فیلمی بدون داستان و بدون تماشاگر

فیلم، فیلم‌نامه درست و درمانی ندارد. احتمالا اصلا فیلم‌نامه‌ای در کار نیست. یک داستان سه خطی در جریان است که به کمک و تلاش دو چهره سینمایی که اغلب نماد بلاهت‌اند، و نیز با استفاده از جاذبه‌های زنانه خانم یایا و آزادی‌های کشورش، به زور پیش می‌رود. تلخ‌ترین بخش ماجرا این است که عده زیادی با استفاده از تخفیف روز شنبه که از قضا اولین روز اکران فیلم هم هست، برای تماشای فیلم آمده‌اند و نیم ساعت پس از شروع فیلم دسته دسته سالن را ترک می‌کنند. دولت‌مردان ما به زعم کاهانی، به جای فکر کردن و پیدا کردن راه حل برای مشکلات ملت خود، در حال حل و فصل مشکلات کشورهای دوست و برادر همسایه و غیرهمسایه هستند و به جای بازسازی روحیه و رهاندن این ملت از افسردگی، درگیر ماجراهای برون مرزی‌اند دو بازیگر اصلی فیلم در بیشتر سکانس‌ها با نیم‌تنه بالای لخت حضور دارند و دوربین روی اندام آن‌ها زوم می‌کند، آن‌هم در برابر ملتی که زنانش از دیدن زانوی بدون پوشش فوتبالیست‌هایش منقلب می‌شوند! خوب هدف کاهانی از این سکانس‌ها چیست؟

آذر فخری، روزنامه‌نگار

فیلم: خانم یایا

نویسنده و کارگردان: عبدالرضا کاهانی

بازیگران: حمید فرخ‌نژاد، رضا عطاران، نیتایا چرسى و با حضور امین حیایى

مدیر پروژه: تهاناتپون سینپونکوئد

    

داستان نداریم!

فیلمی که اساسا داستان ندارد، درباره دو باجناق است که پس از سفر به چین و خرید جنس برای مغازه خود، شیطنت می‌کنند و بدون اطلاع دادن به همسران‌شان، به «پاتایا» می‌روند. آن‌ها از قبل عکس دختری را در گوشی خود دارند که نامش را «خانم یایا» گذاشته‌اند. و هم در مسیر سفر و هم در خود شهر پاتایا، به هر کجا که روی می‌کنند و می‌روند، این دختر را می‌بینند و لاغیر. و با این‌که در موقعیت‌های مختلف مدام با او مواجه می‌شوند، اما جرات این را که با او به گردش و یا به هتل خود بروند، ندارند. به همین دلیل تصمیم می‌گیرند به تهران بازگردند. اما این‌بار دختر در آژانس هواپیمایی ظاهر می‌شود و آن‌ها را از بازگشت منصرف و ترغیب‌شان می‌کند که در شهر بگردند و به جاهای دیدنی بروند. اما مواجهه با سوسک‌خوری خانم یایا، حال آن‌ها را بد می‌کند و باعث می‌شود به هتل برگردند و خود را در اتاق زندانی کنند. اما در اتاق هتل، در استخر و در همه جا، صدای خانم یایا را می‌شنوند که آن‌ها را صدا می‌کند و دست از سر این دو باجناق بر نمی‌دارد. مرتضی و ناصر( فرخ نژاد و عطاران) از سویی هم خواهان این دختر هستند و ازسویی می‌ترسند؛ می‌ترسند کسی از آن‌ها عکس بگیرد. از نظر اخلاقی می‌ترسند بر روی اصول و اعتقادات‌شان پا بگذارند و ... همه این‌ها موجب می‌شود که  آن‌ها در شهر رویایی پاتایا، دچار کابوس شوند و در عذابی جانکاه دست و پا بزنند. بالاخره هم اتفاقی که از آن می‌ترسیدند می‌افتد و یکی از همکاران قدیم، از آن‌ها در یک سالن ماساژ مردانه به همراه خانم یایا، عکس می‌گیرد و شروع می‌کند به اخاذی از آنان. احتمالا در روند رسیدن به ماجرای اخاذی به نظر دست خانم یایا هم در کار باشد. خانم یایایی که اصلا معلوم نیست کیست و مدام به آن‌ها پیشنهاد می‌دهد که سه نفری به اتاق آن‌ها در هتل بروند و خوش بگذرانند!

المان داریم!

این که پاتایا کجاست و ملت برای چه به آن‌جا می‌روند بر همگان واضح و مبرهن است. این که دو شخصیت به ظاهر ابله و ساده‌لوح فیلم یعنی مرتضی و ناصر بلد نیستند از این‌همه فرصت خوش‌باشی که در این شهر فراهم است استفاده کنند، اما اصلا با عقل جور در نمی‌آید. 

حضور خانم یایا، شناکردن او با دو باجناق در استخر، تمایلش برای خوش باشی سه نفره در اتاق هتل، پیشنهادهای صریحی که به آن‌ها در رابطه با خود می‌دهد و... همه و همه المان‌های جنسی هستند که طبعا باید این دو باجناق را به سوی خود جذب کنند. اما آن‌ها می‌ترسند؛ از خودشان، از همدیگر، از همسران‌شان که در تهران‌اند، از آب‌پاشی با تفنگ‌های آبی در شهر که برای آن‌ها سر و صدای انفجار جنگ را تداعی می‌کند... 

آیا این دو باجناق، نمایاننده مردم ایران هستند که دیگر لذت بردن و خوشی کردن را از یاد برده‌اند؟ ایرانیانی که حتی در کنار خانواده خودشان هم نمی‌توانند شاد و خوش باشند: « مگه آدم با زن خودش خوش می‌گذرونه!؟» کاهانی حتی در یک دیالوگ مستقیم فارسی هم رعایت حال و هوای خانواده ایرانی را که از قضا با هم برای تماشای این فیلم آمده‌اند، نمی‌کند.  

کاهانی و نیز فرخ‌نژاد، ادعا کرده‌اند که این فیلم کمدی نیست. پس در هنگام تماشای فیلم، خودتان را مجبور نکنید که بخندید! 

در عین حال، هیچ مرجع خاصی در فیلم وجود ندارد که بخواهیم بر اساس آن بگوییم این فیلم اجتماعی است و کاهانی می‌خواهد انسان ایرانی را موجودی نشان بدهد  که تحت تاثیر هنجارهای تحمیلی از بالا، شادی و خوشی را از یاد برده و نمی‌داند از موقعیت‌های شادش چگونه استفاده کند. 

همدلی یا هم‌زبانی؟

دو باجناق، فارسی حرف می‌زنند و خانم یایا، به زبان خودش که تایلندی باشد. و جالب این جاست که مشکل هردو طرف، حتی همدلی هم نیست؛ چون همدلی دارند: هر سه دل‌شان می‌خواهد از فرصت در پاتایا بودن لذت ببرند. دختر مدام آن‌ها را ترغیب می‌کند و در جایی که تمایل به خوش‌گذرانی سه نفره ندارند، هر بار یکی را زندانی می‌کند و با آن یکی بیرون می‌رود که بالاخره کار به جایی برسد ... اما مشکل در چیست؟ چرا این دو مرد ایرانی، این‌همه خود را اذیت می‌کنند و اگر قرار بوده چنین عذاب بکشند به قول خانم یایا، بهتر نبود که در تهران 

می‌ماندند؟!

ماجرا شاید در همین جمله فیلم نهفته باشد که «یایای ما رو دزدیدن دارن باهاش پز می‌دن»؛ این که دولت مردان ما به زعم کاهانی، به جای فکر کردن و پیدا کردن راه حل برای مشکلات ملت خود، در حال حل و فصل مشکلات کشورهای دوست و برادر همسایه و غیرهمسایه هستند و به جای بازسازی روحیه و رهاندن این ملت از افسردگی، درگیر ماجراهای برون مرزی‌اند. 

این که «زیبایی‌ها و خوشی‌های» زندگی مردم از آن‌ها گرفته شده و برای ملت‌های دیگر هزینه می‌شود. حتی اگر هدف کاهانی این بوده باشد، باز بسیار گنگ و نارسا به آن 

پرداخته است. 

رک باشیم؟ 

فیلم، فیلم‌نامه درست و درمانی ندارد. احتمالا اصلا فیلم‌نامه‌ای در کار نیست. یک داستان سه خطی در جریان است که به کمک و تلاش دو چهره سینمایی که اغلب نماد بلاهت‌اند، و نیز با استفاده از جاذبه‌های زنانه خانم یایا و آزادی‌های کشورش، به زور پیش می‌رود. تلخ‌ترین بخش ماجرا این است که عده  زیادی با استفاده از تخفیف روز شنبه که از قضا اولین روز اکران فیلم هم هست، برای تماشای فیلم آمده‌اند و نیم ساعت پس از شروع فیلم دسته دسته سالن را ترک می‌کنند. این‌ها حتی اگر به امید یک فیلم کمدی هم آمده بودند، می‌شد با شیو‌هایی آن‌ها را پای فیلم نشاند. پس فیلم، داستان‌گو هم نیست که بتواند ملت را تا آخر در سالن نگه دارد.   

دو بازیگر اصلی فیلم در بیشتر سکانس‌ها با نیم‌تنه بالای لخت حضور دارند و دوربین روی اندام آن‌ها زوم می‌کند، آن هم در برابر ملتی که زنانش از دیدن زانوی بدون پوشش فوتبالیست‌هایش منقلب می‌شوند! خوب هدف کاهانی از این سکانس‌ها چیست؟ ضرورت این سکانس‌ها در پیشبرد فیلم در کجا خود را نشان می‌دهد؟ 

ما مخصوصا در معرفی فیلم، به نام مدیر پروژه هم اشاره کرده‌ایم. داستان این است که این جناب، دوست داشته یک فیلم‌فارسی در مورد پاتایا ساخته شود با نمایش تمام جاذبه‌هایش، اما به کاه‌دان زده و انتخابش در مورد کاهانی جواب نداده. همین!