فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

آیا شما فردی شاد و خوشحال هستید؟ خیلی از اوقات با وجود آنکه تمام شرایط و احوال زندگی‌ بر وفق مرادمان است، باز هم در پاسخ مثبت به این سوال تردید داریم و زیر لب با خود تکرار می‌کنیم: براستی آدم خوشحالی‌ هستم!؟ برخی افراد نیز هستند با وجود آنکه به قول معروف همه چیز در دور و برشان روبه راه است باز هم، همینکه به خوشحالی و شاد بودن فکر می‌کنند، غمی وجودشان را فرا می‌گیرد، بطوریکه زمزمه‌وار می‌گویند: «من آدم شاد و خوشحالی نیستم!»؛ جمله‌ای که به دفعات از کلام مراجعان خود می‌شنوم؛ چنین افرادی خود را با احساسات متناقضی توصیف می‌کنند؛ معتقدند زندگی روزمره‌شان بی‌معنی و ناکارآمد شده ونا‌امیدی و بدبینی و درماندگی آنها را احاطه کرده؛ با احساسات و افکار مالیخولیایی منفی‌ِ دست به گریبانند و دائما در قیاس با دیگران، خود را به اندازه دوستان و اطرافیانشان خوب نمی‌بینند. این افراد نگرانی‌های مزمنی در مورد خود، زندگی و روابط خویش دارند؛ دائما نیز تلاش می‌کنند تا در نقش‌های خود در زندگی زناشویی، محل کار، روابط با همسر، دوستان و خانواده فردی شایسته باشند؛ اما این دسته از افراد در خودگویی‌هایی خویش باور دارند که به اندازه کافی و متناسب با استحقاق و شایستگی‌شان از آنها قدردانی نمی‌شود، از‌اینرو در مواجهه با چالش‌های زندگی به دفعات احساس سرکوب شدن را تجربه می‌کنند.

لازم است بدانید همه آدم‌ها تمایل ویژه‌ای به شاد بودن و خوشبخت زیستن دارند؛ از‌اینرو تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا در کنار تمام ناملایمات و پستی و بلندی‌های زندگی، احساس شادی و خوشحالی را در وجود خویش تقویت کنند اما در مقابل این افراد، عده‌ای دیگر نیز هستند که در اغلب موارد نداشته‌های خویش را با دیده حسرت می‌نگرند و در ای‌کاش‌های خود غرق می‌شوند به طوریکه لحظه اکنون را از دست می‌دهند؛ بنابراین با نگرش نقصان نگر خود، غم خوردن و اندوه کشیدن را به عادتی در زندگی روزانه‌شان تبدیل می‌کنند  و به طور مداوم به کمبود آن چه که خود را شایسته آن می‌دانند و از آن بی‌نصیب مانده‌اند مثل، پول، سلامتی، عشق، دوستی و حتی اوقات فراغت می‌اندیشید.

 بارها و بارها توهماتی را در ذهن خود جای می‌دهند و به مراتب بر شدت احساس غم و اندوه خود می‌افزایند. علت اینکه چرا بعضی از افراد در زندگی خویش احساس شادی و خوشبختی ندارند تا حدودی به ویژگی‌های شخصیتی آنها مربوط است. این افراد سالیان متمادی خود را با عادت‌های غلط سازگار کرده‌اند، از اینرو میزان خوشحالی و شاد بودن خود را نیز با همان معیار‌های غلط و نابجا نیز می‌سنجند.

شادی درواقع یک نیاز درونی است؛ بنابراین افراد لازم است بدانند که در درجه نخست اولین و تاثیرگذارترین عاملی که موجب دست یافتن آنها به احساس خوشبختی و شادی می‌شود، خودشان هستند؛ در‌واقع گاهی گیر کردن در بعضی از بخش‌های گذشته، داشتن کینه‌ای قدیمی از والدین و یا دوستان، سرکوب کردن استرس‌ها و اضطراب‌ها، عدم رویارویی با مواردی که آدمی از آن واهمه دارد و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد و همچنین ‌عدم مواجهه با عواملی که نگرانی و تشویش فرد را رقم می‌زند همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا فرد از کاه‌، کوه‌‌ بسازد و حجم زیادی از امواج عاطفی منفی را به دوش کشد و نتواند احساس رضایت و ترفیع را تجربه کند. 

از‌اینرو افراد برای آنکه بتوانند نهال خوشحالی را در وجود خویش باورسازند ضروریست پاک‌سازی ذهنی داشته باشند و با بهره گرفتن از راهنمایی‌های متخصصان به گذشته خویش سفر کنند تا به این ترتیب بتوانند با ترس‌های خود مقابله کرده، از شر افرادی که مسبب ناراحتی‌شان شده خلاص شوند تا خود را از امواج عاطفی منفی رها کنند.

محیط خانوادگی نیز از عناصر مهمی است که میتواند در شکل‌گیری بستر مناسب برای ایجاد حس شادی و کامیابی نقش شگرفی داشته باشد. محیط مناسب، نوع فضای موجود در خانه و چگونگی ارتباطات و قوانین مطرح در خانواده، در ایجاد پرتوهای شادی و دوستی تک تک اعضای خانواده تاثیر بسزایی دارد. البته چگونگی شکل دادن این محیط، بسته به سلیقه و توانایی افراد، متفاوت است. گروهی شادی و آرامش را در یک محیط کاملا تجمل گرایانه تجربه می‌کنند و بعضی دیگر در نهایت سادگی به آرامش می‌رسند. بنابراین شادی و شاد بودن در زندگی انسان با‌توجه به سازمان شخصیتی هر فرد و بستری که در آن رشد می‌کند، فرق دارد. بنابراین مهم آن است انسان برای شادی چشمانش را بگشاید، آن را بپذیرید تا از شر عادتهای رفتاری و ذهنی که شادی‌اش را زایل می‌کند، خلاص شود.