درباره نمایش «دمنوش آویشن» محمود حیدری
استیصال زیباشناختی یک تماشاگر تئاتر
محمدحسن خدایی
محمود حیدری فیگور مهمی است در تئاتر کشور. کسی که کتابفروختن را پیشه خویش کرده و در خیابان نوفل لوشاتو تهران، نزدیک سالنهایی چون هما، نوفل لوشاتو و پردیس تئاتر شهرزاد بساط پهن میکند و خستگیناپذیر مشغول پیشنهاد دادن به تماشاگران برای خرید کتابهایی است که در فضای رسمی به دلایل مختلف چاپ نمیشوند.
او را با کارگردانی نمایش «کریم» به یاد میآوریم که حال و هوای متفاوتی را میساخت و از منظر فضاسازی یک موقعیت دراماتیک به واقع منحصر به فردی را تداعی میکرد که این روزها کمیاب است. محمود حیدری از این بابت مهم است که زیست روزانهاش را پشت نقاب زندگی اجتماعیاش پنهان نمیکند و به صراحت از تعلق خویش به زندگی کارگری میگوید. بنابراین بیش از آنکه مجهز به نظریه باشد و از دل تئوری بخواهد به کار خلق یک اثر هنری بپردازد به تجربه زیستهاش اعتماد کرده و آثاری قابل توجهای را به تئاتر پایتخت عرضه میکند که کمابیش نابهنگام و تماشایی است.
نمایش «دمنوش آویشن» را هم میتوان ذیل همین مسئله صورتبندی کرد و به وقت تماشا، تجربه بیواسطه این کارگردان جوان را از کسب و کارش در حوالی سالنهای خصوصی نمایش به چشم دید. اجرایی که تعمداً با تاخیر شروع میشود و این تاخیر را قسمتی از واقعیت سالنهای بخش خصوصی میداند که به کرات برای گروههای اجرایی، سالنداران و تماشاگر اتفاق میافتد و گویا بدل به رویه ثابتی شده که علاجی هم برایش یافت نمیشود.
بنابراین با اثری روبرو هستیم که ابایی ندارد از اشاره به وضعیت اسفباری که در سالنهای خصوصی به دلیل حجم زیاد اجراها و کم بودن زمان جابهجایی برای گروههای نمایشی در جریان است و بر کیفیت آثار ارائه شده آنان تاثیر منفی دارد و میتواند فرهنگ مخربی را پایهریزی کند. سالنهایی که گاهی مشاهده میشود در یک روز حتی به پنج نمایش مختلف تعهد سالن دادهاند و در نتیجه این سیاستگذاری سودمحور و مهلک، هر نوع تمرکز و سامان را به امری ناممکن برای عوامل اجرایی گروههای تئاتری تبدیل کردهاند.
پس نمایش «دمنوش آویشن» را میتوان واکنشی به این مضحکه تمامعیار دانست و همدلانه به تماشایش نشست و از نابسامانی این وضعیت اسفناک، ناخرسند بود. اما نکته اینجاست که واکنش محمود حیدری کینتوزانه نیست و از قضا شوخطبعانه است. به هر حال یک کتابفروش از تاخیرهای گاه و بیگاه اجراهای نمایشی تا حدودی سود میبرد و این امکان را مییابد که به تماشاگران مستاصل و منتظر ورود به سالن، چند جلدی کتاب پیشنهاد دهد و اگر بخت یار بود یکی دو جلدی کتاب هم به فروش رساند و خرج یومیه را درآورد.
زیباشناسی محمود حیدری در ساختن تئاتر را میتوان شکلی از پسامدرنیسم اجرایی دانست. چراکه در این نمایش هم به نوعی با خودارجاعی به اجرای موفق «کریم» و کارگردانش که خود محمود حیدری باشد روبرو هستیم که خودآیینی «دمونش آویشن» را مدام دچار تعلیق میکند و به امر بیرونی اشاره دارد.
جالب آنکه در دو فیلم کوتاهی که از این کارگردان گزیدهکار در دسترس است این خودارجاعی به انحای مختلف مشاهده میشود و میل کارگردان را در دست انداختن خود و بازیگوشی با هر آن چیزی که تثبیتشده به نظر میآید نمایان میکند. در نمایش «دمنوش آویشن» با روایتی چند پاره مواجه هستیم که میان واقعیتگرایی و کابوس در نوسان است. ماجرا مربوط است به یکی از تماشاگران تئاتر که بیش از حد متعارف، در توالت سالن نمایش وقت گذرانده و نظم امور را چند دقیقه قبل از پایان یکی از اجراها به چالش کشیده
است.
این وقفه، همچون امر مزاحم، تناقضات یک مکان عمومی با گرایش فرهنگی را بیش از پیش آشکار کرده و ضرورت مداخله مدیریت سالن و رفع و رجوع مشکلات را گوشزد میکند.
اما نکته اینجاست که با خروج مرد تماشاگر از توالت و مواجهه با عوامل اجرایی سالن، اعم از انتظامات و خدمات و مدیریت، بجای آنکه روال عادی امور پی گرفته شود فضایی کابوسوار پدیدار شده و به تدریج واقعیت زندگی روزمره تعلیق و وضعیت مرد تماشاگر متزلزل میشود.
در این مسیر توضیحناپذیر پرسش و پاسخ و تغییرات ناگزیر هویتی، افراد مختلفی که در سالن تئاتر مشغول کار هستند با مرد تماشاگر که مستاصل شده ملاقات کرده و خواستههای عجیب و غریبی را مطرح میکنند که بعضی اوقات از توان افراد خارج است.
مرد بینوا در مقابل این حجم از هجوم درخواستها و پرسشهای غیرمنتظره، به تدریج هویتزدایی شده و میبایست در اجرای بیپدر سیدمحمد مساوات در نقش مادر شنگول و منگول و حبه انگور ظاهر شود.
استحاله مرد تماشاگر به یک بازیگر، ادامه دادن منطق پر ابهام این دگردیسی تا نهایتاش را ضرورت میبخشد، همان چیزی که به فروپاشی ذهنی منجر شده و تحشیهای کمیک بر نمایش «بیپدر» مساوات میشود. یک جهان ممکن کابوسگونه که نمایش «دمنوش آویشن» تخیل آن را ممکن میکند و بدیلی میشود برای درام مورد نظر سیدمحمد مساوات.
به هر حال نباید از یاد برد که رویکرد پسامدرنیستی مساوات در اغلب آثارش، گشوده به امور احتمالی و بازیگوشی مطایبهآمیز است و چه چیزی نیکوتر از رویتپذیر کردن یکی از احتمالات مغفول مانده جهان نمایشی بیپدر با طعم فانتزی و گروتسک.
حضور بازیگرانی چون سحر آقاسی، احمدرضا بحری، محمد قائدنیا، معین خدیوی، محمدمحسن شفیعی، اکبر سلمانی الهدادی، کاوه فرجادمنش و مهیار پوربابایی ترکیب متکثری از سبکهای مختلف بازیگری را در یک اجرا ممکن کرده است.
تلفیقی از بازیهای رئالیستی و فضای کابوسوار که مرد تماشاگر با آن مواجه میشود. در این اجرا درها اهمیت دارند و انتظار کشیدن پشت در بسته یا عبور از دری که باز شده، قراردادی میشود تا فضای واقعیت و کابوس از یکدیگر به تناوب مجزا شده و آشفتگی بیافریند.
اجرا بیآنکه به مخاطب باج دهد، با نوعی تکنیک مونتاژ، کابوس را در کنار واقعیت حک میکند و فیالمثل دقایق پر از تنش را در بروکراسی اداری یک سالن تئاتر به نمایش میگذارد. مرد تماشاگر در این مواجهات متعدد با درهای باز و بسته، عاملیتزدایی شده و مشاعرش را از دست میدهد. دیگران با جایگاهی سلسلهمراتبی که در اداره کردن سالن تئاتر دارند گاهی با مهربانی و گاهی با تحکم، مرد تماشاگر را مورد خطاب قرار داده و وظایف او را بعد از افتضاحی که با ماندن طولانی در توالت بار آورده گوشزد میکنند.
وضعیت کافکایی مرد تماشاگر مانند شخصیت «کا» رمان قصر است. به دیگر سخن او میخواهد با مدیر این مجموعه فرهنگی ملاقات کند اما در این مسیر به شکل تحملناپذیری گرفتار موانع پیدا و پنهان میشود. فرجام کار به جنون کشیدهشدن مرد و ادامه یافتن روال عادی سالن نمایش است.
در نهایت میتوان گفت محمود حیدری با اجرای تازهاش که در سالن 3 مجموعه تئاتر لبخند بر صحنه است و تنها شنبه شبها اجرا میرود بار دیگر توانسته بعد از موفقیت نمایش کریم به صحنه بازگردد و جهان نابهنگام خویش را در اتصال با نمایش بیپدر مساوات برسازد. گو اینکه در صحنههای رئالیستی گاهی گرفتار ریتم نامناسب شده و از بهت و شگفتی و اعجاز صحنههای کابوسوار عقب میماند.
امید که این کارگردان بیپیرایه بتواند بیش از این با تجربه پربار زیستهاش به تولید تئاتر مشغول شود و تماشاگران تئاتر را با آوانگاردیسم و آماتوریسم رادیکالش شگفتزده کند. به صرف دمنوش آویشن و به وقت دیدن کابوسهای تماشایی بیپایان.
دیدگاه تان را بنویسید