نوزدهم تیرماه تولد ناصر تقوایی بود و به همین مناسبت مروری داشتیم بر سریال ماندگارش: «دایی‌جان ناپلئون»، در این مطلب بخش‌هایی از یک مصاحبه قدیمی ناصر تقوایی و بخشی از تحلیل «فرانک آرتا» در روزنامه شرق را گردآوری کردیم.

ناصر تقوایی، در گفت‌وگویی درباره چگونگی ساخت این سریال گفته: «پیشنهاد ساخت این سریال از سوی ایرج گرگین، مدیر وقت شبکه دو تلویزیون به من شد. منتها آن روزها در تهران نبودم و مشغول کاری بودم. شرکت فرش ملی ایران تأسیس شده بود و به یک فیلم برای آشنایی بین‌المللی با فرش ایران احتیاج داشتند و برای این فیلم هم سرمایه‌ خوبی در اختیار می‌گذاشتند. این پیشنهاد را به من دادند. من این فیلم را گرفتم که فیلم پرهزینه طولانی بود، با تایم یک فیلم سینمایی. در نتیجه من پنج، شش ماهی با یک راننده دور ایران می‌گشتیم که وقتی می‌گوییم فرش ایران منظورمان کجاست. فرش کجا؟ من یک سفر مفصلی برای فرش ایران کردم و توی این فاصله بود که یک روزی تهران با خانه تماس گرفتم و به من گفتند ایرج گرگین چند بار زنگ زده و با تو کار دارد»

تقوایی می‌گوید: «یادم می‌آید شیراز بودیم برای فیلم‌برداری و من برای یک کاری یکی دو روزه آمدم تهران. به او زنگ زدم و گفت بیا می‌خواهم ببینمت. رفتم و همدیگر را دیدیم. کتاب دایی جان ناپلئون تازه درآمده بود. گذاشت جلوی من. گفت این را خواندی؟ گفتم نه. گفت مگر نمی‌‌شناسی پزشکزاد را؟ من با ایرج پزشکزاد رفیق بودم. رفیق گرمابه و گلستان بودیم. ولی چون این به‌صورت پاورقی در آن مجله فردوسی چاپ می‌شد و مجله فردوسی یک گاردی داشت در مقابل روشنفکران مخصوصا فروغ و گلستان و اینها،‌ در نتیجه من نخوانده بودم، با وجود اینکه خیلی نزدیک بودم با ایرج. گفتم من حالا گرفتار یک کار سنگینی هستم و اینها. گفت خوب تو ببر این را بخوان و عجله نکن. جوابت را به من بده. من‌‌ همان شب پرواز داشتم که دوباره برگردم شیراز».‌

 او در ادامه عنوان کرد: «کتاب را گرفتم ازش و غروب که سوار هواپیما شدم و داشتیم برمی‌گشتیم، من توی راه شروع کردم این را خواندن. تا وقتی رسیدیم به فرودگاه شیراز چیزی حدود ۳۵ تا ۴۰ صفحه‌اش را خوانده بودم. بلافاصله رفتم به هتل و به ایرج زنگ زدم و گفتم من این را می‌سازم. او هم خوشحال شد و دیگر چند وقت بعد کارمان در شیراز تمام شد و آمدیم تهران و قرارداد اجرائی‌اش را بستیم و به دلایلی هم آن فیلم فرش بعد از اینکه فیلم‌برداری‌اش تمام شد، متوقف ماند و من دیگر تمام نیرویم را گذاشتم روی دایی‌جان»

اگر بخواهیم دلایل ماندگاری سریال «دایی‌جان ناپلئون» را بررسی کنیم، به چنین مؤلفه‌هایی برخورد خواهیم کرد:

سریال- نوشت: هرچند وقایع فیلم منطبق با وقایع رمان است اما همه رمان در سریال نیست. در حقیقت تقوایی آنچه به روایت تصویری نزدیک‌تر بوده در سریال استفاده کرد. مثل انتهای کتاب که شبیه انتهای سریال نیست. ضمنا در رمان چهره و رفتار شخصیت‌ها خیلی دقیق و جزئی توصیف نشده‌اند. اما در سریال و هنگام اجرا با جزئیات حیرت‌انگیزی مواجه هستیم که فقط از توانمندی‌های یک کارگردان برجسته و ریزبین برمی‌آید. در حقیقت به ضرس قاطع می‌توان گفت سریال – نوشت دایی‌جان با رمان متفاوت است و اینجاست که رمان‌نویس و سینماگر از هم تفکیک می‌شوند و در‌عین‌حال هر دو در کار خود متبحر هستند.

کیفیت فنی مثل فیلم‌برداری، طراحی صحنه، لباس و...: سؤال این است که برای چنین سریال غیر از خانه اتحادیه کدام فضا می‌توانست هویت ایرانی سریال را نمایندگی کند. انتخاب لوکیشن یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این سریال است. ضمن اینکه دقت در به‌کارگیری جزئیات صحنه مثل تفنگ به دیوار آویزان، گرامافون کوچه اتاق ریال تابلوی ژاک لویی داوید، حوض حیاط، بوته نسترن، آلاچیق و... همه و همه جزء ضروریات فضای داستان هستند؛ یعنی حذف هر کدام لطمه‌ای به ادامه داستان می‌زد.

انتخاب بازیگران: در خاطرات برخی از بازیگران و خود کارگردان آمده که قرار بود نقش دایی‌جان (غلامحسین نقشینه) و اسدالله میرزا (پرویز صیاد) را کسی دیگر بازی کند! حالا تصور کنید که اگر هرکدام از این بازیگران از جمله مش قاسم و سعید و شیرعلب قصاب و... را افراد دیگری بازی می‌کردند، قطعا کیفیت سریال ساخته‌شده را نداشت.

کارگردانی: دایی‌جان نه‌تنها یک متن مناسب دارد بلکه از کارگردانی و هدایت درستی برخوردار است. کل فیلم در فضای بسته فیلم‌برداری می‌شود ولی تماشاگر هرگز احساس خستگی و خفگی نمی‌کند. تعداد نماها از لانگ‌شات تا کلوزآپ به قدری متعادل هستند که گویی به‌جای یک سریال تلویزیونی، شاهد یک فیلم سینمایی هستید.