فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

فیلم «عرق سرد» بر‌اساس داستان واقعی «نیلوفر اردلان» بازیکن و کاپیتان تیم فوتسال بانوان ایران ساخته شده که در حدود دو سال پیش برای بازی در مسابقات قهرمانی آسیا به منظور سفر به خارج از کشور ممنوع‌الخروج شده بود. فیلمنامه «عرق سرد» در کنار نواقصی که در آن دیده می‌شود، قصه‌ای بسیار دیدنی و پر از اتفاقات جنجالی را خلق کرده است. درواقع سوژه فیلم درباره شخصیت زن فوتبالیستی است که بعد از یازده سال تمرین‌های شبانه‌روزی و بدون وقفه خویش اکنون فرصتی برایش فراهم شده که برای بازی در مسابقات قهرمانی به مالزی سفر کند. برحسب اتفاقات گوناگونی که در خلال داستان بر سر روابط زناشویی او با همسرش رخ می‌دهد، در فرودگاه متوجه ممنوع‌الخروج بودن خویش می‌شود. شوهر خانم افروز به قصد انتقام از او با استفاده از اختیاراتی ‌که قانون به عنوان یک نهاد و مرجع قدرت در خدمت وی گذاشته، مانع از خروج همسرش از کشور می‌شود. بنابراین شخصیت زن داستان «افروز اردستانی» بنابر قوانین حاکم بر کشور نمی‌تواند خواسته‌های به حق خویش را بدست آورد. درواقع فیلم «عرق سرد» خارج از هر‌گونه شعار‌زدگی واقعیت تلخی را که در عصر حاضر بر فضای جامعه حکمفرماست را به معرض نمایش می‌گذارد؛ چرا که «افروز اردستانی» نماد یک زن ایرانی است که در مسیر پیشرفت خویش با موانع متعددی از جمله خانواده، همسر، قانون که همچون دژهایی مستحکمی سد راه موفقیت او شده‌اند روبرو می‌شود.

صرف نظر از موضوع فمینیستی فیلم که با محوریت شخصیت زنان ساخته شده است و تبعیض جنسیتی و نظام مردسالانه را بر پرده نمایش آورده، از منظر روانشناسی نکته قابل تامل این فیلم آن است که چه عاملی سبب شده که این زوج اکنون به لجبازی با یکدیگر بپردازند؟ چون همانطور که در فیلم مشاهده می‌کنیم متوجه می‌شویم شوهر خانم افروز به هیچ‌وجه با فعالیت‌های ورزشی همسرش مشکلی نداشته، بطوری‌که ایشان توانسته به مدت یازده سال در حرفه مورد علاقه خویش بطور موفقیت‌آمیزی پله‌های ترقی را طی کند و به مقام کاپیتانی تیم ملی نایل شود. درواقع یکی از مسائل اصلی که فیلم به آن اشاره می‌کند بحران موجود در حوزه «روابط زناشویی» است. پدیده‌ای که عواملی همچون سردی، خشونت‌های کلامی، کناره‌جویی، بی‌توجهی زوجین به یکدیگر و همچنین غرق شدن هر یک از آنها در دنیای خویش منجر به بروز  روابطی سرد توام با ناراحتی و آزردگی‌خاطر می‌شود که در حوزه روانشناسی از این پدیده اجتماعی به عنوان «طلاق عاطفی» یاد می‌کنیم.  از دیدگاه روانشناسی «طلاق عاطفی» به سرد شدن روابط زوجین و تحمل یکدیگر بدون در نظر گرفتن عشق و وابستگی اطلاق می‌شود که فقط زن و شوهر درکنار هم زندگی می‌کنند و به وجود یکدیگر عادت کرده‌اند، بطوری‌که این سردی روابط در تمامی جنبه‌های روابط آنان مانند روابط عاطفی، گفتاری، جنسی و روحی رسوخ کرده و کشش عاطفی در روابط زناشویی آنان را از میان برده است. در چنین شرایطی زوجین فقط برای یکدیگر همچون همخانه‌ای هستند که هرکدام در دنیای خود به سر می‌برند، جهانی که که برای دیگری قطعا ناشناخته است. براساس تحقیقات و پژوهش‌های روانشناسی در حوزه آسیب‌شناسی روابط زناشویی می‌توان گفت عدم درک صحیح از رفتار و گفتار یکدیگر، شناخت کافی نداشتن هر یک از زوجین از روحیات طرف مقابل یکی از مهم ترین عوامل بروز «طلاق عاطفی» در بین خانواده‌ها است. البته نکته حائز اهمیت آن است که متاسفانه در عصر حاضر وجود مشکلات اقتصادی و معیشتی بیش از حد زوجین در طول یک رابطه نیز سبب شده تا میزان ابراز عشق، محبت و همچنین وجود شادی و نشاط خانوادگی کاهش یابد. با رخت بستن نشاط خانوادگی، حزن و ناراحتی درکانون خانواده جایگزین شده و در نهایت همه این عوامل دست به دست هم می‌دهند و پدیده «طلاق عاطفی» در زندگی زناشویی را بوجود می‌آورند. باتوجه به اهمیت این پدیده اجتماعی روانشناسان معتقدند از منظر آسیب شناسی عدم درک متقابل همسران از یکدیگر ریشه در تربیت خانوادگی آنان دارد و متاسفانه این مهارت در هنگام کودکی در کانون خانواده به آنها آموزش داده نشده است. درواقع این دسته از افراد بلد نیستند احساسات خود را بیان کنند،  همچنین یاد نگرفته‌اند که حرف‌های یکدیگر را بدون بروز خشم و پرخاشگری و نیش و کنایه زدن بشنوند؛ به همین علت اساسا احترام گذاشتن به یکدیگر بلد نیستند. لذا این عوامل سبب می‌شود به مرور زمان زخم‌هایی در زندگی زناشویی آنها بوجود بیاید که براحتی قابل درمان نباشند. بر این اساس به خانواده‌ها تاکید می‌شود بهتر است وقتی روابط زناشویی آنان در حال افول و سردی‌گرایی است درصدد درمان آن برآیند و با بهره بردن از راهحل‌های درمانی متخصصان روانشناس برای نجات زندگی خویش تلاش کنند.