ناظران رویکرد تندورها از «بنیصدرسازی» تا «عدم مذاکره» را تخریبی و نه نقادانه میدانند
پزشکیان در میانه ناترازیها و رادیکالیسم

کیا مقدم
در بحبوحه چالشهای پیچیده داخلی و خارجی، دولت چهاردهم به ریاست مسعود پزشکیان، نه تنها با میراث سنگین ناترازیها و مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکند، بلکه مورد حملات بیامان جریانی قرار گرفته که با تاکتیکهای نخنما شده «فشار» و «بنیصدرسازی»، به دنبال تضعیف و حتی برکناری رئیسجمهور منتخب هستند. این حملات که ریشه در شکست انتخاباتی و هراس از بازگشت مشارکت مردمی دارد، نه تنها به نفع منافع ملی نیست، بلکه با ایجاد دوقطبی و تشدید تنشها، راه را برای سوءاستفاده دشمنان هموار میسازد. اظهارات اخیر پزشکیان درباره لزوم مذاکره و طرح پرسش «یکی بگوید چه کار کنیم؟» بهانهای تازه به دست این جریان داده تا پروژه «عدم کفایت سیاسی» را با جدیت بیشتری دنبال کند.
تلاش مذبوحانه برای بیثباتسازی
اخیراً، تعدادی از نمایندگان جبهه پایداری و چهرههای تندرو، با نواختن ساز ناکوک «عدم کفایت سیاسی»، تلاش مذبوحانهای را برای تشبیه مسعود پزشکیان به ابوالحسن بنیصدر، اولین رئیسجمهور برکنار شده ایران، آغاز کردهاند. هدف از این مقایسه، که به خیال آنان میتواند به استیضاح و برکناری پزشکیان منجر شود، چیزی جز بیاعتبار کردن رئیسجمهور منتخب و تضعیف جایگاه قانونی او نیست. روزنامه اصولگرای فرهیختگان نیز با انتقاد از این رویکرد ضدملی، این پرسش را مطرح کرده که چرا این جریان اصرار بر این شبیهسازی دارد؟ پاسخ، آنچنان که تحلیلگران اشاره میکنند، چندان پیچیده نیست؛ این افراد در رویکردهای کلان، شبیه جریانی هستند که با نقاب انقلابیگری، تظاهر به دین و تقوا میکنند ولی منافع کشور را بیارزش میدانند و آن را بازیچه سهمخواهیهای سیاسی خود میکنند.
حمید رسایی، از چهرههای تندرو مجلس، در شبکه اجتماعی «ایکس» نوشت: «میگویند طرح موضوع عدم کفایت سیاسی پزشکیان وسط دو جنگ، خلاف مصلحت است. میگویم جلسه عدم کفایت سیاسی بنیصدر وسط جنگ بود.» او در ادامه، با نادیده گرفتن تفاوتهای بنیادین شرایط امروز با دهه شصت، مدعی شد که پزشکیان «به وظایفش جاهل است و توانش به اندازه این جایگاه نیست.» این اظهارات، نشانگر عمق کینه و عداوت جریانی است که به جای ارائه راهکار، تنها به دنبال تخریب و حذف رقیب است.
مصطفی هاشمی طبا، فعال سیاسی اصلاحطلب، در واکنش به این تشبیهات، آن را «تهمت و دروغ» خواند و گفت: «به نظر میرسد برخی آقایان، بعد از شکست در انتخابات ریاست جمهوری، فکر میکنند به هر شیوهای که شده باید آقای پزشکیان را از مقام خود کنار بزنند.» او معتقد است که «پشت پرده این رفتارها، سود شخصی و گروهی نهفته و دلشان برای مملکت نسوخته است. دلیل دیگری نمیتوان پیدا کرد که چرا در میانه این بحرانهای ملی چنین مباحثی را مطرح میکنند جز همان که به دنبال منافع شخصی و گروهی خودشان هستند.»
فریاد واقعبینی در میان هیاهو
مسعود پزشکیان، در شرایطی سکان دولت چهاردهم را به دست گرفته که کشور با ناترازیهای عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مواجه است و به واسطه سکوت اعضای کابینهاش، خود به صراحت از مشکلات ناترازی انرژی، کمبود آب، و رویکردهای سیاست خارجی سخن میگوید. این صراحت لهجه، هرچند گاهی با «گاف و تپق» همراه بوده، اما به مخالفان بهانهای برای حمله به او و دولت داده است.
بارزترین نمونه این صراحت، اظهارات جنجالی او در جمع مدیران رسانهای بود که گفت: «صحبت کردن من بهمعنای تسلیمشدن نیست؛ ولی اگر حرف نزنیم باید چهکار کنیم؟ یکی بگوید که چه کار کنیم؟» این جملات، که به نظر میرسد پاسخی به حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان، درباره مذاکره با آمریکا بود، موجی از واکنشها را از چپ و راست برانگیخت. حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان نوشت که سخنان پزشکیان «رنگ و بوی این دیدگاه را داشت که یا بایستی از طریق مذاکره در مقابل خواستههای آمریکا سر تسلیم فرود آوریم و یا در جریان جنگ به خواستههای آمریکا تن بدهیم» روزنامه فرهیختگان نیز با انتقاد از این اظهارات، آن را «سوزاندن میز مذاکره» خواند و تاکید کرد که وقتی رئیسجمهور مدعی شود هم تحریم و هم تحمیل جنگ بر ایران مؤثر بوده، طرف مقابل کمتر امتیاز میدهد.
فواد ایزدی، تحلیلگر نزدیک به سعید جلیلی، نیز در «ایکس» نوشت که مقامات آمریکایی از سخنان پزشکیان این برداشت را خواهند کرد که «حمله بعدی به ایران هزینه جدی برای آمریکا نخواهد داشت» و این سخنان «احتمال حمله نظامی بعدی به ایران را افزایش داد.» حتی حسامالدین آشنا، مشاور روحانی، نیز به پزشکیان توصیه کرد که «دست از خوشمزگی و بدیههسرایی» بردارد و «با دقت بیشتری سخن بگوید». اما جای سوال دارد که گفتن واقعیت آن چنان مخرب است که کشور را به خطر بیاندازد و چرا همه نشستهاند تا رئیسجمهور لب باز کند، گویی در این ملک همه سرها در برف است. آنچه مسعود پزشکیان از آن شکایت میکند، درد ملت است و اینکه: «یکی بگوید چه کار کنیم.»
پزشکیان را دریابیم
آنچه در میان سخنان رئیس دولت کمتر دیده میشود، شرایطی است که کشور را با آن تحویل گرفته است. پزشکیان گاهی اشاراتی سربسته به این موضوع کرده، مثلاً گفته «میگفتند ما وارث چیز خوبی شدیم، اما پولی در آن نیست؛ نمیخواهم گلایه کنم اما واقعیت این است که از مقام معظم رهبری اجازه گرفتیم مقداری از صندوق توسعه ملی برداشت کنیم تا بدهیها را از محل آن تسویه کنیم.» اما او به همین جملات گنگ بسنده کرده تا به زعم خود وفاق خدشهدار نشود. این رویکرد، در عمل باعث شده تا مخالفانش قدرت فضاسازی رسانهای بیشتری پیدا کنند و عاملان و مسببان وضعیت موجود، یعنی هواداران و مسئولان دولت قبل، میدان را برای حمله به دولت فعلی مناسب ببینند. انکار کردنی نیست که بخشی از واکنشها و هجمهها به پزشکیان با زمینهسازی خود او و همراهانش صورت میگیرد. همراهان او، به زعم اینکه مبادا حرفزدن آنها به ضرر پزشکیان تمام شود، او را تکوتنها به میانه رسانه فرستادهاند این در حالی است که اطراف پزشکیان پر از اهل رسانه است که میتوانند به او تذکر دهند.
کینه انتخاباتی و هراس از موفقیت
اسماعیل گرامیمقدم و فاطمه راکعی، فعالان سیاسی اصلاحطلب، حملات اخیر به دولت پزشکیان را تخریبی و نه نقادانه میدانند. گرامیمقدم ریشه این حملات را کینه جریانهای تندرو از شکست در انتخابات ۱۴۰۳ و عصبانیت آنها از موفقیت دولت در بازگرداندن مشارکت مردمی و انسجام ملی میداند که جایگاه آنها را در نهادهای تصمیمساز به خطر انداخته است. راکعی نیز معتقد است: «این تندروها با پروژه فشار و توهین به دنبال برهم زدن تمرکز دولت و مطرح کردن خود هستند، در حالی که دولت پزشکیان با وجود میراث سنگین مشکلات اقتصادی و اجتماعی از دولتهای قبل، رویکردی ستودنی در جهت پیشرفت کشور و بدون فرافکنی در پیش گرفته است.»
اخیراً، تعدادی از نمایندگان جبهه پایداری و چهرههای تندرو، با نواختن ساز ناکوک «عدم کفایت سیاسی»، تلاش مذبوحانهای را برای تشبیه مسعود پزشکیان به ابوالحسن بنیصدر، اولین رئیسجمهور برکنار شده ایران، آغاز کردهاند. هدف از این مقایسه، که به خیال آنان میتواند به استیضاح و برکناری پزشکیان منجر شود، چیزی جز بیاعتبار کردن رئیسجمهور منتخب و تضعیف جایگاه قانونی او نیست
جریان اصولگرایی رادیکال در ایران، تمایل زیادی به قاعدهسازی و خلق مفاهیم عجیب و غریب دارد. از ۹ رئیسجمهور تاریخ ایران، تنها یک نفر با طرح عدم کفایت سیاسی برکنار شده است. این یک استثنای تاریخی است که نباید به چماقی برای تهدید و برکناری هر رئیسجمهوری تبدیل شود. برکناری بنیصدر در سال ۱۳۶۰، صرفاً به دلیل مخالفتهای او با سران حزب جمهوری اسلامی نبود. دلیل اصلی ائتلاف بنیصدر با سازمان مجاهدین خلق بود که امنیت ملی کشور را به خطر میانداخت. اکنون، آیا پزشکیان با مجاهدین خلق یا سازمان مشابهی ائتلاف کرده است؟!
پزشکیان، بنیصدر نیست
تشبیه پزشکیان به بنیصدر، از اساس بیمورد و مغرضانه است. این تلقی بیرونی که هر رئیسجمهوری که از دل رقابت روی کار میآید، با نظام مشکل پیدا میکند، بحرانآفرین است. این رویکرد، به اعتبار نظام در سطح بینالمللی لطمه میزند و این پیام را مخابره میکند که رئیسجمهور در ایران، مقامی بیثبات و قابل جایگزینی است. شاید تشبیه درست، مقایسه پزشکیان با مهندس موسوی است که هر دو در شرایط جنگی در میانه انتقادات جناح مخالف کشور را اداره کردند با این تفاوت یکی هشت سال جنگید و دیگری فعلا 12 روز طعم آن را چشیده است. شاید در وضعیت بحران جنگ شبیه باشند ولی یک تفاوت بنیادین دیگر نیز وجود دارد و آن این است که پزشکیان در دورانی زمامدار شده است که ساختار سیاسی سرمایه اجتماعی دهه شصت را ندارد، آیا در این شرایط تاختن به آن که انجسام ملی را با چنگ و دندان حفظ میکند، رواست؟
پزشکیان در شرایطی به ریاست جمهوری رسید که نرخ مشارکت در انتخابات به شدت کاهش یافته بود، پروندههای بزرگ فساد اقتصادی کشور را درگیر کرده بود. او تأکید میکند که آمده است تا کشور را از ناترازیهای عمیق در همه حوزهها نجات دهد اما اینکه چه میزان موفق خواهد شد را کسی نمی داند.
وحدت ملی
در برابر تخریبهای سیاسی
حملات گسترده و سازمانیافته به دولت پزشکیان، بیش از آنکه نقد سازنده باشد، تلاشی است برای تضعیف دولت و ایجاد بیثباتی سیاسی در کشور. پروژه «بنیصدرسازی» و طرح «عدم کفایت سیاسی»، ابزارهایی هستند در دست جریانی که از شکست در انتخابات و موفقیت احتمالی دولت در حل مشکلات مردم واهمه دارد. این جریان، با نادیده گرفتن منافع ملی و با توسل به کینههای شخصی و گروهی، به دنبال کسب منافعی است که در رقابت سالم انتخاباتی قادر به دستیابی به آن نیست.
در شرایطی که کشور بیش از هر زمان دیگری به انسجام و همدلی نیاز دارد، این تخریبها نه تنها راه به جایی نمیبرند، بلکه با ایجاد دوقطبی و تفرقه، تنها به نفع دشمنان تمام میشوند. دولت چهاردهم، با وجود میراث سنگین مشکلات و چالشها، عزم خود را برای حل ناترازیها و بهبود وضعیت معیشت مردم جزم کرده است. حمایت از این دولت، نه تنها وظیفه مدنی آحاد مردم است، بلکه ضرورتی برای عبور کشور از بحرانهای موجود و حرکت به سمت پیشرفت و ثبات است. مردم، بهترین داور عملکرد دولت خواهند بود و باید با هوشیاری، مرز میان نقد سازنده و تخریبهای سیاسی را تشخیص دهند و اجازه ندهند که عدهای با اهداف خاص، به اتحاد ملی
خدشه وارد کنند.
دیدگاه تان را بنویسید