تأملی در فوت محمدمهدی صدیقی:
از باغ ۴۲۰۰ متری تا یک وجب خاک به نام قبر!
وقتی قوه قضائیه خبر بازداشت کسی را منتشر می کند، کار حرفهای آن است که اگر متهم به هر دلیلی، مانند تبدیل قرار و تبرئه، از بازداشت بیرون بیاید، این را هم اطلاعرسانی کنند نه این که با سر و صدا بگویند که فرزند فلان مسئول را بازداشت کردیم و بیسرو صدا - ولو قانونی -
آزادش کنند.
جعفر محمدی در عصر ایران نوشت: محمدمهدی صدیقی، فرزند کاظم صدیقی بامداد چهارشنبه درگذشت؛ گفتهاند او بر اثر ایست قلبی فوت کرده است.
در نخستین نگاه به این مرگ، نکات زیر به ذهن متبادر میشود:
1 - در وهله نخست، فارغ از همه حواشی و صرفاً از منظر اخلاق و انسانیت، درگذشت او را به بازماندگانش تسلیت می گوییم. مرگ، بیش از آن که برای متوفی دردناک باشد، بازماندگان را در هم میشکند، خاصه اگر فرد فوت شده، در سن و سال متعارف مرگ نباشد. محمدمهدی صدیقی، هنگام مرگ، 48 سال داشت. خداوند از سر تقصیرات او و همه ما بگذرد.
2 - روزگار عجیبی است؛ تا همین چند وقت پیش، صحبت از باغ 4200 متری ازگل بود که صدیقیهای پدر و پسران به طور غاصبانه به اسم خود زده بودند و حالا، حکایت یک وجب خاک است به نام قبر.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: ما اکثر العبر و اقل الاعتبار (چه بسیارند عبرتها و چه اندک است عبرت گرفتن!).
کاش همه ما از صدرنشینان قدرت تا شهروندان محنت، آنقدر خردمند باشیم که از کنار ماجراهای عبرت آموز با بی اعتنایی عبور نکنیم، پندهای مسیر زندگی را به جای آن که با پا کنار بزنیم، با دست برداریم و بر صفحه آگاهی مان بگذاریم.
هندوها ، رسم دارند که خاکستر مردگان را به بدن شان بمالند تا نشانه ای باشد از هم نشینی مرگ و زندگی با یکدیگر. ما چنین آیینی نداریم ولی اگر در عین لذت بردن از زندگی و نعمتهایش، «مرگ آگاهی» قرین مان باشد، آن وقت، کمتر دیگران را ناآسوده می کنیم و بیشتر به آرامش میرسیم.
3 - محمدمهدی صدیقی در حالی درگذشت که نامش در پرونده باغ 1000 میلیارد تومانی ازگل مطرح بود. او همچنین به همراه همسرش با اتهامات مالی دیگری مواجه و تحت تعقیب قضایی بود.
سخنگوی قوه قضائیه در هفته آخر مهر ماه امسال در این باره گفته بود: برای متهمین پرونده به اتهام مشارکت در کلاهبرداری و ادعای نفوذ در قوه قضاییه در ۱۷ شهریور ماه کیفرخواست صادر و پرونده ۷ مهرماه امسال به دادگاه صالحه ارسال شد و در هفته آینده شعبه ۱۰۶۵ دادگاه عمومی مقید به رسیدگی شده است.
با این اوصاف، قاعدتاً اوایل همین آبان ماهی که در آن هستیم، پرونده باید در دادگاه مورد رسیدگی قرار گرفته باشد. هنوز خبری در این باره منتشر نشده است ولی شاید خبر خوبی در پرونده برای متهمان وجود نداشته است که محمدمهدی صدیقی قبل از مرگ گفته بود: از قضایای اخیر دارم دق میکنم.
هر چند طبق قانون، برای فرد متوفی قرار موقوفی تعقیب صادر می شود ولی دو نکته در این باب وجود دارد که حتماً دستگاه قضایی بدانها واقف تر است: اول این که برغم فوت یکی از متهمان، چنان چه حقی از بیتالمال یا اشخاص حقیقی و حقوقی بر عهده او بوده باشد، باید استیفا شود و نکته دیگر آن که درباره سایر متهمان پرونده نیز انتظار اطلاعرسانی دقیق میرود.
4 - متهم پرونده کلاهبرداری و ادعای اعمال نفوذ در دستگاه قضایی، در حالی در خانه خودش درگذشت که قبلاً خبر بازداشت او و همسرش در رسانهها منتشر شده بود. با این حال، با درگذشت او مشخص شد که وی دستکم هنگام فوت در بازداشت نبوده است. وقتی قوه قضائیه خبر بازداشت کسی را منتشر میکند، کار حرفهای آن است که اگر متهم به هر دلیلی، مانند تبدیل قرار و تبرئه، از بازداشت بیرون بیاید، این را هم اطلاعرسانی کنند نه این که با سر و صدا بگویند که فرزند فلان مسوول را بازداشت کردیم و بیسرو صدا - ولو قانونی - آزادش کنند.
5 - واقعیت این است که بسیاری از مردم به آنچه در سپهر سیاسی کشور می گذرد بی اعتماد شده اند و همه چیز را با عینک تردید و حتی انکار می نگرند. مثلاً در همین فقره درگذشت پسر صدیقی، در همین ساعات ابتدایی انتشار خبر، این شایعه پیچیده که او نمرده است و به دروغ خبرش را منتشر کرده اند تا از کشور خارج و پروندهاش بسته شود و از این حرفهای مبتنی بر تئوری توهم توطئه!
هر چند در این فقره می شود با دعوت از خبرنگاران مستقل برای دیدن واقعیت، به این تصورات پایان داد ولی واکنشها نسبت به این مرگ، می تواند هشداری باشد برای مسئولان که بدانند مردم تا چه اندازه دلخور و بی اعتماد شدهاند.
به مسئولان کشور پیشنهاد میکنیم نظرات بیپرده مردم در شبکههای اجتماعی درباره فوت فرزند کاظم صدیقی را بخوانند و بی آن که با نسبت دادن همه آنها به دشمنان و منافقان و معاندان، فرافکنی کنند، در این اندیشه کنند که «چه بر سر رابطه مردم و حاکمیت آورده اند؟» و در تدبیر بازسازی آن باشند قبل از آن که دیرتر و دیرتر و دیرتر شود و عاقلان را اشارتی کفایت میکند!
6 - بلافاصله بعد از فوت پسر کاظم صدیقی، یکی از دوستان روحانی او، پستی منتشر کرده و نوشته است که او در حال سجده از دنیا رفته است.
گیریم که این گونه بود و ایست قلبی او در حال سجده رخ داده است، چه نیازی به اعلام عمومی آن بوده است؟ مثلاً میخواستند بگویند او نماز هم میخوانده؟ مگر نیاز است که بگویند یک روحانی که روحانی زاده هم است، نماز هم میخواند؟ یا میخواهند او را فردی سعادتمند معرفی کنند که در حال عبادت به لقای معبود رفته است؟! آیا اعلام عمومی این که یک متهم به کلاهبرداری در سجده فوت کرده است، باعث تبرئه اوست یا وهن دین؟! یعنی هنوز نفهمیدهاند که حال روحی مردم خراب می شود از تمسک به دین برای دنیا؟!
7 - و سخن پایانی این که پرونده خود کاظم صدیقی در ماجرای باغ ازگل نباید فراموش شود؛ پروندهای که سخنگوی قوه قضائیه در اردیبهشت امسال خبر از پیگیریاش داد و تا امروز، اطلاعی نه از روندش اطلاعی در دست است و نه از نتیجهاش!
دیدگاه تان را بنویسید