هیاهو و هنجارسازی اخیر مجلس، تهدیدی جدی برای استقلال ملی است
اظهارات لاوروف بر ساختی تازه در سپهر سیاسی ایران
کیا مقدم
در بحبوحه تحولات پیچیده منطقهای و بینالمللی، سیاست در ایران بیش از هر زمان دیگری در معرض آزمون قرار گرفته است. اظهارات اخیر سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، درباره برجام، نه تنها یک موضعگیری دیپلماتیک صرف نبود، بلکه پرده از واقعیتی تلخ برداشت؛ مداخله خارجی، هوشمندانه از اختلافات داخلی و شکافهای سیاسی ایران بهرهبرداری میکند. این اظهارات حسابشده، با هدف شعلهور ساختن نزاعهای موجود، به نفع جناحهای داخلی عمل کرده و با بیاعتبار کردن رقبا، مانع از شکلگیری یک سیاست خارجی یکپارچه و منسجم در قبال غرب میشود. این تلاشها، بازیگران خارجی را قادر میسازد تا از نزاعهای داخلی ایران به نفع خود استفاده کنند، زیرا جریانهای سیاسی داخلی اغلب از این اظهارات خارجی برای حمله به رقبا بهره میبرند و ناخواسته روایتهای خارجی را تأیید کرده و تکهتکه شدن سیاسی را تشدید میکنند.
از منظر سازهانگاری، چنین روایتهای خارجی به دنبال تضعیف هویت گروههای سیاسی خاص هستند و بدین ترتیب شکافهای داخلی را عمیقتر کرده و جناحگرایی را به جای وحدت ملی ترویج میدهند. این وضعیت، منافع استراتژیک روسیه را در تداوم نزاعهای داخلی ایران تضمین میکند، چرا که یک ایران باثبات با روابط بینالمللی متوازن، وابستگیاش به مسکو را کاهش داده و اهرم فشار منطقهای روسیه را کم میکند. این تداوم نزاع داخلی، ایران را مجبور به حفظ روابط قوی با روسیه میکند، حتی زمانی که این روابط کاملاً همسو با منافع ملی بلندمدت ایران نیستند. اینجاست که مفهوم خطرناک «فیلیسم» (مانند روسوفیلی) سر بر میآورد؛ پدیدهای که منافع خارجی را اولویت میدهد و تعریف استقلال ملی را مخدوش میکند. در حالی که ضرورت عملگرایانه همکاری با روسیه را به دلیل چالشهای مشترک و مکمل بودن اقتصادی میتوان پذیرفت، اما هشدار داده میشود که این ائتلافهای تاکتیکی را به عنوان شراکتهای استراتژیک عمیق ننگریم.
تاریخ و توهم درباره روسها
تصویری که در طول دو قرن گذشته از روسیه، شوروی و دوباره روسیه در ذهن برخی در ایران شکل گرفته، این است که گویی این قدرت شمالی، همواره یاور کشورمان بوده و هست. اما آیا روسیه-شوروی تنها کشوری بوده که سعی میکند اهداف خود را در کشورهای دیگر پی بگیرد؟ واقعیت این است که هر کشوری برای خود «عمق استراتژیک» و «حوزه نفوذ» تعریف میکند؛ از روسیه گرفته تا ایالات متحده که عمق استراتژیک خود را تا فضای ماورای جو و مریخ گسترش میدهند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و خود نیز برای دیگران عمق استراتژیک محسوب میشود. این تصور که اگر ما کاری به کار دیگران نداشته باشیم، آنها نیز با ما کاری نخواهند داشت، توهمی بیش نیست.
اما مشکل اصلی در کجاست؟ شاید مهمترین مشکل در ذهنیت برخی از ماست؛ آنجا که برخی تصور میکنند اگر کشورمان تلاش نمیکرد که حوزه نفوذ و عمق استراتژیک داشته باشد یا به تعبیرات مرسوم، «عراق و سوریه و لبنان و فلسطین به ما چه مربوط است؟» آنوقت مشکلی هم نداشتیم. این نوع نگاه، در تضاد با واقعیتهای ژئوپلیتیک است. مشکل اصلی در دوگانگی معیارهایی است که برای دخالتهای خارجی در نظر میگیریم. برای برخی، اینکه کشورمان حوزه نفوذ روسیه باشد، ایراد دارد، اما حوزه نفوذ غرب و آمریکا بودن طبیعی است، و برعکس. این تناقض در واکنشها، به وضوح دیده میشود؛ تا آنجا که قرارداد ننگین ترکمانچای که منجر به بازپسگیری شهرهای مهمی چون تبریز شد، ننگین خوانده میشود، اما واگذاری قلمروی وسیع هرات و بحرین با ثروت عظیمش به فشار انگلستان، نه تنها ننگین تلقی نمیشود، بلکه برخی آن را امری طبیعی میدانند.
تداوم نزاع داخلی، ایران را مجبور به حفظ روابط قوی با روسیه میکند، حتی زمانی که این روابط کاملاً همسو با منافع ملی بلندمدت ایران نیستند. اینجاست که مفهوم خطرناک «فیلیسم» (مانند روسوفیلی) سربرمیآورد؛ پدیدهای که منافع خارجی را اولویت میدهد و تعریف استقلال ملی را مخدوش میکند
وقتی منافع ملی
قربانی رقابتهای داخلی میشود
در هفتههای اخیر، صحن مجلس شورای اسلامی به صحنه جدالی بیسابقه تبدیل شد که عمق این شکافها را به نمایش گذاشت. اظهارات محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس، علیه دولتهای پیشین و بهویژه حسن روحانی و محمدجواد ظریف، به بهانه تضعیف روابط با روسیه، موجی از واکنشها را برانگیخت. روزنامه کیهان، در حمایت از قالیباف، شراکت با روسیه و چین را نه تنها یک گزینه اقتصادی، بلکه «ستون امنیتی و ژئوپلیتیکی کشور» دانست و هرگونه ضربه به آن را «خدمت به آمریکا» خواند. این موضعگیری، نشاندهنده نگاهی ایدئولوژیک به روابط خارجی است که جایگاه ایران را در معادلات جهانی، تنها در تقابل با غرب
تعریف میکند.
محمد قوچانی، روزنامهنگار، با انتقاد شدید از قالیباف، این اقدام را «بیسابقه و شگفتانگیز» خواند. او یادآور شد که رئیس مجلس، که باید سخنگوی ملت باشد، نباید از تریبون پارلمان علیه منتخبین ملت سخن بگوید، بهویژه اگر خود در انتخابات رقیب آنها بوده و شکست خورده باشد. قوچانی تأکید کرد که حسن روحانی هرگز علیه روسیه حرفی نزده، بلکه تلاش کرده روابط متوازن با شرق را در کنار غرب حفظ کند. در دوره او، مقدمات عضویت ایران در پیمان شانگهای و بریکس فراهم و سامانه پدافندی اس۳۰۰ دریافت شد. روحانی معتقد بود که ایران برای رابطه خوب با شرق، باید رابطهای متوازن با غرب نیز داشته باشد و برعکس. این رویکرد، در تضاد با دولت سیزدهم بود که با حمایت از روسیه در ماجرای اوکراین، «دشمنی اروپا را به جان ایران انداخت» و به «سنگ بنای دومینوی اسنپبک» تبدیل شد. حتی رهبری نیز با محکومیت هرگونه جنگ و تجاوز، مرز ایران با روسیه را نشان دادند تا «راهبرد مستقل جمهوری اسلامی با وجود خطای دولت وقت پابرجا بماند.»
توهم شراکت استراتژیک و
واقعیت منافع متقابل
واقعیت تلخ این است که رابطه ایران و روسیه، آنچنان که برخی تندروها تصور میکنند، یک «شراکت استراتژیک» به معنای واقعی کلمه نیست. علی بیگدلی، تحلیلگر ارشد سیاست خارجی، به صراحت میگوید که «روابط استراتژیک یک تعریف خاص و مشخص دارد.» او به قراردادهایی اشاره میکند که در آنها صریحا آمده است که اگر کشور سومی به یکی از دو کشور حمله کند، کشور بعدی هیچ مسئولیتی ندارد. نه روسیه و نه چین، آینده خود را با مشکلات ایران گره نمیزنند و وعدههایی مانند تحویل سامانه S-400، سالهاست که محقق نشدهاند. روابط نزدیک پوتین با نتانیاهو و حضور گسترده روستبارها در اسرائیل، گواه دیگری بر این واقعیت است که روسیه منافع خود را در گرو ایران نمیبیند. بیگدلی همچنین معتقد است که روسیه، ایران را به عنوان «کارت بازی» در جنگ با اوکراین و برای تحت فشار قرار دادن اروپا و آمریکا میبیند.
مشکل اصلی در دوگانگی معیارهایی است که برای دخالتهای خارجی در نظر میگیریم. این تناقض در واکنشها، به وضوح دیده میشود؛ تا آنجا که قرارداد ننگین ترکمانچای که منجر به بازپسگیری شهرهای مهمی چون تبریز شد، ننگین خوانده میشود، اما واگذاری هرات و بحرین نه تنها ننگین تلقی نمیشود، بلکه برخی آن را امری طبیعی میدانند
این در حالی است که صادق کوشکی، از تحلیلگران اصولگرا، به نقاط مشترک و مکمل بودن روابط ایران و روسیه اشاره میکند؛ از جمله تحریمهای مشترک، درگیری در جنگهای فرسایشی (روسیه در اوکراین، ایران با اسرائیل)، مکمل بودن اقتصادی در حوزههای دفاعی، مواد غذایی و ترانزیت، و مرزهای آبی مشترک. او این همکاری را به نفع هر دو کشور میداند و مخالفت با آن را «لجاجت یا غرضورزی» میخواند. این دو دیدگاه، هرچند متفاوت، اما هر دو بر مبنای منافع متقابل و نه یک شراکت استراتژیک عمیق، استوارند.
فریاد «نه شرقی، نه غربی» و
ضرورت وحدت ملی
شعار «نه شرقی، نه غربی» در سیاست خارجی، همپای شعار «استقلال- آزادی» در سیاست داخلی، یکی از دو ستون اصلی جمهوری اسلامی و فراتر از آن، ایران است. از دوره صفویه، ایران همواره در میان شرق و غرب، در جهان میانه قرار داشته و شخصیتهایی چون قوام و فروغی، در پی سیاست مستقل ملی بودهاند. این راهبرد، به معنای عدم همکاری با هیچ قدرتی نیست، بلکه به معنای عدم وابستگی و عدم ترجیح بیگانه بر خانواده (منافع ملی) است.
اما آنچه امروز شاهد آن هستیم، تکرار همان «فیلیسم» است که به جای دفاع از منافع ملی، به دفاع از منافع این یا آن قدرت خارجی میپردازد. احمد زیدآبادی، روزنامهنگار، به درستی اشاره میکند که افراطیون میکوشند درخواست برای رفع تنش با آمریکا را نشانه وابستگی و حمایت بیقید و شرط از روسیه و چین را نشانه استقلال معرفی کنند؛ «با این حساب، مرحوم علیاکبر دهخدا باید دوباره از گور برخیزد و معنای استقلال و وابستگی را در لغتنامهاش معکوس کند!» منصور حقیقتپور، فعال سیاسی اصولگرا، نیز از «تندروهای چپ و راست» انتقاد کرده و آنها را در «ضلالت» میداند. او بر ضرورت «وحدت جامع و کامل پشت سر مقام معظم رهبری» تأکید میکند و میگوید که هیچکس نباید از رهبری جلو بیافتد یا عقب بماند.
در این میان، اطلاعیه مرکز ارتباطات و رسانه مجلس درباره نطق قالیباف، با تأکید بر «تقدم منافع ملی بر منافع جناحی»، تلاش دارد تا از این موضعگیری دفاع کند و حمایت روسیه و چین در برابر مکانیسم ماشه را دلیلی بر ضرورت ائتلاف با آنها بداند. اما این دفاع، نمیتواند واقعیتهای موجود در روابط بینالملل و همچنین شکافهای عمیق داخلی را پنهان کند. در نهایت، ایران امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند گفتمان سیاسی مسئولانه، اجماع ملی و اولویت دادن منافع ملی بر نزاعهای جناحی است. این کشور نباید به مهرهای در رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل شود. حفظ حاکمیت ملی و استقلال واقعی، تنها با کنار گذاشتن تعصبات جناحی و پرهیز از «فیلیسم» ممکن است. سیاست خارجی باید «مطلقاً ملی» باشد. حفظ حرمتها، رعایت انصاف در نقد و حرکت در مسیر وحدت ملی، تنها راه عبور از این گردنه دشوار و تضمین آیندهای روشن برای ایران است.
دیدگاه تان را بنویسید