فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

«خشونت خانگی» پدیده‌ای جهانی است که متاسفانه زنان و کودکان به عنوان قربانیان اصلی این معضل اجتماعی شناخته می‌شوند. در‌واقع شایع‌ترین نوع خشونت رفتار پرخاشگرانه و سلطه‌گر مرد نسبت به زن است که در این میان مرد، با ابراز اشکال مختلف خشونت از سلطه‌گری و قدرت‌طلبی خویش برای آزار‌ رساندن و محدود کردن زن در خانواده استفاده می‌کند. در‌حقیقت خشونت مردان علیه زنان یک مشکل یا مساله اجتماعی محدود به یک طبقه خاص نیست و این معضل اجتماعی در تمام جهان، حتی در کشور‌های پیشرفته هم با آمار و ارقام بسیار بالایی شایع است.

از‌ نظر متخصصین روانشناسی «خشونت خانگی» به عنوان یکی از اشکال خشونت عبارت است از ضرب‌و‌شتمی که به صورت هر‌گونه آزار و ‌اذیت فیزیکی، کلامی، روانی، جنسی، عاطفی، اقتصادی و همچنین در مضیقه مالی گذاشتن زنان در خانواده اتفاق می‌افتد و سبب شکنجه و آزار‌های روحی-روانی آنها می‌شود. مساله دردناک آن است که زنان در خانه و خانواده از عزیز‌ترین و مطمئن‌ترین افراد زندگانی خویش که هم‌خون آنها هستند یعنی از پدر و برادر‌شان کتک می‌خورند و آزار می‌بینند. براستی بعد از چنین اتفاق تلخ و دردناکی که در بستر خانوادگی رخ می‌دهد، آیا خانواده می‌تواند همچون قبل کارکرد اصلی خود را به‌عنوان مهمترین و اساسی‌ترین نهاد تربیتی و حمایتی انجام دهد؟ آیا در چنین فضایی اعضای خانواده مثل قبل می‌توانند همدل و حامی یکدیگر باشند؟

بر‌اساس آمار و گزارش‌های روانشناختی در حوزه «خشونت خانگی» می‌توان گفت هنگامی‌که «خشونت» در پایگاه خانواده رخ می‌دهد، بنیان آن متزلزل می‌شود، روابط اعضا به سردی می‌گراید، بی‌اعتمادی و احساس خشمی پنهان شده در میان اعضا نسبت به یکدیگر به صورت برجسته‌ای نمایان می‌شود. در چنین فضایی افراد نمی‌توانند دوباره روابط صمیمانه‌ای با یکدیگر برقرار کنند؛ زیرا زخم بر جای مانده از آزار ‌و ‌اذیت‌های خانگی، پیامد‌های منفی بسیاری بر روان فرد قربانی گذاشته که حتی گذشت زمان هم آثار به جای مانده از آن صحنه‌های دلخراش را نمی‌تواند التیام ‌بخشد. در همین راستا دیدگاه روان‌شناختی متاثر از نظریات فروید درباره مساله «خشونت» اظهار دارد، «خشونت و پرخاشگری» به منزله نیرو و رفتاری تلقی می‌شوند که در ذات و فطرت هر انسانی درونی شده‌اند؛ حال اگر این نیروی متراکم و فشرده شده در وجود انسان به صورت مطلوب و در مسیر صحیح تخلیه شود، جنبه سازندگی و رشد ساختار درون روانی را برای فرد به ارمغان می‌آورد؛ در‌غیر‌اینصورت نیرو می‌تواند به گونه‌ای تخلیه شود که ویرانگر و مخرب باشد که ضرب‌و‌شتم، فحاشی، آزارگری کلامی و جنسی، تخریب، تهمت و... بخشی از اعمالی است که فرد در این راستا انجام می‌دهد.

از منظر آسیب‌شناسی بر‌اساس پژوهش‌های انجام شده روان‌شناسان معتقدند بروز و نمود اشکال مختلف خشونت در افراد به شدت تحت‌تاثیر گذشته فرد است؛ به عبارتی دوران کودکی فرد همراه با فراز و فرود‌هایی که تا دوران نوجوانی و جوانی گذرانده بطور مستقیم با ارتکاب شدت و میزان خشونت ارتباط دارد. این دسته از افراد خاطی ممکن است در گذشته و ایام کودکی در معرض مشاهده صحنه‌های خشونت‌آمیز بوده‌اند یا اینکه خودشان توسط افراد دیگری مورد آزار‌گری و رفتار‌های پرخاشگرانه قرار گرفته باشند که اکنون در بزرگسالی خودشان نیز همان راه را در پیش گرفته‌اند. البته عوامل دیگری همچون اختلالات و آسیب‌های‌روانی نظیر افسردگی، مسائل روان‌نژندی، مصرف مواد مخدر و الکل نیز می‌تواند منجر به بروز خشونت و رفتار‌های پرخاشگرانه در فرد شود. نکته حائز اهمیت این است در معضل اجتماعی «خشونت علیه زنان» مسائل دردناک کم نیستند؛ متاسفانه در جامعه به دلیل زیر‌ساخت‌های ضعیف قانون حمایت از زنان به عنوان یکی از اعضای جامعه در کنار مردان و همچنین نقص در قوانین اجرایی، بعضی از مواقع در ظهور پدیده «خشونت خانگی» زنان قربانی به عنوان تنها مقصر بوجود‌آورنده شرایط خشونت‌آمیز در خانواده شناخته می‌شوند. بنابراین در چنین فضایی در جامعه نیاز به قانون حمایت از خانواده به‌ویژه حمایت از زنان به معنای واقعی به‌شدت احساس می‌شود به‌طوری‌که این قانون همه اعضای یک خانواده، و نه فقط مردان را تحت‌پوشش خود قرار دهد؛ زیرا همین قوانین کشور با توجه بیش‌از‌حد به مردان و نادیده‌گرفتن حقوق زنان و کودکان، می‌تواند به عنوان یکی از عوامل شکل‌گیری خشونت علیه خانواده‌ها محسوب شود.

بر‌این‌ اساس و با‌توجه به مطالب مطرح شده کماکان موضوع «خشونت» یک پدیده جهانی تلقی می‌شود که برای پیشگیری و کنترل آن در کشور باید اقداماتی اساسی در قانون‌گذاری صورت گیرد. از‌این‌رو امید است با انجام اصلاحاتی در قوانین کشور به منظور حمایت از زنان و کودکان قدم‌های بزرگی در راستای پیشگیری از توسعه خشونت برداشته شود. همچنین به عنوان نکته آخر برای فراهم‌آوردن بستر فرهنگی مطلوب برای پیشگیری از این معضل اجتماعی از سازمان‌ها، وزراتخانه‌ها به‌ویژه وزارت آموزش‌و‌پرورش، نهاد‌های ذی‌ربط و همچنین صدا‌و‌سیما انتظار می‌رود با بهره‌مندی از راهبرد‌ها و مساعدت‌های متخصصین روان‌شناس در جهت آگاه‌سازی و آموزش مهارت‌های ارتباطی و کنترل خشم تدابیری را اتخاذ کنند تا به این ترتیب با روشنگری و افزایش آگاهی افراد جامعه، کمتر شاهد آثار مخرب جسمانی و روانی «خشونت خانگی» علیه زنان سرزمینمان باشیم.