افسانه فرقدان

وقتی از کتاب خواندن حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟ شخص کتاب‌خوان دقیقا چه مشخصاتی دارد؟ آیا به صرف کتاب خواندن سطح آگاهی و شعور ما بالا می‌رود؟ آیا همین کافی‌ست که بی‌وقفه کتاب بخوانیم؟ حالا این‌که دوره نظریه «هر کتابی را باید خواند»، به پایان رسیده است و معلوم همگان شده که هر کتابی ارزش وقت گذاشتن و هزینه صرف کردن ندارد، چرا که حتی ممکن است انسان را به بیراهه بکشاند، به یک طرف؛ اما آیا اگر ما کتاب خوب را هم بخوانیم، به آن‌چه جامعه نیازمند آن است، رسیده‌ایم؟ بدون تردید تلاش برای کتاب‌خوان کردن مردم یک جامعه، گامی درراستای بالا بردن سطح آگاهی و شعور انسانی و اجتماعی و هستی‌شناختی مردم یک جامعه است، اما می‌توان این را به تجربه دریافت که حتی گاه عملکرد انسانی و درک و تحلیل فرد کتاب‌خوان نیز نمی‌تواند در حد استاندارد برای بهبود اوضاع جامعه کمکی بکند. گاهی کتاب خواندن تنها به نوعی پُز تبدیل می‌شود و کالایی تبلیغاتی برای موجه نشان دادن فرد؛ فردی که نه تنها در عملکرد شخصی‌اش در زندگی فردی، بلکه در رویکرد اجتماعی‌اش نیز دچار اشتباهات فاش و خطای ذهن است. فردی که ذهن‌اش تربیت نشده و نمی‌تواند از آن‌چه خوانده است، در عمل استفاده مناسبی کند. چرا که او تنها به خواندن و نه اندشیدن درباره آن‌چه خوانده است، اکتفا می‌کند. اگر کتاب‌ها وسیله‌ای برای اندیشیدن نباشند، در واقع پول و وقت زیادی را هدر داده‌اند. فاجعه آن‌جا رخ می‌دهد که نمایش کتاب خواندن و نمایش کتابخانه‌های شیک و تزئین یافته در فضای مجازی، به نوعی به روشنفکر جلوه دادن و پُز روشنفکری و در پی آن موجه جلوه دادن دیگر عملکردها و شخصیت افراد بدل شده است. حالا دیگر فرد کتاب به دست در هر تصویر و فیلمی می‌تواند هر پیامی را ارسال کند و به خورد جامعه ناآگاه گرفتار در فضای مجازی دهد. اما مشکل به همین جا ختم نمی‌شود، گاهی خبری از تبلغ کتاب و کتاب‌خوانی در دکوراسیونی شیک و چشمگیر نیست، بلکه فرد با نوعی اعتماد به نفس که از پشتوانه کتابخانه پروپیمانش نشأت گرفته، به نظریه‌پرداز و تحلیلگری درباره همه چیز تبدیل می‌شود و این تحلیل‌ها می‌تواند از سیاست روز جهان تا شیوه درست کردن قهوه نوسان داشته باشد. و در واقع زنگ‌های خطر نه در تبلیغ کتابخانه‌های شیک در فضای مجازی، که درست همین‌جا به صدا درمی‌آیند. خطر از آن جهت که اطلاعات سطحی، افراد جامعه را به ویکی‌پدیایی درباره همه چیز و هیچ چیز تبدیل می‌کنند و این‌جاست که ملغمه‌ای از اطلاعات بی‌پایه و بدون عمق سطح جامعه را فرامی‌گیرد و آشوب از آن‌جا آغاز می‌شود که هرکسی به فکر خودش درست می‌گوید. عدم وحدت برای بلندتر کردن صدا از دیگری، آفت جامعه‌ای می‌شود که بخش عظیم -و حالا دیگر فرق نمی-کند- چه کتاب‌خوان و چه آنان که هیچ‌گونه مطالعه‌ای ندارند، از ناآگاهی رنج می‌برد. در نتیجه هر کسی صدایش را بلندتر می‌کند تا از جمله‌های تحلیل نیافته اندک کتاب‌هایی که خوانده است، بگوید. و دریغ و درد که در اغلب موارد صداهای بلند، صداهای برحقی نیستند.

تحلیل درست آن‌چه یک کتاب به‌عنوان پیام در اختیار خواننده قرار می‌دهد یا به‌طور کلی دریافت پیام یک کتاب، حالا هر مضمونی که می‌خواهد، داشته باشد، دریچه عبور جامعه از بحران است

ما برای چه کتاب می‌خوانیم؟

بحران مسئله دقیقا آن‌جاست که فرد کتاب‌خوان همین‌قدر را برای خود و معرفی خود به دیگری و دیگران کافی می‌داند، در حالی که رویکرد او نسبت این «دیگری» به بلوغ نرسیده است و بدتر از آن، این‌که نمی‌داند و نمی‌تواند در بزنگاه‌های اجتماعی تصمیم درست و منطقی بگیرد. و این بزنگاه‌ها از خرید کالاهای ضروری در شرایط بد و خوب اقتصادی تا انتخابات سرنوشت‌ساز یک ملت نوسان دارد.

آدم‌ها کتاب می‌خوانند، اما بی‌وقفه در حال فریب دادن یکدیگر هستند، کتاب می‌خوانند، اما نمی‌توانند با درک درست از احوال جامعه، خشم خود را مهار کنند، کتاب می‌خوانند، اما از چرخه اقتصادی که خود یکی از دلایل معیوب بودن آن هستند، بی‌اطلاع‌اند. کتاب می‌خوانند، اما این خواندن هیچ تأثیری در سوگیری‌های سیاسی آن‌ها نگذاشته است. بنابراین شاید اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، اکنون مسئله این نیست که بخش اعظم جامعه یا به کتاب‌خوانی بی‌توجه‌اند یا قدرت خرید کتاب را از دست داده‌اند، بلکه مسئله دقیقا این است که کتاب‌ها در حال از دست دادن کارکرد خود هستند. کتاب‌ها دیگر تأثیری در تغییر نوع اندیشه عمومی ندارند و به حد و اندازه‌های یک کالای لاکچری گران قیمت تقلیل یافته‌اند. کالایی برای تبلیغ «خود» و برتر نشان دادن نسبت به «دیگری».

برتری قشر کتابخوان بر دیگران؛ بلی یا خیر؟

مسئله اساسی این است که زمان برای اندیشیدن درباره یک مطلب باید از زمانی که برای خواندن یک کتاب صرف می‌شود، بیشتر باشد و زمان برای تمرین عمل کردن به دانسته‌ها بسی بیشتر. تنها در این صورت است که یک جامعه به بلوغ فکری و در نتیجه آن بلوغ رفتاری می‌رسد و اصلاح فرد فرد جامعه و نیز اصلاح رویکردهای جمعی را در پی خواهد د اشت. اگر نمی‌توانیم از کتاب‌ها در زندگی استفاده مناسب کنیم، چه بهتر است که پول آن را صرف سیر کردن شکمی کنیم، که بدون شک شکمی که سیر باشد، تصمیم درست-تری می‌گیرد تا مغزی که تهی باشد از درک عمق واژه‌ها. و شاید به همین دلیل است که عملکرد عامه مردم در بزنگاه‌های تاریخی در تمام جهان نسبت به عملکرد و تصمیات قشر آکادمیک و تحصیل‌کرده و کتاب‌خوان درست‌تر بوده است. نمونه‌هایی از این دست در طول تاریخ جهان بی‌شمارند، اما بارزترین نمونه آن را می‌توان در روند اقلیت‌کشی در آلمان جست‌وجو کرد؛ هنگامی که کلیسا یهودیان را مقصر کشته شدن مسیح قلمداد می‌کرد، مردم عادی مسیحی و یهودی در کنار یکدیگر به همجواری در کار و زندگی مشغول بودند، هنگامی که قشر تحصیل کرده و دانشگاهیان، از اساتید گرفته تا دانشجویان علیه دانشجویان و اساتید یهودی پرچم مخالفت و حذف آن‌ها را از محیط دانشگاهی برداشتند. هنگامی که مردم عادی از یهودی و مسیحی در حال داد و ستد با یکدیگر بودند، دانشگاهیان و حقوقدانان مسیحی خرید اجناس از یهودی را نجس اعلام کردند و دست در دست کلیسا ازدواج با یهودیان ممنوع اعلام شد.

در واقع آغازین گام‌های طرد یهودیان از جامعه با قدم‌های محکم، اما ناآگاهانه و متعصبانه قشر تحصیل‌کرده برداشته شد، این در حالی بود که حتی در روزهای دستگیری یهودیان در آلمان نازی، مردم عادی همچنان در حال کمک به یهودیان و فراری دادن آن‌ها از جوخه‌های مرگ بودند. انواع انقلاب‌های رنگی ناموفق نیز با پرچم اعتراضات قشر روشنفکرمآب آغاز شدند و همان‌ها در نهایت سرخورده از رسیدن به آرمان‌هایشان گوشه خانه‌ها کز کردند و از میان مردم عادی که گرفتار در بلوا و آشوب بودند، دامن برچیدند.

زمان برای اندیشیدن درباره یک مطلب باید از زمانی که برای خواندن یک کتاب صرف می‌شود، بیشتر باشد. و زمان برای تمرین عمل کردن به دانسته‌ها بسی بیشتر

پس درنهایت کتاب خواندن و یا هر کتابی را خواندن، دردی از جامعه گرفتار در بیماری مزمن دوا نمی‌کند که هیچ؛ امکان این‌که راه را به بیراهه ببرد نیز بسیار زیاد است. تحلیل درست آن‌چه یک کتاب به‌عنوان پیام در اختیار خواننده قرار می‌دهد یا به‌طور کلی دریافت پیام یک کتاب، حالا هر مضمونی که می‌خواهد، داشته باشد، دریچه عبور جامعه از بحران است.

کتاب‌ها می‌توانند را گریز از شکل‌گیری یک فرهنگ نادرست باشند، به شرط آن‌که آن را خوب بفهمیم؛ به شرط آن‌که به همان یک کتاب اکتفا نکنیم؛ به شرط آن‌که احتمال خطا برای نویسنده آن قائل باشیم و به شرط آن‌که نظرات یکدیگر را بپذیریم و صدایمان را در ابراز عقیده پایین بیاوریم و از خودمان شروع کنیم. اصلاح امور جامعه، از اصلاح تک‌تک افراد جامعه آغاز می‌شود.