آسیه ویسی

چند جوان که به نظر می‌رسید تازه ‌وارد دانشگاه شده‌اند، حلقه‌ای تشکیل داده بودند و  داشتند از آینده حرف می‌زدند. شاه‌بیت کلام آن‌ها هم رفتن بود. رفتن از ایران و تحصیل در خارج از کشور.

هیچ‌کدام از آن‌ها از کار و ادامه تحصیل در ایران حرف نمی‌زدند. یکی از رفتن به سوئد می‌گفت و دیگری از کانادا. یکی از تجربیات مهاجرت خانواده‌اش به آمریکا می‌گفت و آن ‌یکی از شرایط عالی کار در قطر. گویی آن‌ها در آینده‌شان جایی برای ایران نداشتند.

البته حق هم داشتند. در شرایطی که آدمی برای یک ساعت بعد خود هم نمی‌تواند برنامه بریزد، چگونه می‌شود از فردا و فرداها حرف زد.

آن‌ها نگران بودند. نگران کار، تحصیل و سربازی. آن‌ها نسل‌های قبل از خود را دیده‌اند. نسل‌هایی که درگیر یک ‌لقمه ‌نان هستند. نانی که این روزها سخت درمی‌آید.

آن‌ها نگران بودند اما به نظر می‌رسد کسی نگران فرزندان این کشور نیست. کسانی که حاضر هستند برای رسیدن به آرامش فکری و ثبات اقتصادی، صابون مهاجرت را به تن بمالند و غربت‌نشین بشوند. استعدادهایی که قرار است در خارج از مرزهای ایران کار کنند.

تلخ‌ است. آن‌ها می‌گفتند در صورت رفتن، دیگر به ایران برنمی‌گردند. این یعنی اینکه در خارج درس می‌خوانند و رشد می‌کنند، اما حاضر نیستند به کشور برگردند و برای ایران کار کنند.

حدود 5 میلیون ایرانی در خارج از مرزهای کشور زندگی می‌کنند. در سال 2018، تعداد دانشجویان مهاجر از ایران 12 هزار و 700 نفر اعلام ‌شده که از این میان رتبه 12 را میان دانشجویان خارجی آمریکا دارا هستیم. 

مهاجرت در زبان آسان است. زندگی در یک کشور با زبان و فرهنگ متفاوت کار سختی است اما باید پرسید چرا جوانان در ایران حاضر هستند این شرایط را به جان بخرند، اما کشور را ترک کنند.

باید به جوان‌ها حق داد. آن‌ها برای تفریح به خارج نمی‌روند بلکه برای رسیدن به زندگی بهتر بار سفر می‌بندند. کلاس‌های زبان را ببینید. پر از دانشجویانی است که در سر سودای رفتن دارند.

مهم‌ترین دلیل مهاجرت در این سال‌ها هم عدم اطمینان به آینده است. وقتی ارزش پول ملی هر روز کاهش پیدا می‌کند، بیکاری بیداد می‌کند، گرانی و تورم سر به فلک می‌گذارد، باید هم جوانان این کشور به فکر رفتن باشند.

زمانی خانواده‌ها مخالف مهاجرت فرزندان بودند. هزار بهانه می‌آوردند که جگرگوشه‌شان جلای وطن نکند، اما حالا پدر و مادر حاضر هستند فرش زیر پای خود را بفروشند و برای پسر یا دخترشان بلیت بخرند و آن‌ها را راهی فرنگ کنند. آن‌ هم زمانی که فاصله ریال و دلار به فاصله جنوب و شمال تهران است.

استعدادها یکی‌یکی می‌روند و ما فقط نگاه می‌کنیم. شاید در جهان کمتر مسئولانی باشند که چنین خوب به وقایع اجتماعی کشورشان فقط نگاه می‌کنند و کاری نمی‌کنند.