علیرضا بخشی استوار

کارخانه قند کهریزک، هنرهای تجسمی، چیدمان. حالا مدتی از آغاز نمایش «بربادرفته» پویا آریان‌پور گذشته است. گرد تعریف‌ها و تمجیدها خوابیده و می‌شود از پس یک سکوت به این نمایش نگاه کرد.

این پروژه که توسط پویا آریان‌پور شکل گرفته با حمایت مریم مجد و گالری دستان صورت گرفته است. محل نمایش این چیدمان کارخانه قند کهریزک در جنوبی‌ترین نقطه تهران است. آریان پور از سال 1396 به قول خودش این پروژه را آغاز کرده و از همان ابتدا بنای کارخانه قند کهریزک و معماری آن برای او الهام‌بخش بوده است. اما سوال جدی من آنجاست که حقیقتاً این چیدمان چیست؟ چه ربطی با فضا و محل نمایشش دارد؟ و ما چگونه باید با آن مواجه شویم؟

در دایره و یا شاید محیط بی‌سر و ته هنر معاصر به غلط یا درست هر نوع اقدامی درنهایت می‌تواند یک اکت، ژست یا کار هنرمندانه تلقی شود. فارغ از این که به اصل بدنه اجتماع ربطی دارد یا نه. معمولاً هم استیتمنت یا بیانیه‌ای طولانی که پر است از کلمات و واژگان فلسفی و دهان پر کن (اگر نخواهم از لفظ نامأنوس پرطمطراق استفاده کنم) ما را به هیچ مقصودی نمی‌رساند. در بسیاری از اوقات انگار فقط عده خاصی هستند که برخی مفاهیم و معناها را درک و از دل این آثار مفاهیمی را استخراج می‌کنند که مختص به خود آنهاست و اساساً هرگونه پرسشی در رابطه با آنها نشانه‌ای است از نوعی نفهمی. نه نوعی ناآگاهی.

نمایش آثار پویا آریان‌پور بدون در نظر گرفتن موضوع و کانسپت زیباست. گاهی می‌توان گفت که آثارش به دلیل عظمتی که دارند مخاطب را شوکه می‌کنند. اما این چیدمان می‌توانست در هر جای دیگری اتفاق بیافتد. سوال اینجاست که آیا آریان‌پور می‌خواسته با این چیدمان عظمت آن کارخانه را به رخ ما بکشد؟ یا این که ما را متوجه معماری آنجا کند و یا چه؟

اساساً کارکرد این آثار در نسبت با پیرامونش دچار هیچ سنخیتی نیست جز آن که برای چیدمان چنین آثار عظیم‌الجثه‌ای نیاز به یک محیط با سقف‌های بلند وجود دارد. این اتفاق شاید می‌توانست در هر سوله و یا محیط دیگری رخ بدهد و البته از هر منظری که به آن نگاه کنیم نمی‌توان رابطه‌ای معنابخش و اثربخش میان این آثار و محیط نمایش آن به دست آورد.

برگزارکنندگان نمایش به رابطه بین این آثار و محیط پیرامونی نمایشگاه هیچ اعتنایی ندارند. در واقع این محیط برای افراد خاصی مهیا می‌شود و این نکته محل سوال است که رابطه هنرمند، اثرش و نمایه بیرونی آن در چه نسبتی با زمان، مکان، موقعیت تاریخی و حتی وجود فرد هنرمند به لحاظ فلسفی قرار دارد؟

نمایش آثار هنری در کارخانه‌های رهاشده، فرسوده و گاه بناهایی که دیگر از کاربری خود افتاده‌اند شاید خودش یکی از کانسپت‌ها برای خلق و نمایش آثار هنری در جهان باشد اما از پس آن می‌توان به مفاهیمی مثل گذار در رشد و توسعه صنعتی و یا نقد این فضا رسید. بدون شک مخاطب این نمایش بیشتر از هر کسی نهادهای تاثیرگذار مالی در جهان هستند. و از سویی تدبیر برگزاری چنین نمایش‌هایی از سوی کسانی صورت می‌گیرد که برای توسعه فعالیت‌های اقتصادی خود در خارج از کشور به دنبال ارائه نمایش‌هایی هستند که در آن سوی این مرزها بازار دارد. این اتفاق فی‌نفسه مشکلی ندارد. انها به این طریق روش‌هایی را برای توسعه تجارت خود یافته‌اند که در بیرون از این مرزها مقبولیت دارد و یا در میان معدود افرادی که در داخل کشور مخاطب این موضوعات هستند که همگی و یا اکثریت به طبقه‌ای خاص وابسته‌اند.

در واقع برگزارکنندگان این نمایش به رابطه بین این آثار و محیط پیرامونی نمایشگاه هیچ اعتنایی ندارند. در واقع این محیط برای افراد خاصی مهیا می‌شود. این قضیه اساساً درست است که نباید از هنر توقع تاثیرگذاری داشت و هنرمند به عنوان یک فرد خلاق وظیفه‌ای در این مورد ندارد اما این نکته محل سوال است که رابطه هنرمند، اثرش و نمایه بیرونی آن در چه نسبتی با زمان، مکان، موقعیت تاریخی و حتی وجود فرد هنرمند به لحاظ فلسفی قرار دارد. زمانی که نه پاسخ بلکه هیچ نمادی برای حتی نزدیک شدن به پاسخ این پرسش‌ها وجود ندارد این پرسش مهم‌تر به میان می‌آید که هدف از برگزاری این نمایش به واقع چیست؟

یکی از افراد سرشناسی که به تماشای این نمایش رفته بود در فضای اینستاگرام از تلاش چندساله آریان‌پور برای برپایی این نمایش تمجیدهای بسیاری کرده و کارهای او را یکی از حیرت‌انگیزترین آثاری دانسته بود که تا به حال با آن مواجه شده است. من نیز به این نکته اشاره کردم اما بعد از این حیرت و کف‌زدن برای ممارست هنرمند در ایجاد این فضا ما به هیچ خط روشن و معناساز دیگری در رابطه با این نمایش نخواهیم رسید و این به نوعی خودش شاید نشانه‌ای از زمان ما باشد. نوعی ساده‌انگاری از بحث «علیه تفسیر» که سوزان سانتاگ آن را بیان می‌کند.

شاید ما بی‌دریغ به سویی حرکت داده می‌شویم که در آثار به دنبال هیچ معنایی نباشیم و فقط از احساسی که در آن لحظه از آن اثر به ما منتقل می‌شود بسنده کنیم و کمی بعد از دیدن آن نمایش آن را به فراموشی بسپاریم یا نهایت تا چند روزی بعد از آن برای دیگران از حیرت آن لحظه مواجهه حرف بزنیم.