جمشید نه‌تنها خوشبختی و نظم را برای مردمان به ارمغان آورد، که نگهبان بزرگ و نیرومند این صلح و سلامت نیز بود. این صفت جمشید از آنجا برمی‌آید که او را نخستین مؤسس آرمان‌شهرهای مینویی در ایران زمین دانسته‌اند. کهن‌ترین نسخه از این روایت را می‌توان در وندیداد خواند. در آن‌جا اهورامزدا به جمشید هشدار می‌دهد که سرمایی سخت بر زمین چیره خواهد شد و همه جانداران را از میان خواهد برد. خداوند در مقام چاره‌جویی به شما آموزش می‌دهد که دژی استوار برای مقابله با سرما بسازد. جمشید چنین کرد و مردم، جانوران و گیاهانی که به آنجا پناه برده بودند از گزند سرما در امان ماندند و پس از فرونشستن زمستان، بار دیگر زمین را مسکونی کردند. نام پناهگاهی که جمشید ساخت، ورجمکرد است، این واژه یعنی «ور»ی است که جمشید ساخت. «ور» طرف و سمت و سو معنا می‌دهد و هنوز هم در فارسی کاربرد دارد. ور، شکلی کهن از ساخت خانه‌های مسکونی مربوط به خانواده‌های گسترده بود و از بنایی تشکیل می‌شده با حیاط مرکزی و اتاق‌هایی در اطراف، که خانواده‌های مختلف یک طایفه در آن سکونت می‌کرده‌اند و الگویش در معماری سنتی ایرانی تا همین اواخر برقرار بوده است. ورجمکرد، همان‌گونه که از نامش برمی‌آید، به معنای وری است که جمشید بنیاد کرده باشد. از شرح اوستا برمی‌آید که ورجمکرد در واقع شهری زیرزمینی بوده است. نقشه‌اش که با دقتی شگفت‌انگیز توصیف شده، چنین است:  ورجمکرد مربع شکا بوده و هر یک از صلع‌هایش یک اسپریس طول داشته است. اسپریس واحد طولی در ایران باستان بوده که نامش را از میدان اسب‌دوانی و زمین بازی چوگان(اسپریس) گرفته است. هر اسپریس برابر با دوهاسر بوده و هر هاسر یک فرسنگ طول داشته است. بهار در کتاب ارزشمند خود، سخن هنینگ را در مورد این واحد طول نقل کرده و گفته که یک هاسربا یک اسپریس برابر و معادل هفتصد متر است. مبنای سخن هنینگ بر نگارنده پوشیده است. چون در بند مربوط به ورجمکرد در وندیداد آشکارا گفته شده که هر صلع این شهر یک اسپریس یا دو هاسر است و در بندهش هم ذکر شده که یک هاسر و یک فرسنگ برابر است. هر فرسنگ هم چنان که در لغت‌نامه دهخدا آمده، برابر با سه میل است که میل چهار هزار گز و هر گز بیست‌وچهار انگشت است. یعنی در هر فرسنگ شش کیلومتر است و این مسافتی بوده که یک نفر پیاده در زمین بی‌شیب در یک ساعت می‌پیموده است. پس درازای هر ضلع ورجمکرد برابر با یک اسپریس و برابر با هاسر یعنی دو فرسنگ یا دوازه کیلومتر بوده است.  شهر در کل به سه بخش تقسیم می‌شده که گویا بخش بالایی یک و نیم برابر بخش میانی و بخش میانی دو برابر بخش زیرین باشد. هرمز به جمشید می‌آموزذ تا هجده گذرگاه در این شهر بسازد که آن را می‌توان با خیابان‌های متصل‌کننده محلات به هم یکی دانست. بخش بالایی نه، بخش میانی شش و زیرین سه گذرگاه دارند. در هر محله خانه‌هایی با ایوان‌های برافراشته و پیرامون فراخ وجود داشته که آبراهه‌هایی با درازای یک هاسر(یک فرسنگ: شش کیلومتر) میان آن می‌گذاشته‌اند. این آبراهه‌ها مرغزارها و بوستان‌هایی سرسبز را سیراب می‌کردند که درختان و گیاهان سودمند فراوانی در آن کاشته شده بود.  در این دنیای زیرزمینی خورشید و ماه و ستارگانی مصنوعی پرتوافشانی می‌کردند. به‌طوری که در هر سال تنها یک بار طلوع و غروب می‌کردند. همچنین از دروازه‌های نورانی ورجمکرد یعنی درهایی که روشنایی از آن به درون می‌تابید، سخن رفته است. جمعیت اولیه ورجمکرد هزار و نهصد خانوارِ دونفره یعنی 3800 نفر بود. تمام ساکنان ورجمکرد از میان آدمیان و گیاهان و جانورانی بی‌نقص و سالم برگزیده شده بودند و بیماران و پیران و افراد علیل در آن راه نداشتند.