الهه خیری

سجاد افشاریان از آن دست تئاتری‌هایی است که تئاتر را محدود به قشر خاصی نمی‌کند او  سعی می‌کند نمایش‌اش را برای اکثریت جامعه بنویسد، آن‌ را بازی و در بیشتر مواقع کارگردانی کند و سپس در اختیار مخاطب قرار دهد، حال فرقی نمی‌کند مخاطب او تحصیل کرده رشته تئاتر و هنرهای زیبا باشد و یا از هنر چیزی نداند او این قابلیت را دارد که همه را به سالن‌‌های نمایش بکشاند، افرادی بسیاری در تئاتر با این شیوه او مخالف‌اند و او را مورد نقد قرار می‌دهند از منظر این افراد، افشاریان به تئاتر نگاهی اقتصادی دارد و فقط دنبال پرکردن سالن‌های تئاتر است، سوال این است که اگر سالن‌های خالی تئاتر پر شود اشکالی دارد؟! اگر مردم حتی به مدت کوتاهی و به شیوه روان‌تر بتوانند با تئاتر ارتباط برقرار کنند و درباره آن فکر کنند و مقداری به فرهنگ و هنر بپردازند ایرادی وارد است؟ سعدی شاعر بزرگ قرن هشتم هجری به سهل الممتنع بودن معروف است او مفاهیم پیچیده را در عین ساگی در میان سطور ابیات خود بیان می‌کند، هرچند تشبیه سجاد افشاریان به سعدی اغراق آمیز است اما او نیز سعی در ساده کردن مفاهیم اصلی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در قالب نمایش‌های خود دارد. تئاتر تنهایی و تن‌هایی وطن‌هایی نیز سعی در بیان ساده این مسائل دارد افشاریان با ایرانیزه کردن نمایشنامه «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی» نوشته ماتئی ویسنیک سعی می‌کند مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعه را گوشزد کند، محور قرار دادن زن نیز در نمایش او هوشمندانه است هرچند در دقایق پایانی مرد جوانی نیز با قصه خود وارد داستان می‌شود تا جنگ و ابعاد آن را به دور از نگاه جنسیتی روی صحنه نشان دهد اما واقعیت این است که نوک پرگار این نمایش‌نامه همانطور که از اسم آن پیداست حول شخصیت لارا شکل می‌گیرد، بگذارید قبول نکنم که افشاریان بدون دلیل به سراغ محوریت زن رفته و آن را هدف قرار داده‌است، قطعا او با توجه به شرایط جامعه و وقایع اخیر این نمایش‌نامه را مورد توجه قرار داده، به نظر می‌رسد پس از گذشت یک سال از حوادث تلخ اخیر، در اتمسفر و لایه‌های پنهان جامعه پیکر زن همچنان میدان نبرد است، افشاریان سعی می‌کند از زبان مردان و زنان بوسنی، راوی رنجی که بر مردان و زنان این سرزمین رفت باشد، نیازی به دقت، هنر و بهره هوشی بالایی نیست تا این مسئله را بتوان به وضوح درک کرد، او در چندین موقعیت تماشاچی را مورد خطاب قرار می‌دهد و با او به تعامل می‌پردازد، مثلا در جایی از مخاطب می‌خواهد تا متن‌هایی را برای او بخوانند در جای دیگر تصویر مخاطب از کشورش را مورد پرسش قرار می‌دهد، طراحی صحنه نیز به گونه‌ای است که انگار تک تک ما مخاطبان در آرام‌سگاه (کلمه ای

 که در نمایش به آن اشاره می‌کند) اقامت داریم و به نوعی جزئی از اعضای آن بخش روانی هستیم، تمامی این المان‌ها از گفتار پنهان شده در نمایش صحبت می‌کنند که با هوشمندی استفاده شده ‌است تا بتواند مانند بندبازی، بر مرز باریک مسئولیت و سانسور قدم بردارد و سقوط نکند. همچنین گریم و بازی سجاد افشاریان تفاوت زیادی با گریم او در نقش علی در تئاتر بک تو بلک ندارد، انگار شخصیت علی در فرایند تناسخ به زمین آمده و حالا جز شنونده بودن برای صداهای رنج دیده، قابلیت درمان آن‌ها را نیز پیدا کرده‌است در جایی از تئاتر نیز به این موضوع اشاره می‌کند که گاهی فقط باید شنید. علاوه بر قدرت نویسندگی و بازی سجاد افشاریان، باید تمام قد برای بازی آتنا اسدی ایستاد و دست زد؛ او مخاطب را با خود همراه می‌کند، حتی در لحظاتی که سکوت می‌کند، او نباید حرف بزند، نمی‌تواند مانند تجربه یک اتاق روانپزشکی جزییات حادثه‌ای ناگوار را شرح دهد اما باید مخاطب را با درد و رنجی که کشیده آشنا کند تا مخاطب با او همزاد پنداری کند. اسدی به زیبایی و با ظرافت این مسئولیت را انجام می‌دهد به صورتی که در بعضی از صحنه‌ها مخاطب با اشک‌های او، بغض می‌کند، حتی چشمانش نیز تر می‌شود، آتنا اسدی علاوه بر نقش سختی که ایفا می‌کند باید با وسیله‌ای که در زندگی روزمره با آن آشنا نیست ارتباط برقرار کند و آن را مال خود کند و از آن در جهت کمک به نقش‌اش استقاده کند، او با کنترل خوب دستان خود بر ویلچر می‌تواند ریتم نمایش را نیز تغییر دهد در لحاظاتی که به ریتم تند احتیاج داریم، حرکت ویلچر تندتر می‌شود و در لحاظات آرام نمایش، ویلچر ساکن است و یا با سرعت کمی حرکت می‌کند. از کارگردانی کیومرث مرادی نیز نباید غافل شد؛ او بازیگران را به درستی انتخاب کرده و از آن‌ها در مکان‌های مناسب و لحاظات مناسب نمایش‌اش استفاده می‌کند. البته این نمایش دارای نقاط ضعفی هم هست، برای مثال با توجه به جملات قصار و دلنشین در این نمایش انتظار این است که کلمات و صحبت‌های بازیگران به وضوح شنیده شود، در صورتی که در بعضی از صحنه‌ها، صدا شفافیت لازم را ندارد. علاوه بر آن بلیط فروشی خارج از ظرفیت سبب عدم تمرکز تماشاچیان می‌شود. در هرصورت شما را به دیدن جدیدترین نمایش از سجاد افشاریان با کارگردانی کیومرث مرادی دعوت می‌کنم تا در تنهایی با تن‌های خسته و رنجور در وطنی آغشته به درد هشتاد دقیقه خودمان باشیم و روان زخم خورده‌مان.