ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

قائم مقام وزیر می‌گوید ما برای ادامه تحصیل این دانشجویان، مقاطع بالاتر را تدارک دیده‌ایم و سعی کرده‌ایم امکانات پژوهشی و آزمایشگاهی برای آنان فراهم آوریم. اما سوال این است که با برقراری مقطع بالاتر قرار است از کدام استاد، با چه سطح کیفی و کمی از سواد و نیز از کدام منابع درسی و پژوهشی و از کدام امکانات و بودجه‌های پژوهشی استفاده شود؟ آن‌هایی که امتیاز منفی گرفته‌اند یا برگه سفید داده‌اند، باز هم جایی قبول شده‌اند. و اتفاقا جاهای خوب هم رفته‌اند. پس چه دلیل برای این همه فشار و نگرانی و استرس وجود دارد؟

اعلام رتبه‎های برتر کنکور، در چند سال اخیر، توجه دانش‎آموزان را جلب نمی‎کند و حتی برای بسیاری از خانواده‎ها، این که رتبه فرزندشان در کنکور چند رقمی بشود، چندان مهم نیست. چون به هر حال مطمئن هستند که دانش‎آموزشان، در نهایت وارد دانشگاه می‎شود. 

درست است؛ رتبه برتر در کنکور، گاهی نشان از نخبگی و استعداد خاص دارد. این که دانش‎آموزی با توان حداکثری خود، وارد این میدان شده و توانسته، همتایان خود را پشت سر بگذارد. اما در نهایت، نمی‎توان این را از نظر دور داشت که، او به همان رشته و کلاسی وارد می‎شود که دانش‌آموزی با توان و تلاش و استعداد کمتر، و صرفا به خاطر داشتن صندلی و یا بهره‌مندی از سهمیه‌های خاص، نیز می‌تواند وارد بشود. با نگاه از این زاویه است که این روزها، والدین چندان نگران دانشگاهی شدن فرزندان‌شان نیستند. آنان، این فاصله 4، 6، یا 8 ساله را فرصت تنفسی می‌دانند برای دور ماندن پسران از خدمت سربازی و فکر کردن به آینده شغلی هم پسران و هم دختران. آینده‌ای که به نظر نمی‌رسد چندان هم روشن باشد.

به این ترتیب، با این‌که آوردن رتبه‌های برتر و تک رقمی ، به هر حال ارزش ذاتی خودش را دارد، اما برای جامعه دانش‌آموزی و دانشجویی امروز، چندان محلی از اعراب ندارد. و حتی ممکن است این دانشجویان مورد تمسخر هم کلاسی‌های خود قرار بگیرند. درست به همان دلایلی که در بالا اشاره شد؛ صندلی زیاد و نیز سهمیه‌های خاص. 

حتی با امتیاز منفی

چند دخترو پسرند و در کافه نشسته‌اند. شادند یا حداقل این‌طور وانمود می‌کنند. بهانه جمع شدن‌شان هم جشن تولد یکی از دوستان‌شان است. ما هم به واسطه دوستی با والدین صاحب جشن، دعوت شده‌ایم. در بین صحبت‌ها، طبعا گذارمان به داستان کنکور و دانشگاه هم می‌افتد. جایی که تقریبا گذرهمه‌مان به آن افتاده و هم در عرصه کنکور و هم در محیط دانشگاه، حسابی پوست و استخوان ترکانده‌ایم. 

بچه‌ها، آن‌طور که از گفت‌وگو و حالت‌های‌شان برمی‌آید، چندان نگران نیستند. بهتر بگویم اصلا نگران نیستند. حتی دوسه نفرشان هستند که می‌گویند اصلا نمی‌دانند چه قدر و چند درصد زده‌اند و از این چیزها سردرنمی‌آورند. اما با مثال‌هایی که از دوستان‌شان می زنند مشخص می‌شود که حتی آن‌هایی که امتیاز منفی گرفته‌اند یا برگه سفید داده‌اند، باز هم جایی قبول شده‌اند. و اتفاقا جاهای خوب هم رفته‌اند. پس چه دلیل برای این همه فشار و نگرانی و استرس وجود دارد.  و در این جاست که می‌بینیم بالاخره سازمان سنجش در یک مورد، موفق شده به هدف خود برسد: رفع استرس کنکور و ورود به دانشگاه حتی با امتیاز منفی!

اما تصفیه می‌کنند

چند روز است مدام در قسمت اداری و مالی دانشگاه سرگردان است؛ از این اتاق خارج می‌شود، در حالی که چند برگه در دست دارد. و می‌خواهد وارد اتاق بعدی بشود که البته پیدا کردنش چندان آسان نیست و باید از چند نفر بپرسد که باید به کدام طبقه برود. غر می‌زند که این واحدهایی که کارشان این‌همه به هم مربوط است چرا این همه پخش و پلا هستند و هر کدام در یک طبقه‌اند و مدام باید از این طبقه به آن طبقه رفت؟ دوستش که همراهی‌اش می‌کند با پوزخند می‌گوید برای این که مشخص و دیده شود که دارند کار می کنند. اگر تو از این پله ها بالا و پایین نروی چه کسی می‌فهمد که آن‌ها دارند کار تو را راه می‌اندازند. 

بالاخره امضاهایی را که لازم دارد می‌گیرد، و برای پرداخت هزینه تحصیلش، به یک بانک معرفی می‌شود. حالا احساس سبکی می‌کند. می‌گوید: دیگر دینی ندارم و بدهکار نیستم. هر چند برای پرداخت هزینه تحصیل شش ساله‌اش در دانشگاه، پدرش مجبور شده وام بگیرد. اما می‌گوید ارزشش را دارد. این که با تصفیه با دانشگاه و بدهکار نبودن به آن حالا می‌تواند برود سراغ ترجمه مدارکش و پی گیری داستان مهاجرت. 

حسین سالار آملی (قائم مقام وزیر علوم در امور بین‌الملل)، می‌گوید میزان مهاجرت افزایش داشته، اما نه آن‌قدر که نگران کننده باشد. درست است که تسویه با دانشگاه، افزایش داشته ، اما شیب آن ملایم است. او می‌گوید میزان مهاجرت دانشجویان ما نسبت به نرم جهانی، خیلی زیاد نیست. اما البته نگرانی او از مهاجرت کیفی دانشجویان است. 

و پرسش از همین‌جا آغاز می‌شود؛ حالا که میزان مهاجرت دانشجویان و فارغ‌التحصیلان ما چندان زیاد نیست، چرا باید نگران مهاجرت کیفی باشیم؟ دقیقا داستان همین است: نخبه‌های ما در حال مهاجرت‌اند. آن‌ها با تسویه حساب با دانشگاه، و طی روندی که شش ماه تا یک سال طول می‌کشد، از کشور خارج می‌شوند. نخبه‌هایی که نه به توان و استعداد آن‌ها توجهی شده و نه امکانات چندان مناسبی برای ادامه تحصیل و پژوهش، در داخل کشور دارند. 

قائم مقام وزیر می‌گوید ما برای ادامه تحصیل این دانشجویان، مقاطع بالاتر را تدارک دیده‌ایم و سعی کرده‌ایم امکانات پژوهشی و آزمایشگاهی برای آنان فراهم آوریم. اما سوال این است که با برقراری مقطع بالاتر قرار است از کدام استاد، با چه سطح کیفی و کمی از سواد و نیز از کدام منابع درسی و پژوهشی و از کدام امکانات و بودجه‌های پژوهشی استفاده شود؟ برای دانشجوی مقطع دکتری که سطح سواد و دانشش، و هوش و استعدادش از استادانش بیشتر است، چه کار می‌توان کرد تا دلش به ماندن رضا بدهد؟ که اگر مقاطع تحصیلی بالاتر، پاسخ‌گوی این مهاجران کیفی بود، دو نخبه ریاضی ما، در خارج از کشور و به نام دانشگاه‌های آن‌ها جایزه نمی‌گرفتند.

از پس هزینه برنمی آیند

حسین سالار آملی می‌گوید خیلی از دانشجویان و فارغ‌التحصیلانی که مهاجرت می‌کنند، اتفاقا نخبه نیستند؛ بلکه آن عده از دانشجویانی هستند که نتوانسته‌اند، با نمره و امتیاز مناسب در داخل،به مقاطع بالاتر راه پیدا کنند و ترجیح می‌دهند که بروند. البته این دانشجویان، معمولا برای ادامه تحصیل به کشورهای همسایه مهاجرت می‌کنند که سطح علمی چندان بالایی ندارند. ضمن این که هزینه تحصیل در دانشگاه‌های تراز بالای دنیا، هزینه زیادی دارد که معمولا این نوع مهاجران از پس آن برنمی‌آیند! و در نهایت تحصیل را رها کرده یا باز می‌گردند یا همان جا مانده و مشغول به کار می‌شوند. 

خوب به نظر می‌رسد حتی اگر مهاجرت این افراد غیر کیفی، موجب شود که آنان شغلی دست و پا کنند و بیکار نمانند، خودش یک حرکت مثبت و گامی بزرگ در زندگی آنان است. حتی اگر یک فارغ‌التحصیل کمی محسوب شوند و نه کیفی!

در حالی که اتفاقا همین معضل بیکاری و بی توجهی گریبانگیر نخبگانی است که به هر دلیل و امیدی مانده‌اند، اما هر روز بیش از روز پیش سرخورده می‌شوند و عزم‌شان برای رفتن جزم‌تر. خوب در مورد نخبگان البته، در مورد هزینه جای نگرانی وجود ندارد، آن‌ها به خوبی بورسیه می‌شوند و از امتیازات نخبگی آن دانشگاه‌های خوب برخوردار.

چه قدر آب می خورد؟  

این که هر دانش اموز از ابتدایی تا مقطع دکتری برای کشور، یک میلیون دلار آب می‌خورد، مبلغی است که در سال 89 اعلام شده و ما هرچه گشتیم ببینیم بعد از آن تا به امروز چه‌قدر به این یک میلیون دلار اضافه شده، چیزی پیدا نکردیم. اما به هرحال بعد از حدود هشت سال، یک میلیون دلار، هنوز هم زیاد است و طبعا با اقتصاد بیمار و پرمعضل و حاشیه ما، این میزان حتما بیشتر شده. با این حساب، ما در حال هزینه کردن رقم بسیار بالایی در تربیت فارغ‌التحصیلان کمی و کیفی هستیم که در نهایت از کشور خارج می‌شوند. ما آن‌ها را  و مفت و مجانی، برای ارائه خدمت، و تولید دانش و اندیشه،  به کشورهای توسعه یافته صادر می‌کنیم. و جالب این‌جاست که در این زمینه، هیچ گزارشی از احساس زیان و خسران ملی به گوش نمی‌رسد. و کسی در این مورد ابراز نگرانی نمی‌کند. آن‌هایی که بلدند حساب کنند، ببینند با این حجم از صادرات فارغ‌التحصیلان کمی و کیفی! اصولا ما چند بشکه نفت مجانی به آن کشورها می‌دهیم؟! که اگر قرار بود بمانند و برای خودمان کار کنند، و اگر می‌شد به جای بازی با حاشیه‌های شخصی، برای آن‌ها امنیت و امکانات تحصیلی، پژوهشی و شغلی ایجاد می‌کردیم، چه‌قدر از آن هزینه یک میلیون دلاری به خودمان برمی‌گشت البته با محاسبه اسکونتنش ( شما بگویید بهره یا هرچیز دیگری!).

در سال تحصیلی 97-96، ما در حدود 12 و نیم میلیون دانش‌آموز داشته‌ایم. 12.5 میلیونی که بر اساس محاسبات سال 89، برای تحصیل هر کدام از آن‌ها یک میلیون دلار هزینه می‌شود. بگذارید سر همان یک میلیون دلار به توافق برسیم. و شما بروید سراغ ماشین حساب‌ها یا چرتکه‌های‌تان. نه شما نه ... ایشان... بله آن مسئول محترمی که در وزارت‌خانه یا در مجلس یا شورا یا در... مشغول حاشیه‌های پررنگ‌تر از متنی است که ممکن است برای او نان داشته باشد، اما برای ملت، حتی دیگر آب هم ندارد. نه آب دارد و نه حنا... یعنی حنایی که رنگ داشته باشد، هم ندارد. احتمالا این حنا را هم از چین وارد کرده‎اند... در همان راستای کمی و کیفی!