محمدحسن خدایی

برای ایرانیان، آغازین ساعات جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ فراموش‌نشدنی خواهد بود. بسیاری از مردم با صدای انفجارهای سهمگین بمب و موشک و شلیک پدافند به شکل ناگهانی از خواب بیدار شده و با تهاجمی وحشیانه روبرو شدند که دشمن متجاوز به آنان تحمیل کرده بود. 

به واقع که انسان شهرنشین این روزها بیش از هر زمان از طریق رسانه‌های جمعی، تصاویر منازعات خونین کشورهای متخاصم را در گوشه و کنار جهان مشاهده می‌کند و چندان به شکل بی‌واسطه این وضعیت خطیر را از سر نمی‌گذراند. 

اما ایرانیان در دوران جنگ ۱۲ روزه با دشمن متجاوز اسراییلی، خود را در میان مهلکه یافتند و بی‌اثر بودن قوانین بین‌المللی در رابطه با حقوق دولت-ملت‌ها را به شکل آشکاری دریافتند. از این منظر با اتمسفر تازه‌ای از تلقی ایرانیان نسبت به جهانی که در آن زندگی می‌کنند روبرو هستیم که لاجرم استلزامات یکسره متفاوتی را ایجاد کرده و فهمی تازه از واقعیت دهشتناک نظم نوین بین‌الملل را از نو صورتبندی خواهد کرد.  حال می‌توان با پایان جنگ و اعلام آتش‌بس شکننده، از هستی‌شناسی اجتماعی ایرانیان گفت که به قول لوکاچ، فرم‌های هنری زمانه‌اش را می‌سازد و به تدریج ضرورت می‌بخشد. درواقع انسان ایرانی بعد از جنگی این چنین وحشیانه و نامنتظر، نمی‌تواند به مانند قبل زندگی کند و برای آینده‌اش برنامه‌ریزی کند و به انتظار آرامش و امنیتی 

خلل‌ناپذیر باشد. 

ایرانیان در این مدت متوجه شدند که منطق جهان بر مدار بی‌عدالتی است و پناهی به غیر از هموطن خویش ندارند. پس جای تعجب نبود که ایرانیان بر گرد پرچم ملی حلقه زده و انسجام نانوشته‌ای را در مقابل هجوم ارتش بیگانه به نمایش گذارند. 

بی‌شک بعد از این حوادث تلخ و کشته شدن شهروندانی که نقشی در این ساختار نامتوازن ژئوپلتیک منطقه‌ای نداشته‌اند نمی‌توان به مانند گذشته غرق در زندگی روزمره نئولیبرال شد و از سر آسودگی، به تولید اجراهایی پرداخت که قرار است همه چیز را عادی جلوه دهد و اثری از حوادث این روزها را به میانجی ژست‌های بدنی، حضور صحنه‌ای و مناسبات تولید به مرحله اجرا درنیاورد. صد البته تا آن روز که اجراهایی بر صحنه آیند که واکنشی باشند خلاقانه به جنگی این چنین مهیب که کارشناسان نظامی به درستی آن را هیبریدی و تکنولوژیک می‌دانند، زمان لازم است و صبری طولانی که «آگاهی تازه» جوانه زند و فرم‌های بدیع را ممکن کند که ضرورت زمانه است. 

   با تمامی این حرف و حدیث‌های نگران‌کننده می‌توان همچنان به آینده تئاتری ما ایرانیان امیدوار بود و به انتظار آثاری تازه‌نفس نشست که به واقع چیزی برای گفتن دارند و چندان گرفتار بازنمایی نعل به نعل واقعیت اجتماعی نیستند. 

بدین منظور در دوران جدید می‌توان از اغلب اجراهایی فاصله گرفت که در این سال‌ها، بود و نبودشان تنها به افزودن ملال و نمایشی رقت‌بار از زندگی بدون مازاد انسان‌های بی‌مسئله بدل شده بود و توگویی در کهکشانی دور از ما تولید شده و قرار بود به مصرف تماشاگران طبقه متوسط این روزهای تئاتر بدنه درآید که انتظاراتش بیش از هر چیز، سرگرمی و برساختن پاتوق‌های شبه‌فرهنگی به واسطه پول است و همچنین طرد اجتماعی مردمان فرودست شهر. 

بعد از این وقفه ناگزیر به واسطه جنگ، هنر تئاتر می‌تواند پا در مسیرهای تازه بگذارد و فرم‌های تجربه‌نشده اجرایی را به کار گیرد. از دل این ممارست طولانی، شاید بتوان نقبی به جهانی متفاوت زد و روایتگر زیست و زمانه انسان‌های جنگ‌زده‌ای شد که در همین جغرافیای خاورمیانه‌ای مجبورند با انبوهی از مصائب ریز و درشت روبرو شده و با تکیه بر فردیت خویش، اجتماع کوچکی از آدم‌هایی بسازند که زیر غرش توپ‌ها و بمب‌ها، می‌خواهند زنده بمانند و سیاست زندگی را مجدانه پی بگیرند. 

تئاتر معاصر می‌تواند محملی باشد برای امکان روایت‌‌ زندگی انسان‌هایی که به اشکال مختلف با جنگ مواجه شده و بی‌آنکه عاملیتی داشته باشند در تلاش بودند جان خود و عزیزانشان را نجات دهند و زیر بمب‌های چند تنی تکه و پاره نشوند. تئاتری که قرار است بعد از این بیاید و ما مخاطبان خسته و ملال‌زده از زمانه‌ای این‌چنین خشونت‌بار را خطاب کند، می‌تواند بر ایده صلح پافشاری کند و از دهشتناکی جنگ و ستیز سخن بگوید. 

البته وقتی به سرزمین مادری حمله شده و صدای انفجار بمب‌ها در گوشه و کنار شهر به صدا درآمده به راحتی نمی‌توان از «صلح» گفت و مقاومت در مقابل دشمن را به تغافل گذراند. اما با تمامی این صحبت‌ها، همچنان هنر تئاتر می‌بایست بیش از هنرهای دیگر، به جهانی عاری از خشونت گشوده باشد و کرامت انسانی را زیر سایه زندگی شرافتمندانه پاس بدارد. 

   با نگاهی قفانگرانه می‌توان به تجربه‌های موفقی نظر داشت که هنرمندان عرصه تئاتر در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق بر صحنه آوردند و بی‌شک روایتگر حماسه زندگی مردمان جنگ‌زده‌ای شدند که با دستان خالی به مصاف دشمن بعثی رفته و تا پای جان از کیان وطن دفاع کردند.

 نمایش «پچپچه‌های پشت خط نبرد» علیرضا نادری به عنوان یکی از بهترین آثار دوران دفاع مقدس، پیش چشمان ما قرار دارد. نمایشی در رابطه با عده‌ای رزمنده با گرایشات مختلف سیاسی و عقیدتی که در ماه رمضان و عملیات کربلای چهار، در آن وقفه‌ای که میان طرفین منازعه افتاده، از گذشته و حال و آینده می‌گویند و نسبت خود را با جنگی که نقشی در آغازش نداشتند اما به هر دلیل، «هست و نیست» این روزهایشان با سرنوشت آن گره خورده، روشن می‌کنند.  علیرضا نادری به شکل درخشانی ایده تکثر را پی گرفته و صحنه نبرد را این گونه ترسیم می‌کند که در جنگ ایران و عراق، نیروهای ایرانی متشکل از مردمان عادی، جوانانی با گرایشات سوسیالیستی و رزمندگانی با باورهای استوار مذهبی در یک جغرافیای مشترک و پهناور، گرد هم آمده و از مرزهای کشورشان دفاع می‌کنند. علیرضا نادری بی‌محابا بر نگاه کلیشه‌ای و رسمی از جنگ می‌تازد و پیدا و پنهان پشت خط نبرد را آشکار می‌کند.

    با آن‌که زمانه تغییر کرده و شیوه جنگ‌ها تغییر یافته، مسئله همچنان می‌تواند بر سر ائتلاف نیروهایی باشد که از مفهوم وطن در مقابل دشمن خارجی دفاع می‌کنند. مشاهدات این چند روز نکات مهمی در رابطه با جامعه ایرانی داشت که بکار تحلیل‌های سیاسیون و جامعه‌شناسان 

خواهد آمد. 

با عنایت به فهمی شتابزده از ماجرا، می‌توان بر ظرفیت‌هایی که یک جنگ می‌تواند برای عرصه هنر فراهم می‌کند توجه کرد و فی‌المثل این انتظار را کشید که شکل رویت‌پذیر شدن انسان‌ها در زمانه جنگ و مواجهه‌شان با تروماهای بوجود آمده، در یک اجرای تئاتری چگونه می‌تواند باشد. به هر حال زندگی در جریان است و جنگ‌ها، می‌بایست وقفه‌ای کوتاه در میان دوران صلح باشند. اما شوربختانه، صنعت پرسود جنگ، بر در می‌کوبد و برای رونق فزاینده خویش، منازعات بین‌المللی بیشتری را طلب می‌کند. 

هنر تئاتر با ظرفیت محدود اما موثری که دارد، با تکیه بر صلح، می‌تواند از خشونت جهان بکاهد و بشارت‌دهنده عدالت و صلح و آزادی باشد. از یاد نبریم که حتی جنگ‌ها هم سویه اجرایی و نمایشی داشته و جنگ روایت‌ها، مبتنی است بر توانایی طرفین منازعه در به نمایش گذاشتن پیروزی نیروهای خودی و ترسیم تصویری از مظلومیت قربانیان خویش. 

اسرائیل در رابطه با غزه، به خوبی از هژمونی رسانه‌ای خویش استفاده کرده و مدام نسل‌کشی خود را با اغراق در نمایش دادن خشونت فلسطینیان عادی‌سازی می‌کند. روزگاری این عبارت که «جنگ‌ها ادامه دیپلماسی هستند» مدام به گوش می‌رسید اما به قول آگامبن، در جهان معاصر، وضعیت استثنایی، خود بدل به قاعده شده و این فرودستان تاریخ هستند که جان‌هایشان بی‌ارزش‌تر از گذشته، به کار پر کردن آمار و اعداد اخبار جنگ می‌آیند.