تکرار، تقابل، تنوع

وجود و میزان اِعمال هر سه مولفه در هر پیکره می‌تواند ایجاد تناسب و تعادل کند. در بعضی کارنامه‌ها تکرار، در بعضی تقابل و در برخی دیگر تنوع یا ترکیبی دوتایی از این سه مولفه، مولفه غالب است فقط با مولفه تکرار و مولفه تقابل نمی‌شود عناصر موسیقایی را در بستر زمان سامان بخشید و شکل داد. همچنین، نمی‌شود کارنامه‌ای ساخت. به تنوع نیاز است. در موسیقی، با مولفه تنوع می‌شود یک ملودی را تکرار کرد اما با ریتم دیگری

بابک بوبان، موزیسین و منتقد

گفته می‌شود که موسیقی را تعامل عناصر بنیادینِ ریتم، ملودی، نَواک (یا زیروبمی)، شیوِش (تمبر یا رنگ صوتی)، پویایی (یا دینامیک) و بافت در بستر زمان می‌سازند. اما این عناصر به خودی خود در یک کلِ واحد سازمان و سامان نمی‌یابند مگر اینکه مولفه‌هایی سه‌گانه اِعمال شوند تا پیکره موسیقی فرم بگیرد و شکل یابد. آن مولفه‌ها تکرار، تقابل و تنوع هستند. چنین الگویی را بر مجموعه‌ فعالیت‌های یک هنرمند نیز می‌توان منطبق کرد. به سخن دیگر، می‌شود کل آثار و فعالیت‌ها و کارنامه هنری یک هنرمند را یک پیکره دید که همان مولفه‌های سه‌گانه آن را فرم داده‌اند. مولفه اولِ فرم˚ در موسیقی تکرار است. تکرار ایجاد وحدت و یکپارچگی می‌کند. هنگامیکه در یک قطعه و یا یک برنامه موسیقی چیزی را دوباره می‌شنویم، یا به یاد می‌آوریم که آن را قبلا شنیده‌ایم، حس مضاعف‌شدگی یا کپی دست نمی‌دهد، بلکه نوعی حس تعادل و تقارن است که لذت می‌دهد. نه فقط موسیقی، بلکه در هر پیکره، تکرار˚ پیوستگی می‌بخشد. خواه در یک تابلوی نقاشی، یا یک عکس، خواه در یک نقش که بازیگر بازی می‌کند یا یک داستان، تکرار باعث انسجام می‌شود. در کارنامه  یک هنرمند چطور؟ با تکرار، می‌شود در کارنامه یک هنرمند انسجام دید و با مشاهده تکرار می‌شود حس تعادل دریافت کرد. منظور از مشاهده کارنامه یک هنرمند هم لزوما بررسی موشکافانه و دقیق اثر به اثر نیست؛ یک شنونده و دوستدار آن هنر و هنرمند نیز در سیر تعقیب فعالیت‌های هنرمند مورد علاقه‌اش همین کار را می‌کند، حتا اگر خیلی آگاهانه هم نباشد. حال اگر مولفه تکرار در کارنامه هنرمند نباشد، آنگاه تعادل و تقارنی وجود نخواهد داشت، بطوری‌که گویی آن فعالیت‌ها و آثار متعلق به یک نفر واحد نیستند. معمولا البته اینچنین نیز نمی‌شود. بلکه در مواردی، نه کم، عکس قضیه صادق است: در تکرار به حدی افراط می‌شود که هنرمند از خودش کپی می‌کند که حاصلی جز ملال، حتا برای خودش، ندارد. و این هنگامی صورت می‌گیرد که دو مولفه دیگر غایبند. یعنی یا تقابلی در کار نیست؛ یا از تنوع خبری نیست، یا هر دو. تقابل ایجاد گوناگونی می‌کند. در موسیقی، تقابلِ پویاییِ بالا با پایین، سازهای کششی با مضرابی، تمپوی تند با کند، یا تقابل مایه‌ها باعث بسط و گسترش ایده‌های موسیقایی می‌شود و گویی با قرار گرفتن ایده‌های متقابل در کنار هم، هویت هریک جلوه‌ای روشن‌تر به خود می‌گیرد. برخی تقابل‌ها متضاد هستند، مانند تقابل سیاه با سفید، که حس کامل بودن را القا می‌کنند، اما برخی با ویژگی‌های مشترک، مثل تقابل سیاه با خاکستری، ایجاد حس تداوم می‌کنند. باز، در هر پیکره‌ای حکایت چنین است. نه تنها موسیقی، هر هنر دیگر و هر اثر دیگری برای داشتن فرم پذیرفتنی و مطلوب نیازمند اِعمال و حضور مولفه تقابل است. مثلا در شعر، خطوط کوتاه و بلند، آواهای متقابل و مانند این‌ها الزامی هستند. حتا در یک بازی ورزشی نیز چنین است. اگر پیکره حرکت‌ها و سرعت و ضرب‌آهنگ و غیره در یک مسابقه عاری از تقابل باشد، آن بازی و مسابقه ابدا تماشایی نخواهد بود. کارنامه یک هنرمند چطور؟ آیا فعالیت‌ها و آثارِ مانند هم، که تقابلی بینشان نیست، کارنامه مطلوبی می‌سازند؟ قطعا خیر. چه در سیر فعالیت‌ها و آثار یک هنرمند تقابل‌های سیاه وسفید ببینیم (مثل ساخت آثار سنتی و آثار پیشرو) و چه تقابل‌های سیاه وخاکستری (مثل اجرای ردیف و ساخت موسیقی متن)، در ساختِ فرمِ فعالیت‌هایش به مثابه یک پیکره، به ما حس تکامل و تداوم منتقل می‌شود؛ ماییکه چه بخواهیم سیر آثار و فعالیت‌های هنرمند را مستند کنیم، چه صرفا مخاطبش باشیم و کارهایش را دنبال کنیم. اما گویی فقط با مولفه تکرار و مولفه تقابل نمی‌شود عناصر موسیقایی را در بستر زمان سامان بخشید و شکل داد. همچنین، نمی‌شود کارنامه‌ای ساخت. به تنوع نیاز است. مولفه‌ای که هم یکپارچگی می‌آورد هم گوناگونی. می‌توان بعضی عناصر را حفظ و تکرار کرد؛ در عین حال، برخی دیگر را تغییر داد. در موسیقی، با مولفه تنوع می‌شود یک ملودی را تکرار کرد اما با ریتم دیگری. یا ملودی را تغییر داد با همان ریتم. یا فقط شیوِش تغییر کند اما باقیِ عناصر دست نخورند. وجود مولفه تنوع را در همه‌جا می‌شود دید. هیچ هنر و محصول فرآیند خلاقه و پیکره‌ای نیست که از این مولفه در فرمش نباشد. کارنامه یک هنرمند نیز استثنا نیست. پیکره آثار و فعالیت‌های یک هنرمند برای اینکه فرم بیابد نیازمند مولفه تنوع است. یک کارنامه، هم یکپارچگی می‌طلبد هم گوناگونی. شاید بدیهی نباشد و نیازمند بیان که در اینجا اضافه شود که خود هنرمند می‌تواند کاملا از وجود این مولفه‌ها در سیر فعالیت‌هایش بی‌خبر باشد. لزوما اینچنین نیست که هنرمند خودش به طرح و شکل دادن پیکره فعالیت‌ها و آثارش بپردازد؛ بلکه دیگرانند که چه در زمان و چه هم‌زمان به تماشای سیر آثار هنرمند می‌پردازند و فرم پیکره  فعالیت‌ها و آثارش را ترسیم و تجسم می‌کنند. وجود و میزان اِعمال هر سه مولفه در هر پیکره می‌تواند ایجاد تناسب و تعادل کند. در بعضی کارنامه‌ها تکرار، در بعضی تقابل و در برخی دیگر تنوع یا ترکیبی دوتایی از این سه مولفه مولفه غالب است. تنها در معدودی از هنرمندان است که میان حضور این سه مولفه تعادلی، گویی اسرارآمیز، برقرار است که به آهنگ کارنامه‎شان فرمی رازآلود می‌بخشد. حال، یک بار دیگر این متن را بخوانیم و فرم آهنگ کارنامه علیزاده را پیدا کنیم.