علیرضا بخشی استوار

طی روزهای گذشته صحبت‌های مسعود فراستی منتقد سینما، در برنامه سینمایی «هفت» درباره حراج تهران واکنش‌های بسیاری را برانگیخته است. بخش نخست‌ صحبت‌های فراستی که به مبلغ فروش آثار می‌پردازد زیاد محل بحث و بررسی نیست اما آنچه مورد توجه و تا حدی حیرت‌انگیز است کلماتی است که او درباره هنرمندان حوزه تجسمی به کار برده است. افرادی چون پرویز تناولی، حسین زنده‌رودی، سهراب سپهری و ... که آثارشان در حراج تهران چکش خورده است. او این افراد را ناهنرمندانی خوانده است که آثارشان به هیچ وجه هنرمندانه نیست و گفته که این پول‌های هنگفت در قبال چه آثاری پرداخت می‌شود؟

 هنرمندانی در جایگاه بین‌المللی

برای این که بدانیم جایگاه این افراد در جایگاه هنر ما چیست که فراستی به آنها قید یا عنوان بی‌هنر را ضمیمه کرده است نیاز به مطالعه اوراق کتاب‌های متفاوتی که منتشر شده، نیست. بلکه با یک جستجوی ساده در فضای وب می‌توان کارنامه و سیر زندگی این بزرگان در حوزه هنرهای تجسمی را پیدا کرد و مورد مطالعه قرار داد.

همه افرادی که در حراج تهران آثارشان به فروش می‌رسد، دست کم بدنه اصلی و مهم‌ترین جریان‌های نوگرا در هنر مدرن ایران را شکل داده‌اند. آثار این افراد در گنجینه بزرگترین موزه‌ها و مجموعه‌های فرهنگی جهانی وجود دارد و البته در حراج‌های معتبر بین‌المللی همچون حراج‌های «کریستیز»، «سابتیز»  و «بونمز» همواره این آثار به یکی از پایه‌های ثابت حراج تبدیل شده‌اند.

ورود این آثار به بازار جهانی با هر مقصود و پیش‌زمینه فکری و یا به واسطه هر تبلیغ و نکته‌ دیگری هم باشد مهم نتیجه‌ای است که حاصل شده است. پذیرفته‌شدن این آثار در فضای رسمی هنر جهان به معنای تایید کیفیت این آثار است. کیفیتی که در پشت آن تئوری، تخصص و دانش قرار گرفته و به صورت میلی و از به واسطه عدم تخصص رخ نمی دهد.

از طرفی نوع دریافت و تفسیر آثار تجسمی هم سواد ویژه و مطالعات ویژه خود را می‌طلبد چرا که جزئیات مورد تفسیر در این مدیوم کیفیت و ساختاری مختص به درون یک قاب یا کالبد دارد و نمی‌توان با عینکی غیر تخصصی به کشف و بررسی ابعاد و تاثیرگذاری یک اثر تجسمی در جامعه هدف خودش و مقایسه آن با صنعت سینما و ساختار فیلم پرداخت.

 رسانه ملی و همراهی با فراستی

یورش فراستی به آثار هنرمندان حاضر در حراج تهران و برچسب غیرهنری زدن به آثار ، آن هم با واژه‌ها و سویه‌هایی کاملاً غیرتخصصی و صرفا با کنارهم قراردادن یکسری واژگان حساسیت‌برانگیز در نقطه نخست این سوال را به وجود می‌آورد که آیا رسانه ملی به عمد و با پیش‌فرض‌هایی مشخص، فرصت را برای بیان چنین اظهارنظرهایی مهیا می‌کند؟

طی سال‌های گذشته نه در حوزه تجسمی که بسیاری از منتقدان و اهالی رسانه در حوزه سینما در فضاهای مختلف و به واسطه تریبون‌های رسمی و غیررسمی اعتراض خود را نسبت به شیوه نقد فیلم در برنامه «هفت»، توسط افرادی چون مسعود فراستی اعلام کرده بودند.

یورش فراستی به آثار هنرمندان حاضر در حراج تهران و برچسب غیرهنری زدن به آثار، آن هم با واژه‌ها و سویه‌هایی کاملاً غیرتخصصی و صرفا با کنارهم قراردادن یکسری واژگان حساسیت برانگیز در نقطه نخست این سوال را به وجود می‌آورد که آیا رسانه ملی به عمد و با پیش‌فرض‌هایی مشخص، فرصت را برای بیان چنین اظهارنظرهایی مهیا می‌کند؟

بسیاری از منتقدان صاحب‌نام شیوه نقد فراستی را نه نقد بر پایه اصول و مبانی نقد، بلکه بیشتر اظهارنظرهایی غیرتخصصی با ادبیاتی غیررسمی عنوان کرده بودند که تصویر نقد و کارکردش را در چشم عموم مردم تنزل داده و تصویر سخیفی از نقد را ایجاد کرده است.

فراستی با ادبیات یورش‌برنده‌‌اش در قامت یک چهره همیشه مخالف، اساساً معنی نقد را در میان عموم مردم ایران محدود کرد و نقد کردن را مساوی‌کرد با حمله کردن، ناسزا گفتن و ایرادگرفتن از یک فیلم با ادبیاتی که در شأن هنر نیست. او با استفاده از اصطلاحاتی کاملاً به درو از اندیشه و یا اصطلاحاتی که میان عوامل سینما کاربرد دارد مانند «این فیلم در نیامده» یا «این فیلم مقوا است» اساساً نقد را به موضوعی تبدیل کرد که هر فردی می‌تواند آن را انجام داده و برای آن نیازی به کسب تخصص و دانش نیست و به کار بردن یکسری واژگان برای این کار بسنده می‌کند.

حالا که او چنین ادبیاتی را از ساحت سینما فراتر برده و به حوزه‌ای که کاملاً نقد در آن وجوه تخصصی دارد، پیوسته است و با هیچ واکنشی از سوی صدا و سیما و البته خودش مواجه نبوده‌ایم به نظر می‌رسد که در بطن ذهنیت مدیران همچنان چنین برنامه‌ها، مجریان و اظهارنظرهایی برای رسانه ملی کارکرد دارد و این بی‌توجهی به ساحت نقد و دادن تریبون به این افراد، نه یک اتفاق سهوی بلکه به عمد صورت می‌گیرد و اگر چنین نکته‌ای نیست، چرا هیچگاه پاسخ روشنی در اینباره داده نمی‌شود و یا از یک جمع مانند منتقدان و یا هنرمندان تجسمی به شکل رسمی عذرخواهی نمی‌شود.

اینکه آیا مسعود فراستی تریبون افکار صدا و سیما است و اظهارات او اظهارات سیستم حاکم بر رسانه است خود نقطه نامبارکی است. هر چند که این روزها ضرب‌المثل «دیوار حاشا بلند است» و جملاتی از این دست که اظهارات فلان فرد مربوط به خودش بوده و همسو با سیاست‌های رسانه نیست به عنوان ادبیاتی لیبرال‌مسلک در هر فضای رسانه‌ای حاکم است.جامعه تجسمی و هنرمندان تجسمی ایران در جایگاهی هستند که خوشبختانه چنین اظهارنظرهایی نمی‌تواند وضعیت‌شان را دچار اختلال کند. مگر این که افرادی بخواهند با این مدل جار و جنجال‌ها بر وجوه شهرت خود بیفزایند که این خود رسم دیرینه‌ای است که در همه جای جهان وجود دارد.