کشیده شده است، می‌خواهد بی‌سروسامانی حاکم بر روابط دختران با دختران، دختران با پسران، دختران با دانشگاه، دختران با والدین و دختران با کل جامعه را به تصویر بکشد؛ این‌که دختران رها شده‌اند. حتی دختر هم خوابگاهی و دوست نزدیک ترانه که دختر مومن و نمازخوانی است هم در پنهان‌کاری و همدستی با ترانه، به فاجعه‌هایی که درپی می‌آید دامن می‌زند. در این میان تنها دخترانی سالم می‌مانند و آسیبی نمی‌بینند که از چهره و اندام مناسبی برخوردار نیستند.

آذر فخری، روزنامه‌نگار

نویسنده و کارگردان: مهدی صاحبی

بازیگران: الهه حصاری، اندیشه فولادوند، نازنین فراهانی، امیررضا دلاوری، مریم معصومی، بابک انصاری و ...

    

ترانه یک دانشجوست و در خوابگاه زندگی می‌کند با چند هم اتاقی. اما ترانه نه یک دانشجوی معمولی است و نه زندگی‌اش یک زندگی معمولی. ترانه دانشجویی است که از یک زندگی خانوادگی فروپاشیده بیرون آمده است، مادری دارد که پدر معتادش را از خانه رانده و به همین دلیل ترانه به دیدن مادرش نمی‌رود تا زمانی که پدر به خانه برگردد. 

از آن‌جا که ترانه ارتباطش را با خانواده قطع کرده، برای گذران زندگی و کسب درآمد وارد کار مدلینگ شده. کاری که طبعا اما و اگرهای فراوانی در آن وجود دارد؛ کاری غیرقانونی و تحت پوشش عطرفروشی با افرادی که در این زمینه تقریبا مافیایی برای خود ترتیب داده‎اند.

ترانه در کار خودش پیشرفت کرده، ما زمانی با ترانه آشنا می‎شویم که او دیگر یک مدلینگ نیست، بلکه جذب کننده دخترانی است که برای این کار مناسب هستند و در این میان البته از هم خوابگاهی‎های خودش هم استفاده می‎کند. شرکتی که ترانه با آن کار می‎کند، شرکتی است با نفوذ که با برندها و سفارت‎های خارجی هم کار می‎کند و گاه برای مهمانی‎های سفارت‎ها، از دختران مدل می‎فرستد تا نقش میزبانی و همراهی مهمانان را بر عهده بگیرند. و این همراهی شامل تمام مواردی می‎شود که از یک دختر زیبا و خوش‎اندام انتظار می‎رود. 

در این میان، یکی از دوستان نزدیک ترانه، در یک مهمانی سفارت‎خانه‎ای، مورد تجاوز قرار می‎گیرد و باردار می‎شود. مسئله آزیتا، همین دختر ساده ‎ای که چنین به دردسر می‎افتد، آغازی می‎شود برای افشای بسیاری مسائل دیگر که به نظر می‎رسد پنهان بودن‎شان برای ترانه چندان معقول نباشد. چرا که خود ترانه هم در این بازی کثیف نقش دارد و یکی از مهره‎های اصلی است. و فقط ماجرا زمانی برایش جدی می‎شود که خودش هم به خطر می‎افتد؛ خانواده آزیتا ماجرای دختر را می‎فهمند و حکم جلب ترانه را می‎گیرند و از این جا تعقیب و گریز و افشاگری‎ها در مورد دوست پسر ترانه، سیاوش، و پسر دیگر امیر که رقیب عشقی سیاوش است و ماجرای سر به نیست کردن ترانه توسط شرکت آغاز می‌شود.

ترانه با داستانش مدام ما را به وادی فیلمفارسی می‌کشاند، با همان زنان و مردانی که بر سر دختران معامله می‌کنند و تا دچار مشکلی می‌شوند دختر را از سر راه برمی‌دارند. فیلم تمام تلاشش را می‌کند که داستان تازه‌ای به ما بگوید، اما این تلاش هیچ کمکی به تماشاگر نمی‌کند

مدلینگ تنها بهانه است

بدیهی است که مدلینگ برای این فیلم صرفا بهانه‌ای است برای نشان دادن فسادی که در میان افراد جامعه وجود دارد؛ فسادی که از بطن تنگناها و نیازهای مالی برمی‌خیزد. فسادی که سرچشمه آن ساده دلی دخترانی است که کار مدلینگ را صرفا لباس پوشیدن و نمایش دادن آن می‌دانند و نمی‌دانند که در پشت پرده این تجارت چه دست‌های آلوده‌ای هست و در نهایت خود ناگزیرند با این دست‌های آلوده همکاری کنند. مدلینگ، به‌عنوان یک شغل غیر قانونی، محمل مناسبی است که در فضای آن می‌توان به روابط ناسالم دختران و پسران و سوءاستفاده‌هایی که از دختران می‌شود پرداخت. «ترانه» با کنار زدن رنگ و لعابی که بر  روی خشونت پنهان چنین تجارت‌هایی کشیده شده است، می‌خواهد بی سرو سامانی حاکم بر روابط دختران با دختران، دختران با پسران، دختران با دانشگاه، دختران با والدین، دختران با کل جامعه را به تصویر بکشد؛ این‌که دختران رها شده‌اند. حتی دختر هم خوابگاهی و دوست نزدیک ترانه که دختر مومن و نمازخوانی است هم در پنهان‌کاری و همدستی با ترانه، به فاجعه‌هایی که درپی می‌آید دامن می‌زند. در این میان تنها دخترانی سالم می‌مانند و آسیبی نمی‌بینند که از چهره و اندام مناسبی برخوردار نیستند؛ دختر چاقی که چون نادیده گرفته می‌شود مدام در پی لو دادن دیگران است، دختر نازیبایی با چشم لوچ که آرزوی مدلینگ شدن دارد و ترانه او را به سخره می‌گیرد... و این سخیف‌ترین برخورد فیلم با زنانگی است؛ این که زیبایی فی‌نفسه آسیب‎زاست. که زیبایی خطرناک است. که زیبایی دختران را به نابودی می‎کشاند. و درست در همین نقطه تم آشنای «فیلمفارسی» نقاب از چهره برمی‎دارد؛ محیط  پذیرایی داخل سفارت‎خانه را بردارید و به جایش یک نایت کلاب فیلمفارسی بگذارید، بعد از این همه‎چیز از همان فرمول پیروی می‎کند.  

در این فیلم هر دختر زیبایی که بشود نمایشش داد در معرض خطر است و از آسیب شرکت مدلینگ در امان نمی‎ماند. و نهایت این که ترانه، می‎خواهد با سیاوش به فرانسه مهاجرت کند و خودش را از این مهلکه بیرون بکشد. که موفق هم می‎شود هر چند به بهای جان آزیتا که به دلیل تجاوز و بارداری و برخورد قهری خانواده اش، دست به خودکشی می‌زند.

«ترانه» بنیان سستی دارد؛ حتی اگر خواسته باشد از یک معضل اجتماعی حرف بزند و خودش را به‌عنوان فیلمی در ژانر اجتماعی قالب کند، اما در جای‌گیری در چنین قالبی نارس و ناتوان باقی می‌ماند

هیچ کمکی کافی نیست! 

ترانه با داستانش مدام ما را به وادی فیلمفارسی می‌کشاند، با همان زنان و مردانی که بر سر دختران معامله می‌کنند و تا دچار مشکلی می‌شوند- وعمدتا هم از سوی دختران شهرستانی- دختر را از سر راه برمی‌دارند. فیلم تمام تلاشش را می‌کند که داستان تازه‌ای به ما بگوید، اما این تلاش هیچ کمکی به تماشاگر نمی‌کند و فیلم در همان سویه‌های رابطه‌های بی معنای در هم پیچیده فقط می‌خواهد داستان یک فساد را بازگو کند. فسادی که دامن دختران مارا گرفته است و البته که این داستان کهنه و نخ نما، مدام دست و پا می‌زند که خود را در روایتی نو و شکل و شمایلی تازه بیان کند و طبیعی است که نمی‌تواند. 

بنابراین دست و پا زدن‌ها از نیمه دوم فیلم به بعد بیشتر می‌شود. درست است، صحنه‌ها دردناک‌اند، گاهی تعلیق‌ها خوب جا افتاده‌اند، اما همین که داستان خودش را عیان می‌کند و پاپیش می‌گذارد دیگر نه از درد اثری باقی می‌ماند و نه تعلیق تاثیرگذار است. 

«ترانه» بنیان سستی دارد؛ حتی اگر خواسته باشد از یک معضل اجتماعی حرف بزند و خودش را به‌عنوان فیلمی در ژانر اجتماعی قالب کند اما در جای‌گیری در چنین قالبی نارس و ناتوان باقی می‌ماند. 

در نهایت تماشاگر از خود می‌پرسد فیلم چه می‌خواست بگوید؟ چه چیزی را می‌خواست نشان بدهد که من، به عنوان تماشاگر نمی‌دانستم؟ با کدام گره‌افکنی، با کدام نقطه عطف ذهن من تماشاگر را درگیر کرد تا من هم مثل ترانه مدام بدوم تا یک گره را باز کنم. و همین جاست که پی می‌بریم تمام دویدن‌های ترانه، بیهوده بوده است. حتی اگر او و سیاوش با تمام مجرم بودن‌شان، می‌توانند مثل دو دلداده از صحنه جرم بگریزند و مجرمان بزرگ‌تر را به دست قانون بسپارند، باز این نکته در ذهن تماشاگر حل نشده باقی می‌ماند که پس تکلیف ترانه‌ای که او هم مقصر است چه می‌شود؟ 

واقعیت این است که تماشاگر با ترانه همدلی و همذات‌پنداری نمی‌کند. ترانه برای تماشاگر، قهرمان یا ضدقهرمان نمی‌شود. تماشاگر دلش می‌خواهد در آخر فیلم ترانه هم به سزای عملش برسد که او هم همراه سیاوش گیر بیافتد که ترانه‌هایی از این دست از دامن دختران دست بردارند. با فرار او دقیقا معلوم نیست که فیلم قرار است چه نتیجه‌ای اخلاقی در دامن تماشاگر بگذارد و چگونه حال او را با نشان دادن این همه فلاکت و توهین به دخترانی که در نازیبا بودن خود نقشی نداشته‌اند، خوب کند!