احسان زیورعالم

در ماه گذشته موفق به دیدن چند نمایش با شیوه اجرایی متفاوت شدم. نمایش‌هایی که تمایلی به اجرا در قالب‌های مرسوم ندارند و به نوعی درتلاشند در زمره «دیگر گونه‌های اجرا» باشند، اصطلاحی که در پی برگزاری جشنواره فجر و تفکیک پرفورمنس‌آرت از نمایش‌های خیابانی زاده شد. حتی فرهاد مهندس‌پور که به نوعی حامی فکری این جریان است، در دوره خویش از عبارت Offstage استفاده کرد. عبارتی که مانایی نداشت و در نهایت به همان «دیگر گونه‌های اجرا» رضایت داده شد. شیوه‌های آزمایشگاهی که بیشتر برآمده از خوانده‌های پراکنده و دیدن فیلم‌تئاترها در فضای یوتیوب بود. هیچ منبع و منشا ویژه‌ای برای میل به کار کردن در حال و هوای پرفورمنس‌ وجود نداشت. هنوز هم هیچ کتاب مشخصاً مختص به پرفورمنس‌آرت به فارسی منتشر نشده است و به نظر ادراک عمومی به این حوزه نه از سر سیر تاریخی که برآمده از میل زمانی بوده است.

پرسش مهم این است وجوه پرفورمنسی کنونی از کجا می‌آید؟ ریشه‌ها چیست؟ تکنیک از کجا نشأت می‌گیرد؟ فهم عمومی پرفورمنس با چه رویکردهای صورت می‌گیرد؟ بدون اتصال به ریشه پرفورمنس چه خواهد شد؟ و هزاران پرسشی که بی‌پاسخ می‌ماند

نمایش «آنامورفیک» بازی شیطنت‌آمیز و اجراگرایانه‌ای با هملت است. گروهی نمایشی قرار است متن شکسپیر را تمرین کنند، اما همه چیز در انقیاد کارگردانی مستبد است. کارگردان دیده نمی‌شود. استبداد از طریق شخصیتی نادیده تزریق می‌شود و حالا قرار است علیه این استبداد قیامی شود. گروه تلاش می‌کنند وجه تعاملی به اجرا دهند تا مخاطب وارد یک مبارزه علیه استبداد شود. یعنی یک وجه پرفورمنسی به اجرا برای ورود تماشاگر به صحنه. نمونه این پرفورمنس‌ها در تاریخ نمایش بسیار است. از تئاتر شورایی آگوستو بوال گرفته تا اجرای آوانگاردهای اروپایی؛ اما نمایش «آنامورفیک» حتی نمی‌تواند مخاطب را مجاب کند علیه استبداد قیام کند، چون مخاطب چیزی از استبداد درون‌متنی نمی‌داند. او پول بلیت داده تا چیزی ببیند. او کالایی پیش‌ روی خود را سرلوحه کنش‌ خویش قرار نمی‌دهد، بلکه تمایل دارد آن را مصرف کند. او خودش در موقعیت مستبد است و میل گروه را می‌کشد. امکان ارتباط با انتخاب سالن و شیوه اجرا تحریف می‌شود. نمایش الکن می‌شود در بیان حرفش. حتی آنامورفیک هم نمی‌شود، به نظر می‌آید انتخاب این وجه فیزیکی برای چنین اجرایی اشتباه است. اسم نمایش می‌توانست «آنتروپی» باشد و درباره اغتشاش در اجرا.

برخی نمایش‌های این روزها تمایلی به اجرا در قالب‌های مرسوم ندارند و به نوعی درتلاشند در زمره «دیگر گونه‌های اجرا» باشند، اصطلاحی که در پی برگزاری جشنواره فجر و تفکیک پرفورمنس‌آرت از نمایش‌های خیابانی زاده شد

نمایش دیگری که در فضای متضاد دیدم «تسهیلات» است. نمایشی که ایده‌اش جذاب است، اما در اجرا وامی‌ماند. خانواده‌ای برای حفظ خانه خویش به این نتیجه می‌رسند فرزند خانواده را ناقص کنند تا تسهیلات مالی برای به دست آوردن خانه به دست آورند. فضای نمایش قرار است در یک خانه کوچک رخ دهد، اما فضا چنان کوچک نیست. سالن نمایش هرچند محقر است، اما نمی‌تواند بازنمایی تحقر باشد. لختی سالن یک وجه ابزوردی به کار می‌دهد، اما نمی‌تواند ابزورد شود. مکان و شیوه اجرا از هم منفک می‌شوند و اتمسفر نمایش مخاطب را درگیر خود نمی‌کند. جهان نمایش میان ابزورد بودن و رئالیسم گیر می‌کند. شوخی‌هایش ماندگار نمی‌شود و تکلیف شیوه اجرا نامتعین می‌ماند. هرچند به نظر می‌رسد نمایش درگیر متن است تا کارگردانی، ولی مگر می‌شود اجرا را بر متن استوار دانست!؟

نمایش دیگری که در این فضای اجراگریانه دیدم «باغ‌وحش» است. اجرایی در یک کافه که در آن بازیگران نقش یک حیوان خاص را ایفا می‌کنند. تماشاگر در یک تور حرکت می‌کند و در هر غرفه با حیوان/انسان روبه‌رو می‌شود که او وارد یک مونولوگ می‌شود و درباره حضورش در آن مکان می‌گوید. مخاطب در برابر انسان/حیوان‌ها می‌ایستد و گوش می‌دهد. لمس از نزدیک ممکن است، اما تعامل شکل نمی‌گیرد. مخاطب در برابر عناصر پرفورمنسی بدون سلاح می‌ماند. او نمی‌دادند چه می‌بیند و نسبتش با اجرا چیست. برای مداخله او برنامه‌ای چیده نشده است. اجرا بسته است و تنها دیوار چهارم کذایی فروریخته است. می‌شود هر یک از این اجراها روی‌ صحنه نیز دید. همه چیز به اتمسفر شبانه و مکان اجرا بازمی‌گردد. اینکه یک موقعیت متفاوت رقم خورده است، اما آیا بین اجرا و مکان و زمان نسبتی شکل می‌گیرد؟ شاید بشود توجیه کرد آنچه رخ می‌دهد واحد نوعی فانتزی است که از منطق گریزان است، ولی آیا این مسأله کفایت می‌کند؟

در سال‌های اخیر کتاب‌هایی تحت عنوان «نظریه اجرا» منتشر شده است و از قضا ذهنیت عمومی دانشجویان را به این موضوع سوق داده است. اگرچه هر از گاهی در دل این کتاب‌ها از پرفورمنس سخن به میان آمده است، اما هیچ کتاب مستقلی درباره پرفورمنس در بازار کتاب نیست و این حوزه گم‌وگور مانده است. این فقدان منبع زمانی خطرناک می‌شود که این میل عمومی خودجوش بدل به حقیقت ماجرا شود. یعنی در عدم تعریف پرفورمنس، اجراها داعیه‌دار پرفورمنس شوند. بنایی بی‌پی سرپا می‌شود که مشخص نیست مواد و مصالح خود را از کجا آورده است. این روی هوا بودن می‌تواند در ادامه پرفورمنس‌ را حتی به پایان برساند. بدون داشتن رابطه میان منبع و میل، نتیجه کار در آینده فروکش کردن میل خواهد بود.

پرسش مهم این است وجوه پرفورمنسی کنونی از کجا می‌آید؟ ریشه‌ها چیست؟ تکنیک از کجا نشأت می‌گیرد؟ فهم عمومی پرفورمنس با چه رویکردهای صورت می‌گیرد؟ بدون اتصال به ریشه پرفورمنس چه خواهد شد؟ و هزاران پرسشی که بی‌جواب می‌ماند، هرچند به نظر می‌رسد یک کتاب می‌تواند مسیر را به طور کامل تغییر دهد.