سید حسین رسولی

وضعیت نابسامان اقتصادی، ساختاری و هنری در تئاتر ایران نشان می‌دهد ما نه شناختی از لحظه اکنون داریم و نه شناختی از تاریخ تئاتر. در واقع، ما اصلا مسئله‌های اساسی تئاتر ایران را شناسایی و بررسی نکردیم و این موضوع را به حال خودش رها کردیم تا به نوعی آشفته‌حالی رسیدیم. اغلب پژوهش‌های تاریخی هم به خود تاریخ تئاتر پرداختند نه اینکه دردهایی از وضعیت اکنون را شناسایی کنند و به واسطه آن بشود مشکل‌ها و مسئله‌های مهم رفع و رجوع شود. مفاهیم شکل گرفته در تئاتر ایران از جمله تهیه‌کننده، دراماتورژ، مدیر تئاتر، سالن‌دار و هزار مفهوم دیگر با کشورهای پیشرفته متفاوت است و این امر نشان از خلا‌های اساسی دارد زیرا مفاهیم در طول تاریخ شکل می‌گیرند. این مفاهیم در ایران هر چه بیشتر پیش رفته‌اند از خط اصلی خود خارج شده‌اند و تعاریفی جدا از اصل پیدا کرده‌اند. مثلا یک تهیه‌کننده در کمپانی‌های معتبر تئاتر به دنبال تولید تئاتر است. او گروهی را گرد هم می‌آورد و نمایشی را تولید می‌کند تا بتواند در فستیوال‌ها و سالن‌های مختلف جهانی اجرا برود اما یک تهیه‌کننده در ایران معمولا به دنبال اثری تولید شده از سوی گروه هنری است. او مهر خود را به نمایش اجرا شده می‌زند تا بتواند از آن سود ببرد و رزومه خود را پر کار کند زیرا آنها معمولا به سراغ کارهای موفق و پر تماشاگر می‌روند. این تهیه‌کننده مقدار کمی هم پول به گروه اجرایی می‌دهد و بیشتر سود را در جیب خود می‌گذارد که باید اسم این کار را دلالی و زد‌وبند بگذاریم تا تهیه‌کنندگی. واژه دراماتورژ هم چنین است. در تئاتر ایران، دراماتورژ معمولا کسی است که متن‌ها را جرح و تعدیل می‌کند و بیشتر اوقات نمایشنامه‌های طولانی را به شدت کوتاه می‌کند تا مفاهیم اصلی و پایه‌ای آن را خالی کند و در نهایت چیزی ساده و قابل هضم ‌برای طبقه تن‌آسا و مرفه تولید شود. بررسی همین دو مفهوم نشان می‌دهد که تا چه میزان به جاده خاکی زده‌ایم و تئاتر ایران از هر گونه اندیشه و تولید مولد خالی شده است. این موضوع امری ساده و معمولی نیست و باید پیگری تاریخی بشود و راهکارهایی در جهت بهبود شرایط اکنون پیشنهاد بشود. نکته بسیار مهم دیگر «تئاتر خصوصی» در ایران است که تفاوت فاحشی مثلا با تئاتر خصوصی در انگلستان دارد. این روزها که کرونا (کویید ۱۹) باعث شده است شرایط این سالن‌ها سخت بشود و انبوهی از شاغلان حرفه تئاتر بیکار بشوند شرایط برای بررسی تبارشناسانه مهیا شده است. باید از خود بپرسیم چرا تئاتر ملی لندن فیلم تئاترهای خود را رایگان در اختیار مردم قرار داد ولی کارگردانان و سالن‌های خصوصی در ایران برای این تئاترها بلیت‌فروشی کردند؟! در صورتی که فرصتی یکتا به منظور جذب طبقه‌های پایین جامعه مهیا شده بود.

فوکو و تاریخ اکنون

میشل فوکو مورخ و فیلسوف فرانسوی قرن بیستم است که روشی در بررسی تاریخ پیشنهاد می‌دهد و به شدت به کار ما می‌آید. او که در حلقه‌های برگزیده روشنفکری پاریس مورد توجه بود و ژان پل سارتر نیز عمیقا او را تحسین می‌کرد. وی پس از خواندن کتاب «تأملات نابهنگام» به طور ویژه مقاله «در باب سود و زیان تاریخ برای زندگی» به نویسندگی فریدریش نیچه دچار دگرگونی می‌شود.

نیچه در این مقاله استدلال می‌کند که فضای آکادمیک حس ما درباره چگونگی خوانش و بحث از تاریخ را مسموم کرده است زیرا آنها وانمود کردند که باید تاریخ را به نوعی بی‌غرض بخوانیم برای اینکه بدانیم در گذشته چه اتفاق‌هایی رخ داده است. نیچه با غضب طعنه‌آمیزی آن ایده را رد می‌کند چون نکته‌ای نیست که بخواهیم درباره گذشته یاد بگیریم آن هم به خاطر خودش. تنها دلیل خواندن و مطالعه تاریخ این است که گذشته را حفر کنیم برای ایده‌ها، مفاهیم و مثال‌هایی که می‌توانند ما را به سوی زندگی‌ای بهتر در دوران معاصر هدایت کنند. نیچه در مقاله خود می‌گوید عصر جدید از تاریخ انباشته شده است و «انسان مدرن از تضعیف شخصیت رنج می‌کشد. همان‌طور که فرد رومی عصر امپراتوری نسبت به جهانی که در خدمت او بود غیر رومی می‌شد همان‌گونه که او خود را در سیل بیگانگانی که به رم سرازیر می‌شدند گم کرد.» نیچه در ادامه تاکید می‌کند: «اکنون هیچ کس دل آن را ندارد که چنانچه هست ظاهر شود.»

این جمله نیچه درباره بودن در لحظه اکنون یا تاریخ اکنونیت روی فوکو تاثیر عمیقی گذاشت زیرا نیچه افراط در مطالعه تاریخ را بد می‌دانست و اشاره می‌کرد که اکنون را پشت نقاب گذشته پنهان کرده‌ایم. البته فوکو دومین تاثیر بزرگ خود در شیوه بررسی تاریخ را از امانوئل کانت گرفت. این فیلسوف آلمانی در مقاله‌ای با عنوان «روشنگری چیست؟ در پاسخ به یک پرسش» تلاش کرد وضعیت فکری زندگی انسان‌های اکنون خود را بررسی کند. فوکو در این باره می‌گوید: «با پرسش کانت نوع تازه‌ای از پرسش در گستره اندیشه فلسفی پیدا می‌شود... مسئله‌ای که برای نخستین بار در متن کانت رخ می‌نماید مسئله زمان حال است؛ مسئله آنچه هم اکنون جریان دارد: امروز چه می‌گذرد؟ اکنون چه می‌گذرد؟ و چیست این اکنون که همگی ما در آنیم و این لحظه‌ای که من در آن می‌نویسم؟» دکارت هم در «گفتار در روش» تحولات ذهنی جاری خود را باز می‌گوید ولی فوکو اشاره می‌کند: «نزد دکارت نمی‌توان پرسشی یافت از این دست که «سرانجام خود این حالی که من به آن تعلق دارم چیست؟» و به نظرم این پرسشی است که کانت به آن پاسخ می‌گوید.» فوکو: «به گمان من در این نوشته کانت است که مسئله زمان حال همچون رویدادی فلسفی رخ می‌نماید، رویدادی که فیلسوفی که از آن سخن می‌گوید خود نیز جزیی از آن است.» وی پس از تبیین بحث خود، جمله‌ای کلیدی می‌گوید که به کار هنرمند هم می‌آید: «اگر فلسفه را صورتی از پراتیک گفتاری (نظریه و عمل همزمان گفتاری) بینگاریم که تاریخ خود را دارد، به نظرم گزافه نیست که بگوییم در متن مربوط به «روشنگری»، فلسفه برای نخستین بار از فعلیت گفتاری خود یک مسئله اساسی می‌سازد و این فعلیت را همچون یک رویداد به پرسش می‌گیرد؛ رویدادی که فلسفه باید معنا، ارزش و فردیت فلسفی‌اش را بیان کند و در آن هم باید دلیل وجودی خود را بیابد و هم بنیاد آنچه را که می‌گوید.» فوکو با توجه به این مقاله‌ها فورا مسیر کاری خود را تغییر داد و تصمیم گرفت تا به نوع خاصی از مورخ فلسفی تبدیل بشود: کسی که بایست به گذشته سرک بکشد تا به او کمک بشود از موضوع‌های اضطراری دوران خود سردربیاورد. پیشنهاد می‌شود مسیر فوکو در بررسی درمانگاه، جنون، زندان و... در زمینه تئاتر ایران نیز پیاده شود تا مسئله‌های اصلی آشفتگی فعلی شناسایی شود.