بهروز فائقیان

محمد ابراهیم جعفری از نقاشان شناخته‌شده‌ی جریان هنر نوگرای ایران، به موازات تجربه‌هایی که در هنرهای تجسمی تاریخ معاصر ایران از خود به جا گذاشته، توجهی جدی را نیز به زبان شعری و در همین مسیر دنبال کرده و همین خصلتی چند وجهی به شخصیت هنری او بخشیده است. اگر تا پیش از این نمودهای ذهنیت شاعرانه را در آثار تجسمی اغلب در قالب بیان شاعرانه می‌شناخته‌ایم، اما در ارتباط با تجربه‌های هنری این «نقاش-شاعر» زبان و تصویر را شانه به شانه‌ی هم می‌بینیم و دریافت می‌کنیم. اگرچه در همین زمینه محمد ابراهیم جعفری سَلَفی قدرتمند از جلوه‌ی شاعر-نقاش یعنی سهراب سپهری را پشت سر دارد، اما محمد ابراهیم جعفری نیز به نوبه‌ی خود و با شناسه‌هایی تا اندازه‌ای متفاوت به دنبال دهه‌ها تجربه در هنر مدرنیستی ایران، چهره‌ای تازه از این مفهوم را پیش روی ما می‌گذارد. 

خلاقیت از جان برمی‌خیزد

محمد ابراهیم جعفری هنرمند فقید خود درباره‌ی آنچه شخصیت هنری‌اش را شکل داده گفته است: «من بیشتر خودم را شاعر می‎دانم. فضای شاعرانه را تو خودت خلق می‌کنی و وجود خارجی ندارد. تمام خلاقیت‌‌ها نه از عقل که از جان برمی‎خیزد مانند کسی که در خواب و بیداری باشد و گویی رؤیا می‎بیند. نوگرایی یعنی تو از هر چیز ساده‌ای خوشت بیاید و اصلاً هم فکر نکنی که اشتباه می‌کنی. من این جمله را بسیار دوست دارم که می‌گوید؛ به اندازه اشتباهاتت می‌‌توانی خلاق باشی، یا آن حکیم چینی که می‌‌گوید: فکر خوب قلم‌مو را از حرکت باز می‌دارد. به نظر من زیربنای هر چیز در کار ما آن چیزی است که در اطراف ما است؛ یعنی اگر نقاشی می‌‌کنیم باید همه چیز را بشناسیم. به تعداد آدم‎ها در مسیر تجربه هنری آثاری هست که ممکن است باعث خنده دوستان هنرمند شده باشد، اما وقتی کار به نتیجه رسیده است که موجبات حسادت یا شگفتی دیگران را فراهم کنید. من شعر هم می‎گفتم که همه حال و هوایی نو داشتند و این رویکرد نو در همه کارهای من دیده می‌شود. کسی که فکر کند می‎خواهد مدرن کار کند و برای چنین شکلی از کار کردن تصمیم بگیرد، موفق نخواهد شد. باور بشر است که او را خلاق کرد و می‎توان گفت بشر اولیه مدرن‌ترین افراد در تاریخ بوده است. من فکر می‌کنم هر اندازه که جرات داشته باشید می‎توانید متریالی را که دیگران استفاده کرده‌اند دوباره در کارخودتان نو کنید. کسی که به کاری که انجام می‌دهد آگاه است توانایی این را دارد که از همه چیز استفاده کند بدون آنکه کارش مصنوعی یا تقلیدی به نظر برسد. هنرمندی که توانایی خلق دارد از ذهنی شاعر برخوردار است. شاعر نه به معنای کسی که از کلام استفاده می‎کند بلکه هر کسی که به سادگی هنرش را نشان می‌دهد. اگر طبیعت را خوب بشناسید و زبان درستی نیز انتخاب کنید کاری ارائه خواهید کرد که همه آن را می‌فهمند اما نو است. ما از یک پرده با رنگ‎های سفید آبی روشن و خاکستری خوشمان می‎آید چون این رنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در جان ما ریشه دارند و البته ما آن‌ها را در چنین پرده نقاشی نمی‎شناسیم.

پیرو مکتب وجود و ذهن خودش بود

خسرو سینایی فیلمساز شناخته شده هم که فیلم مستند پرتره «عبور از نمی‌دانم» را به عنوان شرح حال محمد ابراهیم جعفری شاعر و نقاش از زبان خودش ساخته، روایتی از حالات شاعرانه او در هنگام شروع یک نقاشی‌، سبک منحصر به فرد او در استفاده از روش خط‌خطی به عنوان اسلوب شعر‌،  ارائه می‌کند. 

سینایی در توصیف خود از تجربه‌های هنری محمد ابراهیم  جعفری می‌گوید: «او خودش یک هنر بود. من و او با هم موافق بودیم که خلاقیت در ذهن شکل می‌گیرد و جعفری می‌گفت این خلاقیت در هرکسی از یک حفره فوران می‌کند، در یکی با شاعری، در دیگری با نقاشی و .... . جعفری در شاعری پیرو هیچ مکتبی نبود جز مکتب ذهن و وجود خودش. توجهی نداشت که او را صاحب مکتب بدانند، مورد تحسین قرار بگیرد و یا نظریه پردازی کند. شعر در او می‌جوشید.جعفری سال‌ها تدریس کرد. من بسیارری از شاگردانش را می‌شناختم. از قول فرح اصولی شنیدم که « او در کنار آموختن فن نقاشی به ما، می‌کوشید روح هنرمند را در ما بیدار کند». جعفری می‌گفت: من باغبانم، اگر دانه شوقی در توست آن را خواهم رویاند. او می‌گفت هنر نوع عالی بازی ماهرانه ای ست، حاصل بازی پدیده ای جدی ست. برای او هنر یک بازی بود.»

زنده‌یاد جعفری در شعرهایش نگاه خاص و ویژه‌ای به طبعیت داشت، نگاه ویژه‌ای که در تفکر سهراب سپهری نیز به شدت مشهود بود. در شعرهای او می‌توان سهراب را ردیابی کرد و حتی می‌شود گفت که به لحاظ نوع بیان، نقاشی‌های او نیز ادامه راه و نگاه سهراب است

دغدغه‌ مجاورت شعر و تصویر 

علیرضا مجابی پژوهشگر هنر نیز در توصیفی از جایگاه و نقش این هنرمند در جریان هنر نوگرای ایران می‌گوید: ‌ محمدابراهیم جعفری متعلق به نسلی بود که شاید اگر نگاهی به فرهنگ معاصر بیندازیم، متولدین این‌ سال‌ها یعنی 1319 و 1318 نقش بسزایی در فرهنگ ما داشته‌‌اند. 

زنده‌یاد جعفری نقاشی را زیر نظر معلمی که قهوه‌خانه‌ای بود شروع کرد اما بعد از آن و با ورود به دارالفنون و آشنایی با اساتیدی مثل علی‌محمد حیدریان و بعدتر در دانشگاه هنرهای زیبا با محسن وزیری‌مقدم وارد مسیر جدیدی می‌شود؛ او را می‌‌توان جزو نسل دوم نقاشان نوگرا محسوب کرد. طبق صحبت‌هایی که با محمدابراهیم جعفری داشتم، متوجه شدم که او از سال‌های نوجوانی دغدغه شعر نوشتن داشته است، به همین دلیل به شعر روی می‌آورد و به سرودن آن مشغول می‌شود. 

 نوگرایی یعنی تو از هر چیز ساده‌ای خوشت بیاید و اصلاً هم فکر نکنی که اشتباه می‌کنی. من این جمله را بسیار دوست دارم که می‌گوید؛ به اندازه اشتباهاتت می‌‌توانی خلاق باشی یا آن حکیم چینی که می‌‌گوید: فکر خوب قلم‌مو را از حرکت باز می‌دارد

اگر بخواهم خلاصه‌ای از شناخت 20 ساله‌ام را از جعفری بگویم باید بگویم که او را وامدار نگاه و اندیشه سهراب می‌دانم. زنده‌یاد جعفری در شعرهایش نگاه خاص و ویژه‌ای به طبعیت داشت، نگاه ویژه‌ای که در تفکر سهراب سپهری نیز به شدت مشهود بود؛ بنابراین در شعرهای او می‌توان سهراب را ردیابی کرد. از طرفی حتی من فکر می‌کنم که نقاشی‌های وی نیز ادامه راه و نگاه سهراب است به لحاظ نوع بیان و استفاده از اتمسفر آزاد و سپیدخوانی در نقاشی.زنده‌یاد جعفری در حوزه شعر بسیار فعال بود و شعرهای زیادی می‌نوشت که برخی از آن‌ها را برای من می‌خواند؛ از طرفی بیشتر نقاشی‌های او را نیز دیده‌ام و در یک نتیجه‌گیری می‌توانم بگویم که او در حوزه نقاشی و هنرهای تجسمی موفق‌تر عمل کرده و جهان نقاشانه از کودک پرشور شاعر وجود او منسجم‌تر و جدی‌تر بوده است.