روزبه صدر

منوچهر معتبر هنرمند نقاش شناخته شده این روزها مجموعه‌ای با عنوان «خودنگاره‌ها» را در گالری طراحان آزاد به نمایش گذاشته است. خودنگاره‌ها به عنوان آفرینش‌هایی که شاید نزدیک‌ترین و بی‌واسطه‌ترین تصویر ممکن از هنرمند را به دست می‌دهند، واجد خصلت‌ها و کارکردهایی چندگانه‌اند که در بخشی از این کارکردها امکان شناختی ملموس‌تر و عمیق‌تر را در اختیار مخاطب می‌گذارند. تاریخ هنر، از لئونادردو داوینچی تا رامبراند و ون‌گوگ، نمونه‌های بسیاری از خودنگاره‌های هنرمندان نقاش را در خود جای داده که بعضی از آن‌ها در زمرۀ بهترین آفریده‌های خالقانشان قرار می‌گیرند. در تاریخ معاصر ایران نیز نمونه‌های فراوانی از خودنگاره‌های هنرمندان نقاش ثبت شده و منوچهر معتبر در جایگاه هنرمندی که بیش از 6 دهه به آفرینش هنری پرداخته، از آن دست هنرمندانی است که توجهی ویژه به خودنگاری در آثارش مشاهده می‌شود.

خودنگاره حامل پیام‌هایی از هنرمند است

خودنگاری برای منوچهر معتبر واجد ابعادی پیدا و پنهان و چندگانه است. او که صدها و صدها بار چهره خود را به عنوان عنصری محوری در نقاشی‌هایش در نظر گرفته، در این ارتباط می‌گوید: «خودنگاری در کار بسیاری از نقاشان مشاهده می‌شود. یک بحث روان‌شناسی و جهان‌بینی وجود دارد که خود من به عنوان سوژه یک نقاشی تنها یک بهانه هستم. نقل قول جالبی از رامبراند هست که می‌گوید: «تو دنبال دوام می‌گردی و این حیات و جهان‌بینی تو است.» جهان‌بینی چیزی نیست که بشود در مدرسه‌‌ها آموخت و تنها در اثر کاوش کردن به دست می‌آید. من به جهان‌بینی بسیار اهمیت می‌دهم و معتقدم هر سوژه‌ای که نقاش بر پایه جهان‌بینی خود برمی‌گزیند، از جمله خودنگاره‌هایش بجز تصویری که پیش روی شما قرار می‌دهد معنایی هم در آن نهفته است. پیا‌‌می ‌است که من آن را پیدا می‌کنم و مخاطب آن را ‌‌می‌بیند. باید نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم واکنش داشته باشیم و نسبت به اتفاقات اجتماعی، فرهنگی و هر اتفاق دیگری بی‌تفاوت نبود. اگر مسئله‌ای اجتماعی دغدغه ذهنی من باشد، خواه ناخواه این مسئله در اثر من دیده خواهد شد؛ حتی اگر موضوع نقاشی در ظاهر چهره خودم باشد. هنر، بیان است؛ هنر بالاخره باید از یک چیزی حرف بزند و در نهایت باید مخاطب را بیدار کند. هنر نمی‌تواند صرفاً یک چیز فقط زیبا باشد. اینجا حرف از خردمندی است. بنابراین مسئله فقط زیبایی نیست. یعنی هم تکنیک و هم بیان یک حرف است.»

خودنگاره زبانی است که هنرمند با آن ذهنیات و برداشت‌های روحی خود را در گذر زمان و در موقعیت‌های مختلف شخصی و اجتماعی با بیننده در میان می‌گذارد. به همین دلیل، خودنگاره در بیشتر دوره‌های تاریخ هنر از سوی هنرمندان همواره مورد آزمایش و استفاده قرارگرفته است

شخصیت پیدا و پنهان هنرمند

 آنچه هنرمند در مقام آفریننده اثر و در قالب خودنگاره‌ها با ما در میان می‌گذارد چه ابعاد و زوایای دیگری را در بر می‌گیرد. به گواه آرای محققان برای هنرمند طرح انداختن چهره خود و نگریستن خود در آینه شاید نزدیک‌ترین و دست یافتنی‌ترین موضوع برای کنکاش در فلسفة وجودی انسان و فراز و فرود هنرمند باشد.

در بخشی از مقاله «تحلیل خودنگاره با رویکرد انتقادی به نظریه مرگ مؤلف» اثر اشرف‌السادات موسوی لر و سمانه کاظمیان مروی در این ارتباط آمده است: « درواقع، خودنگاره زبانی است که هنرمند با آن ذهنیات و برداشت‌های روحی خود را در گذر زمان و در موقعیت‌های مختلف شخصی و اجتماعی با بیننده در میان می‌گذارد. به همین دلیل، خودنگاره در بیشتر دوره‌های تاریخ هنر از سوی هنرمندان همواره مورد آزمایش و استفاده قرارگرفته و هنرمند نگاه خود به هستی را با نگاه خود بر خویشتن نجوا کرده است. مواجهه فرد با چهره خویش، به منظور دستیابی به یک بازنمایی صادقانه یا متقاعدکننده از خود، همیشه با این تصور توأم است که درون و برون، در نهایت، از یکدیگر متمایزند و دستکم دو خود وجود دارد؛ یکی در دسترس و دیگری مخفی و پنهان. بنابراین بسیاری از چهره‌ها و پرتره‌ها، به منزله اشارت‌های شخصیت و خلق درونی شناخته می‌شوند. فیزیک یک چهره، نوع نگاه سوژه، تصویری است که علائم درد یا خنده، تمایلات عاطفی یا کینه، حالات روانشناسانة ترس یا آرزو، حتی کیفیات روحانی، پارسایی یا اهریمنی را نمایش می‌دهد. به عبارت دیگر یک تصویر خودنگاره از شیوه برخورد با شناخت هنرمند از خود درونی‌اش نشأت می‌گیرد. شاید هنرمند با نشان دادن خودی دیگر بر آن است تا ابهامات و ناشناختگی ابعاد و ظرفیت‌های گستردة درونی خود را بیان کند.

خودنگاره به مثابه بیانیه هنرمند

«بررسی دلایل گرایش هنرمندان تجسمی به خودنگاری» عنوان مقاله دیگری است که به پدیده خودنگاری در نقاشی پرداخته است. در بخشی از این مقاله به قلم فائزه حسن شاهی و محمدرضا شریف‌زاده آمده است: خودنگاره چهره، تصویر شخصی است که توسط یک هنرمند دیده شده و برحسب دیدگاه بصری هنرمند، شخصیت می‌یابد. خودنگاره نیز تصویری است که هنرمند از خودش ترسیم می‌کند و به عبارتی، بیانیة شخص هنرمند است. خودنگاره تنها یک انعکاس ساده از چهره نیست، بلکه متنوع و بی حد و حصر است و می‌تواند همچون تصورات به طور دقیق شبیه و یا به عکس، تصویر آبستره شده ای از مجموع افکار و احساسات هنرمند باشد و نیرویی بالقوه برای خلق افسانه. خودنگاری در نهایت، نوعی رویارویی با فناپذیری خود است. همان خودی که به هنرمند خیره می‌شود، هنرمندی که زمان خلق اثر حضور داشته و حالا دیگر نیست. خودنگاره تعبیر هنرمند از خودش و میراثی برای آیندگان است و به مخاطب اجازه می‌دهد در فضا و زمان هنرمند قرار گیرد و احساسی عمیق از شخصیت هنرمند دریافت کند. انسان همیشه در صدد به جا گذاشتن چیزی با ارزش و گران‌بها از خود برای آیندگان بوده است. خودنگاره‌ها که تاریخی با قدمت بیش از شش قرن را همراه خود دارند و با اولین نمونه‌ها از حدود قرن چهارده آغاز و تاکنون ادامه دارد. غالب نقاشان و هنرمندان آثاری از این دست دارند که همانا پرداختن به خود، یا من هنرمند است. اما به نظر می‌رسد نقاش هم چنان از چهره‌اش برای بیان شرح حال خود و اینکه میل دارد چگونه جلوه کند، استفاده می‌کند.

خودنگاره تنها یک انعکاس ساده از چهره نیست، بلکه متنوع و بی‌حد و حصر است و می‌تواند همچون تصورات به‌طور دقیق شبیه و یا به عکس، تصویر آبستره شده‌ای از مجموع افکار و احساسات هنرمند و نیرویی بالقوه برای خلق افسانه باشد

در کل او به کشف و یا تجلی احساسات و عقایدش تمایل دارد. در واقع بخش مهمی از اثر هنری، ارجاع به درون یا خود هنرمند و یا برآمده از عواطف مؤلف است، به ویژه از زمانی که یک اثر به واسطه داشتن امضای هنرمند، منحصربه فرد بودنش را به نمایش گذارده ، انگیزه فردیت‌گرایی در خود‌نگاره قوت بیشتری یافته و او را به آفریدن آثار هنری معرف هنرمند یا مؤلف سوق می‌دهد.