سعیده علیپور

 

استاندار تهران دیروز از تکمیل طرح انتقال آب طالقان به تهران خبر داد و برنامه بعدی را انتقال آب لار به تهران عنوان کرد که تا سال آینده به بهره‌برداری می‌رسد؛ طرحی که قرار است بحران تشنگی پایتخت را التیام بخشد و وعده‌ی پایداری در تأمین آب شهر را محقق کند. اما آن‌سوی این خبر پرطمطراق، زخم تازه‌ای بر پیکر حوضه‌های آبریز کشور نشسته است.

سازمان‌های آب منطقه‌ای حقوق کارمندان‌شان و هزینه‌ی پروژه‌هایشان را از محل فروش آب تأمین می‌کنند. پس هرچه آب بیشتری بفروشند، درآمدشان بیشتر است. طبیعی است که از مدیریت مصرف استقبال نکنند. چرا باید خوشحال شوند که مردم کولر پلیمری نصب کنند و ۴۰ درصد کمتر آب مصرف کنند؟ یا شیر هوشمند بگذارند تا مصرف کاهش یابد؟ این یعنی درآمد کمتر برای خودشان. قانونی که داریم، قانون فسادبرانگیزی است

 طالقان، یکی از آخرین دشت‌های نسبتاً زنده البرز مرکزی، حالا باید بخشی از جان خود را به پایتختی بدهد که بیش از هر زمان دیگری از نفس افتاده است.

در نگاه رسمی، انتقال آب راه‌حلی فنی و فوری است؛ پروژه‌ای که با خطوط لوله میلیاردها تومانی، قرار است عطش میلیون‌ها نفر را فرو بنشاند. اما در واقعیت، همان نسخه‌ای است که دهه‌هاست در اصفهان، یزد و کرمان اجرا شده و هر بار تنها بحران را جابه‌جا کرده است. 

بر اساس آخرین آمار، تهران سالانه حدود 1.1 میلیارد مترمکعب در بخش خانگی و ۱.۸ میلیارد مترمکعب در بخش کشاورزی مصرف آب دارد، مصرفی که می‌باید طبق سند ملی امنیت غذایی هر ساله 10 درصد از آن کم شود، اما این مصرف نه تنها کم نمی‌شود که با نقب‌زدن به سدهای بیشتر، بحران مصرف وارد ابعاد وسیع‌تری خواهد شد.

انتقال آب از طالقان در این مرحله و مرحله بعد لار، نه فقط زخمی بر پیکره‌ی حوضه‌های مبدأ است، بلکه در عمل به چرخه‌ی معیوب تمرکز جمعیت و امکانات در پایتخت دامن می‌زند. وقتی شهری همواره آب و برق و سوختش را از استان‌های دیگر می‌کشد، طبیعی است که مردم آن مناطق، برای زنده‌ماندن به سوی پایتخت مهاجرت کنند. تجربه‌ی اصفهان شاهدی روشن است. موضوعی که محمد درویش، پژوهشگر و کنشگر نام‌آشنای محیط‌زیست به آن اشاره کرده و در گفت‌وگو‌ با «توسعه ‌ایرانی» تصویری روشن از این منطق وارونه می‌دهد: «شهری که برای زنده ماندن، شهرهای دیگر را می‌کُشد».

نباید درآمد شرکت‌های آب منطقه‌ای که خدمات عمومی ارائه می‌دهند، وابسته به فروش آب باشد. دولت باید با یک مکانیزم خردمندانه، بودجه‌ی لازم برای پروژه‌های عمرانی این شرکت‌ها را تأمین کند و برعکس، آن‌ها را تشویق کند که اگر توانستند در مصرف آب صرفه‌جویی ایجاد کنند، پاداش بگیرند

در پایان گفت‌وگویی که شرح کامل آن در ادامه آمده، وقتی از محمد درویش پرسیدیم نکته‌ای مانده که بخواهد اضافه کند، به تلخی گفت: «نکته که زیاد هست، ولی شما روزنامه‌تون تعطیل میشه... منم مثل امروز باید برم دادگاه!» بعد با خنده‌ای کوتاه اضافه کرد: «این دوازدهمین شکایت بود که به خاطرش به دادگاه فرهنگ و رسانه رفتم...». همین جمله‌ی آخر شاید خلاصه‌ی تمام ماجرا باشد؛ در کشوری که ویرانگر طبیعتش محاکمه نمی‌شود، کسی که از آن دفاع می‌کند باید هر روز به دادگاه برود.

در ادامه متن کامل این گفت‌وگو را می‌خوانید:

    

استاندار تهران دیروز گفت طرح انتقال آب طالقان به تهران تکمیل شده و قرار است سال آینده هم طرح انتقال آب از لار به تهران به بهره‌برداری برسد. پرسش من این است که با توجه به اینکه منطقه طالقان وضعیت آبی شکننده‌ای دارد، اجرای چنین طرحی چه فایده‌ای دارند؟ 

مسئله این است که ما باید بتوانیم از امکانات درون تهران، تهران را بسازیم. باید کاری کنیم که با توزیع عادلانه‌ی ثروت و امکانات، مردم مجبور نباشند برای زندگی بهتر به تهران هجوم بیاورند. این اتفاقی است که اگر دنبال توسعه‌ی پایدار هستیم، باید روی دهد. اما متأسفانه ما درگیر روزمرگی شده‌ایم؛ درگیر «فعلاً بحران»، «فعلاً مقطع حساس کنونی»، «فعلاً شورش اجتماعی در پایتخت»! و نتیجه این نگاه کوتاه‌مدت این است که به هر قیمتی می‌خواهیم مشکل امروز را مهار کنیم و بگوییم دولت‌های بعدی با فراغ بال خواهند آمد و مشکل را حل می‌کنند. اما چنین فراغی هیچ‌وقت به‌وجود نمی‌آید؛ هر بار شرایط سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌شود.

راه اصولی ما این است که بازچرخانی آب را در تهران در اولویت قرار دهیم. فاضلاب تهران باید برای دست‌کم مصارف آبیاری فضای سبز، مصارف ساختمانی، بهداشتی و کارواش‌ها استفاده شود. برای آب شرب مردم باید لوله‌کشی جداگانه داشته باشیم و قیمتش را واقعی‌تر کنیم. همه‌ی ساختمان‌های مسکونی و برج‌ها در تهران باید کنتور آب مستقل داشته باشند تا شهروندان انگیزه‌ صرفه‌جویی پیدا کنند.

الان طبق اعلام رسمی، ۳۰ درصد آبی که در شبکه جاری است عملاً تبدیل به پول نمی‌شود؛ یعنی یا برخی مشترکان پرقدرت آب‌بها نمی‌پردازند، یا لوله‌ها فرسوده‌اند و آب در مسیر هدر می‌رود. دولت باید اولویت را بر ترمیم همین ۳۰ درصد بگذارد. 

بخش قابل توجهی از جمعیت فعلی اصفهان، در واقع اهل چهارمحال و بختیاری‌اند. یعنی شما آب سرشاخه‌های کارون را از چهارمحال برداشتید و آوردید اصفهان و همان مردمی که در مبدأ بی‌آب شدند، حالا مهاجران تازه‌ی اصفهان‌اند

با توجه به این‌که این پروژه‌ها هزینه‌های هنگفتی دارند و حوضه‌های مبدأ را تحت فشار قرار می‌دهند، به نظر شما این نوع انتقال‌ها می‌توانند در بلندمدت پایدار باشند، یا صرفاً فشاری کوتاه‌مدت را از تهران برمی‌دارند و در نهایت بحران را تشدید می‌کنند؟ 

قطعاً این پروژه‌ها پایدار نیستند و فقط فشار را جابه‌جا می‌کنند. انتقال آب از طالقان یا لار ممکن است امروز عطش تهران را کمی فرو بنشاند، اما فردا همان بحران به شکل شدیدتر دوباره بازمی‌گردد؛ چون مصرف تهران همچنان بالا است و حوضه‌های مبدأ برای تأمین آن خالی می‌شوند.

راهکار واقعی در مدیریت آب،‌ تقاضاست، نه در توسعه‌ی عرضه. بازچرخانی آب، اصلاح شبکه، نصب شیرهای هوشمند، کولرهای پلیمری و کنتور مستقل در تمام ساختمان‌ها، نه تنها مصرف را کاهش می‌دهد، بلکه پایداری را ایجاد می‌کند و فشار بر حوضه‌های مبدأ را از بین می‌برد. اگر دولت به جای لوله‌کشی‌های میلیاردی، از شهروندانی که رفتار مسئولانه دارند حمایت کند؛ آن‌هایی که شیرهای هوشمند در منازل نصب می‌کنند یا کولرهای پلیمری می‌خرند که تا ۴۰ درصد مصرف آب را کاهش می‌دهد حمایت کند، این‌ها می‌توانند راه‌حل‌های پایدار باشند، نه اینکه چند هزار میلیارد تومان هزینه کنیم تا آب را از طالقان یا لار به تهران بیاوریم. اگر همین چند هزار میلیارد تومان را صرف تشویق شهروندان مسئولیت‌پذیر کنیم یک معادله‌ی برد-برد شکل می‌گیرد: هم مصرف کنترل می‌شود، هم نیاز به تخلیه‌ی حوضه‌های دیگر از بین می‌رود.

چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ یعنی آیا هنوز به این درک نرسیده‌اند که باید از مسیر مدیریت مصرف مشکل را حل کنند، یا ترجیح پروژه‌ها و منافع اقتصادی پشت آن‌هاست؟ چون به‌هرحال پروژه‌هایی مثل انتقال آب، پیمانکار دارند، بودجه دارند و ظاهراً یک سیستم فاسد شکل گرفته که ترجیحش این است همان پروژه‌ها را تغذیه کند، نه اینکه بیاید برای مردم سوبسید بگذارد تا مثلاً از کولرهای کم‌مصرف استفاده کنند یا در مصرف آب صرفه‌جویی شود. از طرف دیگر، همان‌طور که اشاره کردید، بحث کنترل و تفکیک مصرف هم حل نشده؛ یعنی خانه‌هایی که تازه ساخته می‌شوند هم هنوز یک کنتور کلی دارند. چرا چنین چیزی ادامه دارد؟

اگر به شما بگویند که به ازای هر بطری آب معدنی که می‌فروشید، یک درصد به حقوق آخر ماه‌تان اضافه می‌کنیم. خب طبیعی است که در چنین شرایطی، شما هیچ انگیزه‌ای ندارید که به مردم بگویید «لطفاً بطری آب معدنی نخرید و از قمقمه استفاده کنید». چون بیزینس شما بر فروش بطری استوار است. این درحالی است‌که اگر مردم از قمقمه استفاده کنند، آلودگی محیط‌زیستی کم می‌شود، بطری‌ها در طبیعت رها نمی‌شوند و میکروپلاستیک تولید نمی‌شود. اما در چنین فرآیندی، فروش بطری سود دارد.

در حال حاضر، قانون ما دقیقاً همین منطق را بازتولید می‌کند. سازمان‌های آب منطقه‌ای حقوق کارمندان‌شان و هزینه‌ی پروژه‌هایشان را از محل فروش آب تأمین می‌کنند. پس هرچه آب بیشتری بفروشند، درآمدشان بیشتر است. طبیعی است که از مدیریت مصرف استقبال نکنند. چرا باید خوشحال شوند که مردم کولر پلیمری نصب کنند و ۴۰ درصد کمتر آب مصرف کنند؟ یا شیر هوشمند بگذارند تا مصرف کاهش یابد؟ این یعنی درآمد کمتر برای خودشان. قانونی که داریم، قانون فسادبرانگیزی است.

راه اصولی ما این است که بازچرخانی آب را در تهران در اولویت قرار دهیم. فاضلاب تهران باید برای دست‌کم مصارف آبیاری فضای سبز، مصارف ساختمانی، بهداشتی و کارواش‌ها استفاده شود. برای آب شرب مردم باید لوله‌کشی جداگانه داشته باشیم و قیمتش را واقعی‌تر کنیم. همه‌ی ساختمان‌های مسکونی و برج‌ها در تهران باید کنتور آب مستقل داشته باشند تا شهروندان انگیزه‌ صرفه‌جویی پیدا کنند

با توجه به این‌که ساختار اقتصادی و قانونی سازمان‌های آب بر فروش بیشتر آب استوار است، آیا به نظر شما می‌توان این ساختار را اصلاح کرد؟ چه مکانیزم‌های خردمندانه‌ای می‌تواند انگیزه‌ی صرفه‌جویی را جایگزین انگیزه‌ی فروش بیشتر کند و آیا تجربه‌ای موفق در ایران یا کشورهای دیگر وجود دارد؟

اصل ماجرا این است که نباید درآمد شرکت‌های آب منطقه‌ای که خدمات عمومی ارائه می‌دهند، وابسته به فروش آب باشد. دولت باید با یک مکانیزم خردمندانه، بودجه‌ی لازم برای پروژه‌های عمرانی این شرکت‌ها را تأمین کند و برعکس، آن‌ها را تشویق کند که اگر توانستند در مصرف آب صرفه‌جویی ایجاد کنند، پاداش بگیرند. یعنی سود در صرفه‌جویی باشد، نه در مصرف بیشتر.

نگاهی به بودجه‌ی کشور بیندازید: بخش سدسازی، طرح‌های انتقال آب، شیرین‌سازی و پروژه‌های عمرانی مشابه، چه حجم عظیمی از پول را می‌بلعند؟ اما بخش مدیریت مصرف و صرفه‌جویی چقدر بودجه دارد؟ تقریباً هیچ. چون اگر این بخش بخواهد جدی گرفته شود، بسیاری از کسانی که اکنون از فروش بیشتر آب نان می‌خورند، دیگر حقوق آخر ماه کارمندانشان را هم نمی‌توانند بدهند. این تعارض منافع سیستماتیک است؛ یعنی وقتی درآمد سازمان‌ها از مصرف بیشتر مردم تأمین می‌شود، هیچ انگیزه‌ای برای اصلاح مصرف ایجاد نمی‌شود و مدیریت پایدار مصرف به حاشیه رانده می‌شود.

وقتی از منطقه‌ای مثل طالقان آب را منتقل می‌کنیم، عملاً آنجا را بی‌آب می‌گذاریم و مردمش را هم به‌نوعی ترغیب می‌کنیم که برای بقا به تهران مهاجرت کنند تا حداقل آبشان قطع نشود. این در حالی است که تهران همین حالا هم جمعیتی بیش از منابعش دارد. عاقبت چنین چرخه‌ای به کجا ختم می‌شود؟

کافی است به اصفهان نگاه کنیم تا بفهمیم این مسیر به کجا می‌رسد. از دهه‌ی ۳۰ طرح‌های انتقال آب در اصفهان شروع شد: کوهرنگ یک، کوهرنگ دو، چشمه لنگان، خدنگستان، بهشت‌آباد، کوهرنگ سه، سد خرسان ۳، سد ماندگان... یکی پس از دیگری. حالا نتیجه چه شده؟ بخش قابل توجهی از جمعیت فعلی اصفهان، در واقع اهل چهارمحال و بختیاری‌اند. یعنی شما آب سرشاخه‌های کارون را از چهارمحال برداشتید و آوردید اصفهان و همان مردمی که در مبدأ بی‌آب شدند، حالا مهاجران تازه‌ی اصفهان‌اند.

دقیقاً همین اتفاق قرار است در طالقان هم تکرار شود. وقتی آب طالقان را می‌کشیم و به تهران می‌آوریم، طبیعی است که مردم آن منطقه برای دسترسی به آب و امکانات بیشتر، به پایتخت مهاجرت کنند. یعنی با هر طرح انتقال آب، عملاً داریم بار جمعیتی شهر مقصد را سنگین‌تر و شرایط حوضه‌ی مبدأ را بحرانی‌تر می‌کنیم. این تجربه را چند بار باید تکرار کنیم تا بفهمیم نتیجه‌اش فقط ناپایداری بیشتر است؟

با توجه به این‌که این نوع پروژه‌ها جمعیت و فشار اجتماعی را هم جابه‌جا می‌کنند، به نظر شما چه سیاست‌ها و برنامه‌هایی می‌توانند جلوی مهاجرت بی‌رویه به پایتخت را بگیرند و عدالت زیست‌محیطی را در سراسر کشور تضمین کنند؟ 

این دیگر از «اظهر من الشمس» است. ما نباید برای آباد کردن یک منطقه، منطقه‌ی دیگری را ویران کنیم. بهترین و خردمندانه‌ترین راه، توزیع عادلانه‌ی ثروت و امکانات در سراسر کشور است تا هیچ نقطه‌ای به بهای نابودی نقطه‌ی دیگر آباد نشود. اما این اتفاق فقط وقتی می‌افتد که مدیریت کشور خردمندانه باشد؛ یعنی آدم‌های اشتباهی روی صندلی‌هایی که لیاقتش را ندارند ننشینند. وقتی کسی صرفاً به این دلیل مدیر می‌شود که «خودی» است، عضو حزب ماست یا رفیق سیاسی ما، نه به‌خاطر تخصصش، نتیجه‌اش همین می‌شود: تصمیم‌های غلطی که فاجعه‌های زیست‌محیطی و انسانی به بار می‌آورد.