فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

خانواده نخستین و مهمترین پایگاهی است که به‌عنوان کانون اصلی تعامل طبیعی میان-نسلی تلقی می‌شود؛ نظامی است که روابط جنسی و تجدید نسل را فراهم می‌سازد؛ بنابراین متداولترین صورت اجتماعی خانواده متشکل از زن و شوهری است که با یا بدون فرزند، یک واحد خانوار را تشکیل می‌دهند. خانواده در کنار نقش‌های خطیری که برعهده دارد، از یکسو زمینه را برای ایجاد تعامل بین-نسلی هموار می‌کند و از سویی دیگر نیز محل بروز بسیاری از تفاوت‌ها و تعارض‌های والد-فرزندی محسوب می‌شود. 

به باور کارشناسان تمایزهای بین-نسلی به عنوان پدیده‌ای متداول در هر جامعه‌ای میان نسل‌های مختلف به شکل‌های تعارض و کشمکش‌های نسلی نمود پیدا می‌کند. در بررسی عوامل موثر بر شکاف نسلی، سبک‌های فرزندپروری در زمره مهمترین عاملی است که منجر به پدید‌ایی این آسیب اجتماعی می‌شود. در‌واقع با رشدیافتگی و بلوغ، فاصله عاطفی بین نوجوان و پدر و مادر افزایش می‌یابد و این تمایزات و تعارض‌ها  اغلب بر سر موضوعات جزئی نظیر سبک لباس پوشیدن، کارهای خانه، عادتهای مطالعه، نوع دوستان، ومسائل روزمره تشدید می‌شوند. در چنین شرایطی نوجوانان و جوانان از افکار و عقاید خویش حمایت می‌کنند و  بالتبع والدین نیز در چنین شرایطی درصدد هستند تا برآنها مسلط شوند.

بر همین اساس یکی از عوامل مهم در شکل‌گیری تعارضات و اختلافات والد-فرزندی، سبک‌های فرزندپروری است. در روانشناسی روابط والد- فرزندی به سبک‌های معینی گفته می‌شود که هر والدی در ارتباط با فرزند خویش از  آن بهره می‌برد. بنابراین در قلمروی روانشناسی رایج‌ترین الگوهای فرزندپروری عبارتند از: والدین قاطع و اطمینان‌بخش، والدین خودکامه و مستبد، والدین مساوات طلب، سهل گیر و بی‌بندوبار. کارشناسان روانشناس معتقدند «والدین دموکرات و قاطع»، کسانی هستند که هم بر رفتار خودمختارانه و هم برای رفتار منضبط اعتبار قایلند. روابط کلامی را تشویق می‌کنند و برای منع فرزند خویش از  انجام فعالیتی به خصوص، دلیل ارائه می‌دهند. شواهد نشان داده است که چنین والدینی به احتمال زیاد فرزندانی دارای اعتماد به نفس و عزت‌نفس بالا، مستقل و با احساس مسئولیت دارند. در چنین شرایطی فرزندان احساس می‌کنند از مهر و محبت پدر و مادر برخوردار هستند.

اما برخلاف والدین دموکراتیک، «والدین مستبد» لزومی نمی‌بینند که برای دستورات خویش دلیلی ارائه دهند و خواستار اطاعت بی‌چون و چرا هستند. اینگونه والدین در ظاهر اختلافات را سرکوب می‌کنند، ولی نمی‌توانند آن‌ها را از بین ببرند؛ در‌حقیقت بیشتر به خشم فرزند خویش دامن می‌زنند. به‌این‌ترتیب فرزندانی تربیت می‌کنند که اعتماد به نفس پایینی دارند؛ از استقلال و خلاقیت بهره نبرده‌اند؛ فاقد ذهن کنجکاو و پرسشگر هستند؛ و به لحاظ رشد اخلاقی در سطوح پایینی به سر می‌برند بطوریکه در برابر مشکلات روزمره زندگی، تحصیلی و ذهنی از انعطاف‌پذیری کمتری برخوردارند. این فرزندان والدین خود را نامهربان و سهل انگار تصور می‌کنند و معتقدند که انتظارات و توقعات آنان غیرمنطقی و نادرست است.

در ادامه باید متذکر شد «والدین سهل‌گیر و بی‌اعتنا» نمی‌توانند به اندازه نیاز فرزند، حامی باشند. بعضی از این والدین اجازه می‌دهند فرزند هر فعالیت مورد علاقه خویش را انجام دهد و به‌این‌ترتیب از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کنند؛ بی‌آنکه برای کودک خویش سرمشقی از یک بزرگسال مسئول باشند، فرزند را به حال خود رها می‌کنند.

بطور خلاصه می‌توان گفت روش فرزند‌پروری قاطعانه و دموکراتیک منطقی‌ترین و مطلوب‌ترین سبک تربیتی است و از بسیاری جهات منجر به پرورش نوجوانان و جوانانی مستقل همراه با احساس مسئولیت می‌شود. 

بنابراین با‌توجه به مطالب مطرح شده باید خاطر نشان کرد کوتاهی والدین در امر تربیت و پرورش فرزندان، منشا شکل‌گیری بسیاری از اختلافات و مشاجرات خانوادگی به حساب می‌آید؛ بطوریکه با افزایش فاصله عاطفی و روانی میان والد-فرزند، سلامت روانی آنان بیشتر در معرض تخریب و فروپاشی قرار می‌گیرد.

به عنوان نکته پایانی خطاب به والدین تاکید می‌شود با دنیای درونی جوان و نوجوان خویش آشتی کنند تا بتوانند برای کم کردن فاصله عاطفی میان خویش و همچنین برقراری روابط پایدار گام‌های جدی بردارند. بدون تردید این والدین هستند که با رفتار‌ها و اعمال خویش می‌توانند فرزند خود را در مسیر نیک‌بختی یا شوم‌بختی سوق دهند.