سحر مغفرت

چشمانم شاهد است و قلبم گواهى می‌دهد که من، تمام قد، مسحور رمز و راز دستان رنجور تو بودم. دستانى که شیر مى‌دوشید، هیمه جمع مى‌کرد، نان بلوط مى‌پخت، مشک سنگین دوغ میزد و بی‌اختیار به نقش خشت بختیار فرش مى‌بافت.

آنچه رسانه‌ها از زنان عشایر نشان می‌‌دهند، زنانی در لباس‌‌های رنگی و گیسوان  بافته و چتری‌های قشنگ زیر چارقدهای هزاررنگ است؛ اما واقعیت این است که زنان عشایر زنان رنج و کارهای سختند، زنان حمل آب، زنان حمل هیزم، زنان  فرآوری شیر با کمترین امکانات، زنان تولید بدون بیمه و دستمزد و حساب بانکی... امروز از زنان عشایر  بیشتر باید گفت.

 مهمترین مسائل زنان و دختران عشایر چیست؟

بارها دیده و ‌شنیده‌ایم که زنان عشایر  زودتر از آن چه که فکر کنیم پیر و شکسته می‌شوند و دیری نمی‌پاید که رنگ جوانی از رخسار دختران کم سن و سال محو می‌شود در حالی که آن‌ها  با آن همه کار و تلاش نیز حق دارند زندگی بهتر و راحت‌تری  داشته باشند، اما ندارند و لازم است بیش از پیش به مسائل آن‌ها به عنوان بخشی از جامعه زنان ایران پرداخته شود. نرخ بیسوادی زنان عشایر، نرخ بالایی است و براساس برخی پژوهش‌ها، نرخ بیسوادی زنان عشایر پیش از انقلاب تا ۸۳ درصد می‌رسید و بعد از انقلاب این رقم حدود ۲٠ درصد کاهش یافته و خوشبختانه در نسل جدید آموزش دختران رو به افزایش است. دختران عشایر به دلیل نبود دسترسی به مدارس پس از گذراندن پنج کلاس ابتدایی، در قالب مدارس سیار عشایری فرصت و اجازه ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر پیدا نمی‌کنند و البته این امر دلایل مختلفی دارد.

حضور  عشایر در مناطق صعب‌‌العبور، کوچ‌‌نشین بودن، سختی تهیه ملزومات مدرسه، مخاطرات طبیعی همچون خطر حمله حیوانات وحشی، هراس از مزاحمت بیگانگان در مسیرهای طولانی و صعب‌العبور موانع مهم  تحصیل دختران  است. با وجود این موانع استعدادهای سرشار آنان به ناچار محدود به آموزش زیردست مادرانشان برای یادگیری اصول چرخاندن زندگی عشایری از  همسرداری و بچه‌داری، آشپزی و رختشویی، گرفته تا دوشیدن شیر گوسفند، تهیه هیزم، حمل آب، تهیه محصولات دامی و صنایع دستی می‌شود. صرف نظر از نبود دسترسی به امکانات آموزشی، مسایل فرهنگی و نحوه نگرش خانواده‌ها به امر تحصیل دختران و اعتقاد به نا‌کارآمدی تحصیل دختران از دید والدین مسأله تحصیل دختران را پیچیده‌تر کرده است، چراکه بسیاری از خانواده‌ها حتی اگر امکان ادامه تحصیل در شهر یا روستا برای دخترانشان مهیا شود، ادامه تحصیل را غیرضروری و نامفید دانسته و این اجازه را به دخترانشان نمی‌دهند.  در حالی که پسران صرفا به دلیل جنسیت  این اجازه و فرصت  را پیدا می‌کنند که تحصیلات خود را در شهر یا روستای همجوار و گاه در قالب مدارس شبانه‌روزی ادامه دهند.

این در حالی است که مدارس شبانه‌روزی مختص دختران عشایر چندان وجود خارجی ندارد که خانواده‌ها برای آموزش دختران در مقاطع بالاتر مجاب شوند.

ازدواج در سن کودکی برای دخترانی که ترک تحصیل کرده‌اند، امری بسیار عادی است و البته عدم دسترسی به امکانات بهداشتی به ویژه آموزش‌های مربوط به کنترل جمعیت و تنظیم خانواده نیز باعث می‌‌شود که این دخترکان در سن بسیار پایین مادر شده و پشت سرهم زایمان کنند و حتی  گاهی تا ۱۲ بار بچه  بدنیا می‌آورند و در جوانی جسمشان فرسوده می‌شود که با توجه به شیوه زندگیشان و سختی‌های آن توان بسیاری را از آنان به تحلیل می‌برد و آثار آن به زودی در جسم و روان‌شان نمودار می‌شود.

رویاهای این دختران با استعدادهای سرشار از یک جهت قربانی عدم توسعه‌یافتگی و برنامه‌ریزی در بخش زنان عشایر شده و از طرفی به خاطر وجود نقص فرهنگی نیز مطالبه‌ای برای آموزش و پرورش دختران از سوی جامعه عشایری وجود نداشته و یا بسیار اندک است.

درحالی که در تاریخ عشایر ایران، زنان فرهیخته‌ای می‌درخشند و حال لازم است برای ارتقای کیفیت زندگی آنها برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری ویژه‌ای  در پیش گرفته شود.