آسیه ویسی

برای ما «غرب» همواره منبع نوآوری‌های جسارت‌آمیز بوده است؛ جسارت‌هایی که در تمام ابعاد زندگی فردی و جمعی، و نیز در فن‌آوری اتفاق می‌افتد. البته ، تمام این تغییرات، وقتی در«غرب» رخ می‌دهد، شکل معضل یا فاجعه به خود نمی‌گیرد؛ چون اساسا حاصل یک روند و رویکرد بطئی است که در بستر فرهنگ جامعه اتفاق می‌افتد و با بروزش، جامعه دچار سردرگمی و حتی فروپاشی، از آن نوع که ما گرفتارش می‌شویم، نمی‌شود.

شاید ظاهر آن‌چه در غرب و نحوه زیست فردی و جمعی اتفاق می‌افتد، برای ما عجیب و حتی پریشان کننده باشد، اما آن‌ها با توجه به کنترل‌های پژوهشی که روی کوچک‌ترین مسائل دارند، می‌دانند که در نهایت هر مساله را چگونه مدیریت کنند؛ یعنی در بستر اجتماعی آنان و روند بازتولید فرهنگی، «آینده پژوهی» نقش مهم و اساسی دارد.

اما آن‌چه می‌خواهیم این‌جا درباره آن صحبت کنیم؛ مساله «وصلت با خود» است. پدیده‌ای که مدتی است در غرب آغاز شده. در «وصلت با خود» فرد به شیوه‌ای رسمی، به جامعه و اطرافیان خود اعلام می‌کند که می‌خواهد تنها زندگی کند؛ بدون هیچ رابطه عاطفی، بدون هیچ ازدواج و هیچ فرزندآوری.

«وصلت با خود»، یک تغییر در رویکرد جدید و تغییر در تعریف «عشق» است. فرد در این وصلت، با خود، رابطه‌ای رمانتیک آغاز می‌کند و خود را به شکلی کاذب، درگیر هیجانات عشقی می‌کند. برای آموختن روش‌های وارد شدن به رابطه‌ با «خود»، مراکزی هستند که به فرد، آموزش و تمرین می‌دهند و او برای رسیدن به احساس عشق به خود، مراقبه‌هایی انجام می‌دهد. او با خود به ماه عسل می رود، برای خود هدیه می‌خرد، برای خودش، میز شام شاعرانه‌ای می‌چیند با شمع و بساطی از این دست!

 در این فرایند، فرد هر چه بیشتر به درون خود فرو می‌رود و منزوی‌تر می‌شود و کم کم شروع به از دست دادن قابلیت‌های اجتماعی خود می‌کند. این روش، اگرچه در ظاهر، تاکید می‌کند که انسان، به هیچ رابطه‌ای در آن بیرون نیاز ندارد، اما همین رفتار، دقیقا بر یک احساس«فقدان» تاکید دارد؛ زیرا اگر احساس «فقدان» نبود، فرد هرگز به این روش روی نمی‌آورد. «وصلت با خود» نشان دهنده شکست‌های عاطفی و ارتباطی بسیار، و نوعی سرخوردگی در بیرون و در جامعه است. این شکست‌ها و سرخوردگی‌هاست که فرد را به درون و به سوی عشق ورزیدن به خود، می‌کشاند. زیرا خودش را که نمی‌تواند ترک کند. از خودش که نمی‌تواند بگذرد، پس «خود» را جایگزین تمام انسان‌ها و روابط دیگر می‌کند و شروع می‌کند به قدم زدن با خود و خریدن هدیه‌ای «با احترام به خودم».  این که چرا و چگونه انسان غربی، به این جا رسیده، برای خودش داستان مطول و جدایی دارد. اما مساله مهم این است که این روزها، در فضاهای مجازی و غیرمجازی و از سوی برخی روان‌شناسان، چنین رویکردی، به انسان ایرانی، تجویز می‌شود: برای خودت هدیه‌ای بخر و پست کن، آن‌وقت ببین که با دریافتش چه‌قدر خوشحال می‌شوی.  برو بیرون کمی قدم بزن و بعد برو یک قهوه بخور و ببین که تنهایی چه‌قدر می‌چسبد. با خودت یکی شو. خودت را بپذیر. این «خود» به تو آسیب نمی‌زند.

برای انسان ایرانی که تا سال‌های سال در خانواده‌های گسترده زندگی کرده و هنوز هم درگیر مناسبات فامیلی است، چنین توصیه‌هایی بیش از آن‌که درمان‌کننده باشد، آسیب‌زننده است و فرد دچار نوعی خودشیفتگی و انزوای دردآور می‌کند. چنین فردی در جامعه ما به‌زودی طرد می‌شود. زیرا پذیرندگی جامعه ما نسبت به چنین تغییرات بی‌بنیادی، به‌شدت سخت و زمان‌بر است.