احسان زیورعالم

زمانی‌که مشغول به نوشتن این نوشتارم هنوز مناظره فرهنگی میان هفت نامزد انتخاباتی به پایان نرسیده است. هیچ یک از نامزدها چشم‌اندازی از وزارت ارشاد خود ارائه نداده‌اند. هیچ‌یک اسمی از وزیر احتمالی خود در این سمت ارائه نکرده‌اند. هیچ برنامه ویژه‌ای درباره آینده فرهنگ و هنر ایران بیان نشده است و حتی با وجود تأکیدات بسیار به موضوع اقتصاد، هیچ برنامه و چشم‌اندازی درباره آینده اقتصادی هنر نیز بیان نکرده‌اند. حالا اگر به ماجرا ریزتر شویم، وضعیت بغرنج‌تر هم می‌شود. از آنجا که نوشتارم در تمام سال‌ها روزنامه‌نگاری بر تئاتر تمرکز داشته، این بغرنجی را در حوزه تئاتر جستجو می‌کنم. رشته‌ای هنری که زمانی رکن رکینی علیه استبداد شاهنشاهی بوده و به عنوان ابزار مهمی در دست مشروطه‌خواهان، شرایط انقلاب مردمی قرن سیزدهم هجری شمسی را فراهم کرده بود؛ این روزها جایی در گفتارها و کردارهای نامزدها ریاست‌جمهوری ندارد. همه چیز شاید به یک نوشته کوچک، بر تابلوی عظیم، در تبلیغ پر شائبه آقای قاضی‌زاده هاشمی خلاصه شود؛ جایی‌که او صرفاً نوشته بود «فرهنگی: سینما، تئاتر و ...» و ما نمی‌دانیم این خط در یک تبلیغ چه معنایی دارد.

تئاتر در چهار دهه فعالیتش، به عنوان بخشی از نظام هنری جمهوری اسلامی، دوران پر فرازونشیبی را طی کرده است. دو سال نخست آن با نوعی آزادی در فرم و محتوا بهره می‌برد و ناگهان همه چیز از میان می‌رود. چراغ‌ها خاموش می‌شود و اجراها با یائسگی مواجه می‌شوند. سال 1368 با آمدن علی منتظری شور و شوقی با ارائه برنامه‌های در فضای تئاتر پدید می‌آید که تا به امروز نیز چرخ تئاتر ایران با همان برنامه‌ها می‌چرخد. حمایت از نمایش‌ها یا تعریف شغل برای تئاتر میراث علی منتظری است، هرچند خروج ناگهانی او از ساختمان شهریار برنامه‌های او برای تبدیل شدن مرکز هنرهای نمایشی به سازمان تئاتر روی زمین می‌ماند؛ اما هر آنچه در سال‌های اخیر مورد بحث و جدل قرار می‌گیرد همانی است که منتظری آرزو داشت.

در چند دوره اخیر، مدیران برآمده از تشکیل هیأت‌های دولت مدام از شکل‌گیری سازمان تئاتر گفته‌اند، طرحی که در زمان محمود احمدی‌نژاد در جای دیگری پایه‌ریزی شد: معاونت سینمایی وزارت ارشاد. علی منتظری در آن سال‌ها به گفته خودش شبانه‌روز در پی آن بود با مستقل ساختن تئاتر از معاونت هنری، آن را به یک سازمان اداری تبدیل کند تا در پی آن سیاستگذاری و بودجه‌ریزی در تئاتر با استقلال بیشتری روبه‌رو باشد. در چهل سال گذشته وضعیت بودجه تئاتر محل جدال بسیار بوده است. بودجه تئاتر طبق قوانین حاکم نمی‌تواند نه مستقل ارائه شود و نه مستقل دریافت شود. همه چیز در گرو میل معاونت هنری است. اوست که تصمیم می‌گیرد بودجه تئاتر کی و چگونه هزینه شود. هرچند مهدی شفیعی، مدیر وقت اداره کل هنرهای نمایشی در تلاش بود به آرزوی سازمان تئاتر تحقق ببخشد؛ اما این مهم ممکن نشد. از قضا دوران تلاش‌ها برای این برنامه، مرحوم علی مرادخانی معاونت هنری وزارت ارشاد را عهده‌دار بود. اینکه مخالف اصلی سازمان تئاتر چه کسی است با درگذشت مرادخانی پوشیده‌تر می‌شود؛ اما سازمان‌ نشدن تئاتر مشکلات چهار سال اخیر را رقم زده است. اداره کل بدهکاری که با حضور هر مدیر تازه، برنامه‌اش حل و فصل بدهی مدیر سابق است. مدیرها هیچ نسبتی با بودجه طراحی‌شده ندارند و همه چیز به یک عبارت مجهول و انتزاعی در حوزه بودجه خلاصه می‌شود. برای مثال در سه سال گذشته دولت با عبارت «حمایت از تولید و اجرای نمایش‌های صحنه‌ای، سنتی و آیینی و توزیع در شبکه نمایش خانگی» اقدام به دریافت بودجه کرده است. در حالی که جداول شفاف‌سازی نشان می‌دهد با همین عنوان بودجه جشنواره‌های فجر و دیگر برنامه‌های وابسته دولت تأمین شده است. این در حالی است که بودجه مورد نیاز تئاتر تنها نمی‌تواند صرفاً این عناوین کلی شود. برای مثال با وجود کرونا در دو سال گذشته هیچ ردیف بودجه‌ای برای جبران خسارت کرونا تدارک دیده نشده است.

تاکنون و باوجود برگزاری دو مناظره؛ هنوز هیچ یک از نامزدها چشم‌اندازی از وزارت ارشاد خود ارائه نداده‌اند. هیچ‌یک اسمی از وزیر احتمالی خود در این سمت ارائه نکرده‌اند. هیچ برنامه ویژه‌ای درباره آینده فرهنگ و هنر ایران بیان نشده است و حتی با وجود تأکیدات بسیار به موضوع اقتصاد، هیچ برنامه و چشم‌اندازی درباره آینده اقتصادی هنر نیز بیان نکرده‌اند

از این موضوع بگذریم. به انتخابات بازگردیم. به سخنرانی نامزدها گوش می‌دهم. همه از مشکلات اقتصادی می‌گویند. بدون‌شک مشکل اقتصادی بر کشور حاکم است؛ اما مشکل اقتصادی فارغ از سیاست‌های اشتباه فرهنگی نبوده است و بدون حل و فصل مشکلات فرهنگی، نمی‌توان چشم‌اندازی درباره اقتصاد پایدار داشت. روزگاری تئاتر با آفرینشگری خود، فضای فرهنگی برای تغییرات اجتماعی فراهم کرده بود. انقلاب مشروطه محصول نگرش فرهنگی مشروطه‌خواهان بود که در روزنامه و تئاتر نمودار می‌شد. حتی کار به جای می‌رسد که میرزا رضا خان طباطبایی نایینی، نماینده دور دوم مجلس شورای ملی اقدام به انتشار روزنامه مشهور «تئاتر» می‌کند. جایی‌که او با نوشتن نمایشنامه در 12 شماره شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه را بازتاب می‌دهد و مسئولیت‌پذیری ژورنالیستی را در آمیزه روزنامه و تئاتر می‌یابد. هرچند استمرار استبداد مانع از تحقق آرزوهای میرزا رضا خان طباطبایی نایینی می‌شود؛ اما در نظر داشته باشیم تئاتر دور از شرایط جامعه نیست. تئاتر می‌تواند فرهنگ را دستخوش تغییر کند. توانایی پرورش عامه مردم را دارد. ذات تئاتر به سبب رودررو بودنش، به سبب هم‌نفس شدن با مخاطب می‌تواند شرایط فکری جامعه در حوزه اقتصاد و اجتماع را بهبود بخشد؛ اما هیچ یک از نامزدها چنین باوری از خود ارائه نداده‌اند.

البته باید گفت کارکرد تئاتر زمانی می‌تواند به چنین ایده‌آلی نزدیک شود که عامل تئاتر امنیت شغلی داشته باشد و باز در گفتار هیچ یک از نامزدها خبری از این موضوع نیست. آنان درباره شغل و تولید شغل و امنیت شغلی چیزی نمی‌گویند. هرچند این موضوع صرفاً به تئاتر خلاصه نمی‌شود؛ اما همین گفته‌های کلی نیز امیدی به جامعه تئاتری نمی‌دهد. ما در جامعه تئاتر نمی‌دانیم آینده به چه نحوی رقم می‌خورد.

وضعیت زمانی بغرنج‌تر می‌شود که حتی هنرمند تئاتر نمی‌داند سیاست فکری دولت آینده نسبت به تئاتر چیست. آیا قصد دولت رونق هنر است یا انسداد هنر. بلاتکلیفی محصول گفته‌های گنگ و کلی است. سیاست‌ها روشن نیست. برنامه‌ها منتشر نمی‌شود. نقش دولت آینده در سیاست هنری نامشخص است و این ما را در هزارتویی سوق می‌دهد. اینکه دولت آینده برای تئاتر چه برنامه‌ای دارد؟ آیا بیمه‌ای در کار است؟ آیا سیاست سانسور تغییر می‌کند؟ آیا سالن‌های تازه‌ای تأسیس می‌شود؟ آیا حمایت مالی در تولید محقق می‌شود؟ و در نهایت آیا سازمان تئاتر بنا می‌شود؟