نهال فرخی

تهران این روزها شلوغ‌تر از همیشه نفس می‌کشد؛ شهری که خیابان‌هایش زیر بار تورم، ترافیک و اضطراب خم شده‌اند، اما هنوز در گوشه‌وکنارش، چراغ کافه‌هایی روشن است که جوانان را برای ساعتی کوتاه دور یک میز جمع می‌کند. 

برای بسیاری، این کافه‌ها نه نماد تجمل‌اند و نه بی‌قیدی؛ فقط پناهگاهی موقت‌اند از فشار زندگی. اما همین پناهگاه‌های کوچک، حالا به موضوع یک نزاع سیاسی بزرگ تبدیل شده‌اند. نزاعی که با چند جمله از سعید جلیلی درباره «کافه‌های فراوان تهران» دوباره شعله‌ور شده و پرده از شکافی عمیق‌تر در سیاست داخلی ایران برمی‌دارد؛ شکافی میان دو نگاه به جامعه، سبک زندگی و حتی مفهوم «توسعه».

یک ویدیو، یک پرسش 

و یک جدال قدیمی

انتشار ویدیویی از سخنان سعید جلیلی، نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی، کافی بود تا بار دیگر یک مناقشه آشنا در فضای عمومی ایران زنده شود. 

جلیلی در این ویدیو، با اشاره به افزایش تعداد کافه‌ها در مسیر تردد روزانه‌اش، از شکل‌گیری «یک فرهنگ جدید» و «یک سبک زندگی» سخن گفت و پرسید این کافه‌ها «با چه نگاهی» شکل گرفته‌اند و «تبعات و آثارشان چیست». او حتی پا را فراتر گذاشت و گفت که در این سبک زندگی، «دیگر لازم نیست خانواده دور هم باشند؛ تنها برو آنجا دو سه ساعت باش و برو».

این جملات، در نگاه اول شاید شبیه یک دغدغه فرهنگی یا اخلاقی به نظر برسند؛ اما واکنش‌های گسترده در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها نشان داد که موضوع، فراتر از قهوه و کافه است. 

از سوی دیگر باید توجه داشت که این اظهارات نباید تنها به عنوان دغدغه‌ای فرهنگی یا اخلاقی تلقی شود؛ چرا که بررسی دقیق‌تر مواضع گذشته سعید جلیلی و جریان سیاسی نزدیک به او نشان می‌دهد که این سخنان بخشی از یک الگوی فکری منسجم‌تر است؛ الگویی که با تحول، تغییر و توسعه در اشکال مختلف آن مسئله دارد. برای فهم بهتر این موضع‌گیری، باید به سابقه فکری و سیاسی جریان منتسب به سعید جلیلی توجه کرد.

این جریان، چه در عرصه سیاست خارجی، چه در حوزه اقتصاد و چه در میدان فرهنگ، همواره نگاهی بدبینانه به مفهوم توسعه داشته است. 

توسعه در این نگاه، نه یک فرآیند تدریجی و ضروری برای بهبود کیفیت زندگی مردم، بلکه پدیده‌ای مشکوک و حتی تهدیدآمیز تلقی می‌شود. 

کافه؛ یک فضا یا یک نماد سیاسی؟

اما از سوی دیگر کافه در تهران امروز، صرفاً یک محل نوشیدن قهوه نیست. در شهری که از کمبود فضاهای عمومی رنج می‌برد، کافه‌ها به جایگزینی غیررسمی برای پارک‌ها، فرهنگسراها و حتی خانه‌هایی تبدیل شده‌اند که دیگر امکان جمع شدن در آنها کمتر فراهم است.

جوانانی که با بحران بیکاری، ناامنی شغلی، گرانی مسکن و فشارهای اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، کافه را به‌عنوان یکی از معدود فضاهای قابل دسترس برای گفت‌وگو، معاشرت و نفس کشیدن انتخاب کرده‌اند. در نگاه سعید جلیلی و جریان فکری نزدیک به او، همین فضا به نمادی از یک «سبک زندگی مشکوک» تبدیل می‌شود؛ سبکی که به زعم آن ها با خانواده سنتی، ارزش‌های فرهنگی مطلوب و نظم اجتماعی مورد نظرشان در تعارض است و اینجاست که کافه، از یک پدیده اجتماعی به یک مساله سیاسی ارتقا پیدا می‌کند.

سابقه یک نگاه و بدبینی به تغییر

برای فهم مواضع اخیر جلیلی، باید آن را در بستر فکری و سیاسی گسترده‌تری دید. جریان منتسب به او، سال‌هاست که نسبت به مفهوم تغییر و توسعه، نگاهی محتاطانه و اغلب بدبینانه دارد. این بدبینی، محدود به حوزه فرهنگ نیست و در سیاست خارجی، اقتصاد و اجتماع نیز بارها خود را نشان داده است.

در سیاست خارجی، این رویکرد به مخالفت سرسختانه با هرگونه توافق و تعامل بین‌المللی انجامیده؛ حتی زمانی که بخش بزرگی از جامعه امیدوار بود چنین توافق‌هایی بتواند از فشار اقتصادی بکاهد. در اقتصاد، این جریان معمولاً با رشد خدمات، سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و سازوکارهای بازار رابطه‌ای پرتنش داشته و بیشتر بر الگوهای کنترلی و دولتی تأکید کرده است. در حوزه فرهنگ و اجتماع نیز، هر پدیده نوظهور، از شبکه‌های اجتماعی گرفته تا سبک پوشش و حالا کافه‌ها، اغلب با برچسب «انحراف» یا «تهدید» مواجه شده است.

اعتراض به کافه‌ها، در این چارچوب، یک استثنا نیست؛ بلکه ادامه همان خط فکری است که تغییر را نه فرصتی برای مدیریت و سیاست‌گذاری، بلکه خطری برای مهار می‌بیند.

توسعه‌هراسی یا دغدغه فرهنگی؟

یکی از مهم‌ترین نقدهایی که به سخنان جلیلی وارد شده، فقدان هرگونه راهکار ایجابی است. اگر افزایش کافه‌ها نشانه یک مشکل است، راه‌حل چیست؟

آیا جایگزینی برای نیازهای اجتماعی جوانان پیشنهاد می‌شود؟ آیا فضاهای عمومی سالم، ارزان و در دسترس طراحی شده‌اند که بتوانند این نقش را ایفا کنند؟

پاسخ روشن است: نه.

آنچه بیشتر دیده می‌شود، نفی پدیده موجود بدون ارائه بدیل عملی است. این همان الگویی است که پیش‌تر نیز در حوزه‌های دیگر تکرار شده؛ مخالفت با توافق‌های بین‌المللی بدون ترسیم مسیر جایگزین برای بهبود اقتصاد، یا نقد سبک زندگی جدید بدون ارائه الگویی قابل اجرا برای جامعه امروز.

جامعه‌ای که تغییر کرده، 

سیاستی که عقب مانده

ایرانِ امروز، به‌ویژه در کلان‌شهرهایی مانند تهران، با ایرانِ دو یا سه دهه پیش تفاوت‌های بنیادین دارد.

افزایش سطح تحصیلات، گسترش ارتباطات، تغییر ساختار خانواده، کاهش ازدواج، افزایش سن فرزندآوری و تحول الگوهای مصرف، همگی نشانه‌های یک دگرگونی عمیق‌اند. کافه‌ها، تنها یکی از نمودهای قابل مشاهده این تغییرات‌اند؛ نمودی ساده، روزمره و به‌ظاهر کم‌اهمیت، اما پرمعنا.

مخالفت با این پدیده‌ها، در عمل به معنای مخالفت با واقعیت اجتماعی موجود است. واقعیتی که نه با دستور قابل حذف است و نه با انتقاد از بالا. تجربه سال‌های گذشته نشان داده که نادیده گرفتن نیازهای اجتماعی، نه‌تنها به اصلاح رفتارها منجر نمی‌شود، بلکه شکاف میان سیاست‌گذاران و جامعه را عمیق‌تر می‌کند.

واکنش جوانان؛ شکاف نسلی 

دوباره عیان می‌شود

در این میان اما واکنش‌ها به سخنان جلیلی، به‌ویژه در میان جوانان، قابل تأمل بود. برای بسیاری از آن ها، کافه‌نشینی نه کنشی سیاسی است و نه تلاشی برای تقابل با ارزش‌ها.  بلکه کافه، جایی برای حرف زدن، آرام شدن و فاصله گرفتن موقت از فشارهای اقتصادی و اجتماعی است. 

در چنین شرایطی وقتی یک سیاستمدار با سابقه چند دهه حضور در ساختار قدرت( وشکست خوردن در دستکم 4 انتخابات) این سبک زندگی را زیر سؤال می‌برد، احساس «درک نشدن» در میان نسل جوان تشدید می‌شود.

این احساس، تازه نیست. شکاف نسلی و فرهنگی میان بخشی از حاکمیت و جامعه شهری، سال‌هاست که وجود دارد و هر بار با موضوعی تازه، از پوشش و موسیقی گرفته تا اینترنت و حالا کافه‌ها، دوباره خود را نشان می‌دهد.

شکافی که حالا عملا جوانان و بخش بزرگی از شهروندان ایرانی را سیاست گریز کرده است.

مواضع سعید جلیلی و جریان سیاسی نزدیک به او را کنار هم بگذاریم، یک الگوی تکرارشونده آشکار می‌شود. الگویی که در آن، توسعه با سوءظن نگریسته می‌شود. در این نگاه، تغییر همواره تهدید است و نه فرصت و جامعه مطلوب، جامعه‌ای ایستا، کنترل‌شده و قابل پیش‌بینی است؛ حتی اگر این ایستایی، به قیمت فاصله گرفتن مردم از سیاست و سیاستمدارانش تمام شود

دو رویکرد، دو سیاست؛ 

دولت پزشکیان در برابر تندروها

اما در نقطه مقابل این نگاه، مواضعی قرار دارد که از سوی دولت مسعود پزشکیان و برخی چهره‌های نزدیک به آن بیان شده است. 

چنان که محمدجعفر قائم‌پناه، معاون اجرایی رئیس‌جمهور، تأکید کرده دولت «با سبک زندگی مردم کاری ندارد» و برخورد با کافه‌ها، صرفاً در چارچوب قانون و برای مراکز فاقد مجوز یا متخلف انجام می‌شود. 

البته که معاون اجرایی رئیس‌جمهوری با اشاره به روش های همان طیفی که در انتخابات نیز بازنده بوده اند می گوید «ما با سبک زندگی مردم کاری نداریم، اما کسانی که در انتخابات رای نیاوردند، مسیر دیگری را دنبال می‌کنند و هرکاری برای ناامیدی مردم انجام می‌دهند».

این در حالی است که سیدمحمدحسن ابوترابی‌فرد، رئیس شورای فرهنگ عمومی استان تهران، نیز از نقش «دوگانه» کافه‌ها سخن گفته و تأکید کرده که اگر در چارچوب قانون فعالیت کنند، می‌توانند به تحکیم فرهنگ عمومی کمک کنند.

او که به نوعی به طیف اصولگرا نزدیک است، می گوید«کافه‌ها نقش دوگانه ای در تحکیم یا تضعیف فرهنگ عمومی دارند لذا نظارت و برخورد قانونی با مراکز فاقد مجوز و متخلف الزامی است.کافه‌هایی که مجوز ندارند و بدون مجوز قانونی فعالیت می‌کنند، باید از سوی اتحادیه و مسئولین ذی‌ربط با آنها برخورد شود. ما باید در استان اولاً کافه‌های بدون مجوز فعال نداشته باشیم و ثانیاً کافه‌های دارای مجوز، به پایگاهی برای نشر و گسترش فرهنگ عمومی، انضباط، قانون‌مداری و اخلاق در جامعه تبدیل شوند.»

در حقیقت ابوترابی فرد به طور مستقیم اشاره می کند که قصد ورود و دخالت و همین طور نظارت بر مدلی از سبک زندگی شهروندان در دستور کار آنان قرار دارد.

این تفاوت لحن و رویکرد، نشانه یک اختلاف جدی در سیاست داخلی ایران است؛ اختلافی میان نگاهی که به‌دنبال مدیریت واقعیت اجتماعی است و نگاهی که ترجیح می‌دهد آن را نفی یا محدود کند.

نزاع بر سر کافه‌ها در نهایت، نزاعی نمادین است. مساله، یک فنجان قهوه نیست؛ مساله، آینده سبک زندگی، نوع رابطه حاکمیت با جامعه و چگونگی مواجهه سیاست با تغییر است. این که سیاست‌گذار، واقعیت اجتماعی را ببیند و برای آن سیاست‌گذاری کند، یا آن را انکار و هزینه‌های انکار را به جامعه تحمیل کند

انتخابات، شکست و فشار اجتماعی

این شکاف، به‌ویژه در بزنگاه‌های انتخاباتی، پررنگ‌تر می‌شود. تجربه سال‌های اخیر نشان داده که هر بار یک جریان تندرو در انتخابات شکست می‌خورد، بخشی از آنان تلاش می‌کنند از مسیر فشار اجتماعی، سخت‌گیری فرهنگی و برجسته‌سازی مسائل هویتی، بدنه رأی‌دهنده جریان رقیب را ناامید کند.

موضوعاتی مانند اجرای سخت‌گیرانه قانون حجاب و عفاف، محدودیت‌های اجتماعی یا حالا حمله به سبک زندگی شهری، در همین چارچوب قابل تحلیل است.

برای بسیاری از ناظران، اعتراض به کافه‌ها نیز بخشی از همین تلاش است؛ تلاشی برای بازتعریف میدان سیاست از اقتصاد و معیشت به فرهنگ و سبک زندگی، جایی که امکان بسیج نیروهای ایدئولوژیک بیشتر فراهم است.

مسله اصلی؛ ترس از توسعه

اگر همه این مواضع را  نیز  کنار هم بگذاریم، یک الگوی تکرارشونده آشکار می‌شود. الگویی که در آن، توسعه ، چه اقتصادی، چه اجتماعی و چه فرهنگی با سوءظن نگریسته می‌شود. در این نگاه، تغییر همواره تهدید است و نه فرصت و جامعه مطلوب، جامعه‌ای ایستا، کنترل‌شده و قابل پیش‌بینی است؛ حتی اگر این ایستایی، به قیمت نارضایتی و فاصله گرفتن مردم از سیاست و سیاستمدارانش تمام شود و عجیب نیست که بارها گفته شده یک گروه از جناح تندرو درون ایران اتفاقا از سرخوردگی شهروندان برای حضور در انتخابات و سیاست زدگی است که سود می برند.

اما در مقابل این رفتار جناح تندرو ؛ جامعه ایران، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، مسیر تحول خود را طی می‌کند؛ چه سیاست‌گذاران بخواهند و چه نخواهند. 

کافه‌ها، فضاهای عمومی و اشکال جدید زیست شهری، پاسخ‌هایی طبیعی به نیازهای این جامعه‌اند و نادیده گرفتن یا مخالفت با این واقعیت‌ها، نه توسعه را متوقف می‌کند و نه جامعه را به گذشته بازمی‌گرداند؛ بلکه تنها شکاف میان این «سیاست ورزان پایدار بر سر مقابله با توسعه» و «زندگی واقعی مردم» را عمیق‌تر می‌کند.

موضوعی فراتر از کافه‌ها

حالا نیز نزاع بر سر کافه‌ها در نهایت، نزاعی نمادین است. مساله، یک فنجان قهوه نیست؛ مساله، آینده سبک زندگی، نوع رابطه حاکمیت با جامعه و چگونگی مواجهه سیاست با تغییر است. این که سیاست‌گذار، واقعیت اجتماعی را ببیند و برای آن سیاست‌گذاری کند، یا آن را انکار کند و هزینه‌های انکار را به جامعه تحمیل کند.

اظهارات سعید جلیلی، بار دیگر این پرسش را پیش روی افکار عمومی گذاشت: آیا سیاست داخلی ایران آماده پذیرش واقعیت‌های جامعه متحول امروز است، یا همچنان می‌خواهد با معیارهای دیروز، زندگی امروز را قضاوت کند؟ پاسخ به این پرسش، نه فقط سرنوشت کافه‌ها، بلکه مسیر آینده سیاست و جامعه ایران را روشن‌تر خواهد کرد.