طیبه سیاوشی‌شاه‌عنایتی، عضو فراکسیون زنان مجلس 

وقتی یک زن، از تأمین امنیت خود در اجتماع و خانواده کاملاً ناامید می‌شود و لوایح حمایت‌گری چون «منع خشونت علیه زنان» سال‌ها معطل می‌ماند، این خشونت‌ها با عدم پیگیری مواجه می‌شوند و درنهایت با توجه به ادامه‌دار بودن خشونت‌ها، احتمال وقوع قتل در این جامعه آماری افزایش می‌یابد.

همسرکشی، تنها مسئله‌ای فردی و خانوادگی نیست؛ بلکه عمیقاً اجتماعی است و آثار مخرب آن، سلامت روانی تک‌تک شهروندان یک جامعه را مستقیم و غیرمستقیم تهدید می‌کند. همچنین در این فقره، ما با نوعی از «مجازات خودسرانه» طرف هستیم. در واقع این عمل، درحالی‌که نتایجی اجتماعی در پی دارد، اما خود نیز محصول کنش‌های اجتماعی پیشین است.

این پدیده، مصداق بارز و اوج خشونت‌های خانوادگی است. این قبیل خشونت‌ها، مسئله‌ای تاریخی و فراگیر است؛ در برخی جوامع، این خشونت‌ها از قوانین مصوّب و قدرتمند ناشی می‌شده در حالی که در برخی دیگر، نتیجه‌ عوامل مختلف شخصی یا محیطی بوده است. بنابراین نگاه به این مقوله به‌ویژه در سطح کلان، منجر به دیدی جامع نسبت به مسئله‌ افزایش خشونت و ناامنی در جامعه می‌شود.

انسان، در نهاد خانواده با نزدیک‌ترین افراد زندگی‌اش مراوده دارد و بیشتر عمر خود را با آنان سپری می‌کند. بنابراین، کشتن هر یک از اعضای این نهاد توسط عضوی دیگر، به عوامل دنباله‌دار و سلسه‌مراتبی و بعضاً پنهان در گذشته بستگی داشته است. خشونت و همسرکشی در نظام خانواده در تمام دنیا به‌عنوان مشکل و آسیبی جدی تلقی می‌شود و در واقع، خشونت علیه زنان و نظام خانواده، یک مشکل و معضل عمیق اجتماعی است.

وجود فشارهای روانی-اجتماعی بر زنان و مردان در خانواده، غیاب یا ضعف شبکه‌های حمایت اجتماعی و فردی و انسداد راه‌های قانونی مواجهه با این فشارها، همسران را به قتل شریک زندگی سوق داده است. متغیرهای جمعیت‌شناختی و اجتماعی چون پایگاه اقتصادی-اجتماعی، تعداد فرزندان و سن زن و شوهر را در ارتکاب همسرکشی دخیل هستند.

در بیشتر همسرکشی‌ها، ضرب و شتم زنان مدت‌ها قبل از واقعه شروع شده است و حتی در مواردی، از پلیس، مددکار و خانواده درخواست کمک صورت می‌گیرد اما مورد توجه واقع نمی‌شود. در سال ۱۳۹۵، حدود ۱۳ هزار مورد آزار همسر به اورژانس گزارش شده است و در سال ۱۳۹۶، یکی از مسئولان سازمان بهزیستی گزارش کرد که در استان تهران، یک‌سوم زنان در معرض خشونت هستند.

می‌توان دریافت که وجود فرهنگ مردسالارانه و خلأ قانون‌های حمایت‌کننده از زن در خانواده، از جمله عوامل مهم مسئله‌ همسرکشی است. به‌عنوان‌مثال، فرسایشی‌بودن روند طلاق در مواردی که زن مورد خشونت واقع می‌شود، منجر به ناامیدی زن از روند دادرسی می‌گردد. بنابراین زنی که در این شرایط قرار دارد، سعی می‌کند با ابزارهای محدود خود، امنیت روانی و جانی خود را حفظ کند. اما با وجود فرهنگ مردسالارانه، از این کار بازمی‌ماند و چنین رابطه‌ای درگیر خشونت‌های دنباله‌دار می‌شود که درنهایت، می‌تواند منجر به قتل زن شود؛ یا اینکه در موارد معدودتر، زن، خود دست به قتل زند.

مجلس شورای اسلامی طرحی با عنوان «الزامی‌شدن آموزش‌های حین ازدواج» در دستور بحث و بررسی دارد که در صورت تصویب و اجرای این قوانین، می‌توان امیدوار بود که زوجین قبل از ازدواج، شناخت حداقلی از یکدیگر پیدا خواهند کرد و با این شناخت، در صورت بروز اختلاف نظرات و عدم سازگاری شدید، قبل از وقوع اتفاقات ناگوار، از حجم و شدت هزینه‌های احتمالی آتی بر فرد و جامعه، کاسته می‌شود. همچنین در صورت ازدواج، با اجرای صحیح و کارآمد قانون تأمین امنیت، آسایش و امنیت برای خانواده فراهم خواهد شد.