محمد تقی‌زاده

این فقط یک سریال نیست، این شاید کلیدی‌ترین نکته و برجسته‌ترین موضوعی است که پس از تماشای سریال «نوجوانی» می‌توان بدان اشاره کرد و تاکید داشت که کارکرد یک سریال تلویزیونی می‌تواند خیلی بیشتر از یک برنامه سرگرم‌کننده و تفریحی باشد و می‌توان با سریال تلویزیونی جریان‌سازی کرد و فرهنگ ساخت.

اساسی‌ترین موضوع پیرامون سریال نوجوانی که از یک سو آن را از دیگر سریال‌های مشابه که درباره نوجوان‌ها ساخته شده، متمایز کرده و از سوی دیگر محل بحث و نظر منتقدان و تماشاگران تلویزیون و سینما شده؛ شیوه فیلمبرداری آن است. سریال در 4 اپیزود فیلمبرداری شده و هر اپیزود حدود یک ساعت است که بدون هیچ کات و قطعی، در یک برداشت کامل و بدون مکث و توقف گرفته شده است. این سبک فیلمبرداری معایب و مزایایی دارد که عمدتا در آثار فیلمسازان دیگر با نوعی خودنمایی و تکنیک‌زدگی همراه بوده اما در این سریال، استیون گراهام سعی کرده فارغ از این خودنمایی‌ها، استراتژی داستان‌گویی و روایت‌گری سریال خود را بر پایه سکانس پلان تعریف کند و از این رو علاوه بر اینکه سریال از وجوه فنی، سریال مهم و قابل توجهی است در زمینه شکل روایی نیز شاهد اتفاقات مهمی هستیم که به واسطه این سبک تصویربرداری حاصل شده است.

استراتژی سکانس پلان عمدتا برای سرپا نگه داشتن داستان، تعلیق بیشتر و رئالیستی کردن فضای داستانی کاربرد دارد، اما سازندگان «نوجوانی» در اقدامی فکرشده، استراتژی داستانی خود را بر پایه این سبک فیلمبرداری طراحی کردند به عبارتی روشن‌تر، قرار نیست که سکانس پلان گرفتن صحنه‌ها تنها تاکیدی بر واقعی‌تر شدن صحنه‌ها باشد و تلاشی برای نوآوری یک سریال تلویزیونی بلکه گراهام فیلمساز سعی کرده با اینگونه فیلمبرداری مخاطب خود را با بیشترین میزان همراه‌کنندگی با داستان و شخصیت‌ها مواجه سازد. گویی مخاطب به مثابه یک همراه همیشگی با ماجرا و موقعیت‌ها مواجه است و با شخصیت‌‌ها همراهی می‌کند این در گام اول، اتفاق کمی نیست که بتوان با یک تکنیک بصری این چنین، همراهی مخاطب را برانگیخت و فضای فیلم و ماجرای داستان را برای او باورپذیر کرد.

علاوه بر استراتژی پلان سکانس، دوربین سریال نوجوانی نیز دوربین پویا، موثر و جذابی است به نحوی‌که بخش مهمی از شخصیت‌پردازی کاراکترها و فضاسازی داستان با حرکت‌های مداوم دوربین انجام می‌شود. دوربین در زمان‌های مختلف و مشخص به شخصیت‌ها اضافه می‌شود و در حرکت‌هایی کاملا برنامه‌ریزی شده تغییر مسیرهایی معنادار پیدا می‌کند. اوج حرکت دوربین و جلوه‌گری شکوه‌مندانه آن در دو نمونه قابل تامل و تمرکز است نخست آن سکانسی که به یکباره از مدرسه جدا می‌شود و در نمایی لانگ شات از محله و شهر به سراغ پدر جیمی می‌رود که درحال ادای احترام به دختر کشته شده است. این تغییر موقعیت که به هیچ عنوان با کات دادن موقعیت‌ها قابل درک نبود، فضاسازی و اتمسفر توامان پدر و بچه‌هایی را نشان می‌دهد که درگیر یک ماجرا شدند. موقعیت قابل تامل دیگر حرکت دوربین به اپیزود سوم سریال مربوط می‌شود جایی‌که برخلاف سه قسمت دیگر، عمده لحظات این اپیزود در یک اتاق بسته و مکالمات مشاور و پسر نوجوان می‌‌گذرد. در اینجا نیز شاهکار کارگردانی و کلاس درس فیلمبرداری و کارکرد ایجاد تعلیق شکل می‌گیرد جایی که حدود یک ساعت مداوم دوربین به فراخور دیالوگ مشاور و نوجوان، به سمت آنها می‌چرخد و گاهی برای مشخص‌تر شدن اتمسفر گفت‌وگو هر دو را در یک قاب تصویر می‌‌کند. در اینجا دوربین و سبک تصویربرداری به خوبی به مثابه یک ابزار برای شخصیت‌پردازی و پردازش دقیق‌تر و سینمایی‌تر شخصیت‌ها به کار‌می‌رود و مهم‌تر اینکه خبری از حرکت‌های سرگیجه‌آور و پرتعداد دوربین که در آثار مشابه اتفاق می‌افتد، نیست.

در بحث مضمونی، سریال نوجوانی چند مقوله مهم را مطرح و پردازش می‌کند که پیش از طرح آن که از سوی سریال‌های مختلف صورت گرفته، نحوه و تاثیر پردازش آن در دل درام است که سازندگان با هنرمندی موفق به انجام آن شده‌اند. سریال 4 نهاد مختلف را در 4 اپیزود خود معرفی و واکاوی می‌کنند: نهاد پلیس و قانون‌گذار در قسمت اول، نهاد مدرسه و آموزش و تربیت‌کننده در قسمت دوم و نهاد خانواده و جامعه در قسمت‌های سوم و چهارم به عنوان مبنای اصلی سریال هستند و محلی برای واکاوی تاثیرات آنها بر روان و روح پسرنوجوان متهم به قتل مورد بررسی قرار می‌گیرند.

سریال نوجوانی اصولا سریال «چرایی» است و خیلی درگیر کلیشه‌های مرتبط با «چه» و حتی «چگونه» نمی‌شود. به بیان داستانی‌تر، در سریال نوجوانی مساله اینکه جیمی 13 ساله چگونه هم‌مدرسه‌ای دختر خود را به قتل رسانده مطرح نمی‌شود و روی جزئیات قتل نیز تاکید و تمرکز زیادی نمی‌شود اما به طرز دقیق و فکر شده‌ای درباره چرایی انجام این اتفاق شوم و همچنین تبعات آن برای شخص خاطی و به خصوص خانواده مبتلابه تمرکز و سعی می‌شود از طریق گفت و گوی طولانی جیمی نوجوان و مشاور در اتاق مشاوره، واکاوی روان پسربچه صورت گیرد و به عنوان یک تراپی‌درمانی جزئیات، ریشه‌ها و انگیزه‌های این اتفاق تبیین شود. از سوی دیگر، در قسمت چهارم، خانواده جیمی به نحو تاثیرگذاری درگیر مساله جنایت پسربچه شده و مورد محاکمه فردی قرار می‌گیرند به نحوی که خانه به مثابه دادگاهی می‌شود که پدر و مادر جیمی خود را در برابر پسر قاتل خود قرار داده و محاکات فردی در برابر وجدان هرکدام صورت می‌گیرد و اینجاست که ضربه محکم سریال به خانواده‌ها از طریق بازپرسی خانواده قاتل صورت می‌گیرد.

سریال «نوجوانی» از حیث تربیتی و فرای کیفیت فنی، ساختاری و روایی، سریالی تاثیرگذار در سطح خانواده و جامعه است. شاهد اصلی این ادعا در اروپا و کشور انگلیس جنجال‌هایی بود که پس از پخش سریال اتفاق افتاد و نتفلیکس به عنوان پخش‌کننده سریال از سوی برخی گروه‌های تندرو متهم به برخی اتهامات اجتماعی و جنایی شد. در ایران اما نوع مواجهه کاملا فرق می‌کند. در ابتدا نحوه برخورد پلیس با پسربچه نوجوان و آگاهی‌بخشی به او در زمینه شناخت حق و حقوق او مورد توجه قرار می‌گیرد؛ اینکه چقدر به حقوق یک پسربچه اهمیت داده می‌شود و کمترین توهین و تحقیری به نوجوانی که جنایت او قطعی است، صورت نمی‌گیرد. مدرسه به عنوان نهاد تربیتی در اپیزود دوم محلی بزرگ و فراتر از دوربین و تصور مخاطبان تصویر می‌شود: مکانی شلوغ و پرهیاهو که به طور واضح توسط پسر پلیس(آدام) به او خطاب می‌شود که دنیای شما بزرگترها که  در آن در حال زندگی هستید با دنیای این نوجوانان فرسنگ‌‌ها فاصله دارد و گویی دو دنیای موازی در واقعی و مجازی در حال گذر است و بزرگترها کمترین شناختی از فرزندان خود ندارند، این مضمون و جدایی و افتراق خانواده از پسر نوجوان در قسمت چهارم و محاکات فردی نیز مورد اشاره و تاکید قرار می‌‌گیرد. ابعاد تربیتی سریال به این محدود نمی‌شود و می‌توان ساعت‌ها به اشارت آن به تاثیرات فضای مجازی در پرورش و تخریب نسل زد و زندگی و زمانه آنها اشاره کرد.

از نظر نگارنده، قسمت چهارم تاثیرگذارترین و تکان‌دهنده‌ترین اپیزود سریال است جایی ‌که مخاطب نفس با نفس از تاثیر ویرانگر جامعه و به اصطلاح حرف مردم روی خانواده جیمی حس و بازخورد می‌گیرد، عصبانیت و ویرانگری پدر را می‌بیند که به پسر نیز تسری پیدا کرده و این رابطه پدر پسری را به فوق‌العاده‌ترین شکل ممکن درک می‌‌کند و در انتها با تماس پسر با پدر بخش آخر و فینال سریال شکل می‌گیرد و به دادگاه و محاکمه فردی پدر و مادر ختم می‌شود. اما نکته اصلی در این قسمت و روایت آن که به سبب استراتژی موفق پلان سکانس محقق شده، کارکردی است که مخاطبان در مواجهه با کاراکترها حس می‌کنند آنها را دنبال می‌کنند و  مجموع احساسات و درونیات شخصیت‌ها را با آنها تجربه می‌کنند. تجربه دیدن قسمت آخر، تجربه‌ای شگرف و ورای این اثر صرف سرگرم‌کننده است که تاثیر هنر بر حس و روان تماشاگر را به خوبی هویدا می‌‌سازد. در نهایت سریال با مونولوگ پدر خطاب به پسرش که می‌گوید «متاسفم پسرم، باید بهتر از اینها در حق‌ات می‌کردم» تمام می‌شود، اما اثرگذاری و سیلی محکم آن به مخاطب سریال تازه آغاز می‌شود....