محمدحسن خدایی

دوران جدیدی آغاز شده و نسل تازه تئاتر، فهم متفاوتی را از واقعیت اجتماعی و بازنمایی‌اش به نمایش گذاشته‌ است. در این میان می‌توان امید داشت که این فرم‌های متفاوت اجرایی، نتایج مبارکی به ارمغان آورده و هوایی تازه به جریان تئاتر کشور بدمد تا شاید حرف نویی زده شود و نوعی گسست معرفت‌شناسانه باشد نسبت به گذشته متصلب هنرهای نمایشی این مرز و بوم. 

خصلت تجربی این نسل جوان با رویکرد جهان‌شمولی که در پیش گرفته، بشارت‌دهنده افق‌های تازه‌ای است که پیش از این به محک آزمایش درنیامده بود. این‌که بعضی از آثار این نسل نو، کیفیت لازمه را ندارد و تماشایش به نوعی اتلاف وقت و سرمایه محسوب می‌شود دلیلی برای عمومی بودن این وضعیت نیست. 

کافی است به اجراهایی که در گوشه و کنار شهر بر صحنه‌‌اند و رنگ و بوی این نسل با جسارت را دارند نیم‌نگاهی همدلانه اندازیم و از نابهنگامی‌ بعضی‌شان کیفور شویم. اجراهایی که مقهور بازنمایی صرف متن نمایشنامه نشده‌ و در تلاش‌اند هر صحنه از متن یک نمایشنامه را به شکلی مجزا و خودبسنده، بدل به یک آزمون اجرایی کرده و با آموزه‌های خلاقانه دراماتورژیک، ارزش افزوده‌ای خلق کنند که هر جزء کوچک از یک کلیت متکثر نمایشی تماشایی‌تر باشد. 

با آن‌که این مسیر اجرایی، پر از دشواری و سنگلاخ است اما تا اینجای کار می‌شود به نتایجش امید بست و به انتظار روزهای خوب آینده نشست. زیباشناسی که این نسل پی گرفته بازتابی است از پیچیدگی وضعیت اجتماعی این روزهای ما و ضرورتی از به‌کارگیری فرم‌های تازه و تجربه‌نشده تئاتری. 

به هر حال جوانان این نسل، خاطره چندانی از پدران تئاتر نداشته و شوربختانه این امکان را نیافته‌اند که به تماشای آثار شاخص بعد از انقلاب ۵۷ بنشینند و از مهارت هنرمندان کاربلد این عرصه، دانش و بینش هنری کسب کنند. بنابراین این تقلای هر روزه که پیروزی و شکست در آن نامعلوم است بی‌شک ارزش تجربه کردن دارد و می‌بایست جدا از محصول نهایی و دستاوردها و ناکامی‌هایش قضاوت شود. 

 ذیل این بحث خوب است به نمایشی بپردازیم از این نسل که این شب‌ها تحت عنوان «قاب» به کارگردانی زهرا محمدی در سالن اصلی مجموعه تئاتر مولوی بر صحنه است. 

متن نمایشنامه را «کرول فرشت» کانادایی نوشته و در یک درام کوتاه خانوادگی، به مصائب اعضای خانه‌ای پرداخته که به نظر می‌آید می‌بایست زندگی مبتنی بر رفاه و همبستگی داشته باشند اما چیزی که بر صحنه می‌بینیم نشان از واقعیتی دیگر است. 

کارول فرشت نویسنده‌ای که در سال ۱۹۴۹ به دنیا آمده و اهل کبک کانادا بوده و در مونترال زندگی می‌کند در این متن توانسته به خوبی بحران اخلاقیات نهاد خانواده را عیان کند. عنوان اصلی نمایشنامه «ژست جلوی دوربین» نام دارد و مربوط می‌شود به دقایقی کوتاه از زندگی یک خانواده چهار نفره که این فرصت را یافته‌اند کنار هم قرار گرفته و به یادگار عکسی مشترک در مقابل دوربین پسر خانواده که «ژروم» نام دارد بگیرند. 

اما تنش پنهان مابین این چهار نفر چنان بالا است که این اتفاق هرگز نمی‌افتد و آرزوی عکسی از کنار هم قرار گرفتن تمامی اعضای خانه به امری ناممکن بدل می‌شود. اشاره‌ای استعاری به زندگی مدرن شهری و صمیمیت‌های سرد. جایی که فردگرایی افراطی کمر به نابودی روابط انسانی بسته و حتی والدین و فرزندانشان نمی‌توانند نسبت به یکدیگر عشق بورزند و عواطف بشری را بی‌شائبه به نمایش گذارند. 

به دیگر سخن در این جامعه انتزاعی و بروکراتیک، بیش از پیش عقل معاش‌اندیش سیطره یافته و تمامی عرصه‌های زیست بشری به تسخیر درآمده است. کارول فرشت به مانند اغلب نویسندگان غربی که رویکردی انتقادی به وضعیت معمول جهان دارند به ساختار خانواده می‌پردازد و با آشکار کردن رازهای پیدا و پنهان، این نکته را تذکار می‌دهد که بی‌توجهی نسبت به دیگران چنان گسترش یافته که مستوجب برآمدن فضاهای خشن و بی‌عاطفه شده است. همه چیز به ژست‌های دروغین مقابل دوربین عکاسی و بازنشر در شبکه‌های اجتماعی تقلیل یافته و این مسئله نمی‌تواند بدون عقوبت و آسیب گسترده اجتماعی باشد.

  حال با توضیحاتی که داده شد به اجرایی بپردازیم که زهرا محمدی در مقام کارگردان تدارک دیده و به همراه گروه جوان تئاتری‌اش، پا به عرصه نمادین گذاشته است.  اجرا در مدت زمان ۴۵ دقیقه، تلاش دارد ظرفیت‌های نمایشی نمایشنامه را آزاد کرده و به قولی ارزش افزوده ایجاد کند. بدین منظور ترجیح داده شده از فضایی ایستا استفاده شده و سیاست اجرایی به سمت به کارگیری بهینه از امر انتزاعی حرکت کند. بازیگران مانند کسانی که مقابل دوربین عکاسی می‌ایستند، واجد نوعی از ژست‌های ایستای بدنی بوده و کلیت اجرا همچون یک عکس خانوادگی محسوب 

شده است. 

سیاست اجرا علیه بازنمایی دقیق مناسبات درونی متن نمایشنامه عمل می‌کند و قسمتی از دیالوگ‌ها بر انتهای صحنه نقش بسته و از کنش بدنی بازیگران منفک می‌شود. کارول کرشت در نمایشنامه‌اش، وقتی می‌نویسد «ژست مقابل دوربین» شاهد هستیم که چگونه شخصیت‌ها مشغول تک‌گویی‌هایی شده و کلماتی را بر زبان می‌آورند که ذهنیت‌شان است و دیگران متوجه آن نمی‌شوند. 

زهرا محمدی ترجیح داده این تک‌گویی‌ها را حذف کند  و از طریق ژست‌های ایستای بدنی، در حد توان به مرحله اجرا و رویت‌پذیری درآورد. گو اینکه این قضیه در بعضی صحنه‌ها ناممکن شده و حتی به گنگی مناسبات منتهی شده است. اما در نگاهی کلی می‌توان این حذفیات را در خدمت حرکت به سوی بیشتر کردن حجم ایستایی ژست‌های مقابل دوربین عکاسی دانست و کمابیش موافقش بود. 

  بازیگرانی چون شایان تقدیسی، زرگل کلیار، نهال فرجادی و فواد تباک شخصیت‌های خانوادگی این نمایشنامه را بازی می‌کنند. پدر، مادر و پسر و دختر تشکیل‌دهنده این خانواده در ظاهر آرام اما پر از تنش بوده و بازیگران جوان اجرا، توانسته‌اند بدون صداسازی و بازی‌های اغراق‌شده، آن‌ها را بر صحنه اجراپذیر کنند. 

از این باب می‌توان به این گروه که گویا قبل از این در شهر مقدس مشهد مشغول فعالیت بوده آفرین گفت و به انتظار اجراهای تازه‌ای از آنان بود. هنرمندان جوان مشهدی نشان داده‌اند که ظرفیت بالایی برای به صحنه بردن نمایش‌های آوانگارد داشته و در این سال‌ها، شاهد هنرنمایی‌شان در تئاتر تجربی و حرفه‌ای کشور بوده‌ایم. 

در نهایت می‌توان گفت اجرایی چون نمایش «قاب» با تمامی جمع‌وجور بودن و میزانسن‌های ایستا و ریاضیاتی‌اش، این امکان را فراهم کرده که مواجهه‌ای سرخوشانه با یک متن کوتاه از یک نویسنده مهم غربی فراهم شود و گروه جوان اجرایی‌اش با تغییراتی که در متن نمایشنامه اعمال کرده، توانسته صدای خودآیین خویش را عرضه کند و مقهور نام‌های بزرگ نشود. امید است در ادامه کار این گروه همدل و پرشور، شاهد بر صحنه آوردن نمایش‌هایی باشیم که بیش از این جسارت به خرج داده و نظم نمادین را بحرانی‌تر کند.