طهمورث حسینی

نفرت باز هم قربانی گرفت. این بار در مشهد، حمله با سلاح سرد در حریم حرم رضوی به سه روحانی شیعه باعث جان‌باختن یک نفر و مجروحیت دو نفر دیگر شد که هنوز تحت درمان هستند. انگیزه و علل این اقدام از زمان وقوع همچنان سوژه بحث است. برخی آن را به حمله مشابهی علیه دو روحانی سنی در گنبدکاووس مربوط می‌دانند، برخی دیگر آن را نتیجه نفرت و نفرت‌پراکنی علیه روحانیون به شکل عام می‌دانند و برخی نیز رویکرد احمد علم‌الهدی در مشهد را زمینه‌ساز این اقدام ارزیابی می‌کنند و حتی برخی رد این اتفاق را در تهدیدات اخیر هواداران این روحانی قدرتمند علیه منتقدان او جست‌وجو می‌کنند. برخی دیگر نیز با توجه به تبار افغانستانی قاتل، نفرت‌پراکنی میان ایرانیان و مردم افغانستان را در زمره علل این حادثه قرار می‌دهند. فصل مشترک این گمانه‌زنی‌ها در نهایت این است که نفرت و نفرت‌پراکنی کور بر مبنای دیدگاه‌های مذهبی در ریشه‌های این خشونت عریان در حریم حرم امام شیعه‌ای که می‌توان آن را برجسته‌ترین و مهم‌ترین نماد محبوب مؤمنان ایران دانست، قابل رؤیت است. قاتل، البته در همان حریم حرم توسط مردم دستگیر و تحویل نیروهای انتظامی شد و البته موفقیت او در ورود با سلاح سرد به حرم، جولان او در مسیر حمله به سه فرد مختلف و دستگیری او توسط مردم در غیاب نیروهای مسئول نیز توجهات و نگرانی‌های بسیاری را به خود جلب کرده است و انتقاداتی را متوجه مدیریت امنیتی حرمی کرده است که در سابقه خود یکی از برجسته‌ترین انفجارهای تروریستی تاریخ معاصر را نیز داشته است و به عنوان یکی از مراکز تجمع ایرانیان، شیعیان و نیز میهمانان دیگر این حرم، قاعدتا باید توجه و نظارت جدی امنیتی را برای پیشگیری داشته باشد.

 نفرت شیعه و سنی؟

یک گزینه برای علل این اتفاق نفرت‌پراکنی‌هایی بین دو شاخه مذهبی اصلی در اسلام است که سال‌هاست درباره آن هشدار داده می‌شود. پیامدهای این نفرت‌پراکنی‌ها تا امروز یا به دلیل وقوع در خارج از مرزهای ایران، مثل پاکستان، نادیده گرفته شده‌اند یا به دلیل رخ‌داد در نقاط مرزی توسط گروه‌های تروریستی مثل گروهک‌هایی که در جنوب شرق کشور فعال بوده‌اند، صرفا به حساب تنش‌های مرزی نوشته شده‌اند؛ اما این بار وقوع آن‌ها در یکی از پایگاه‌های شیعه توجهات را به خود جلب کرده است. این گزینه البته از آن رو برجسته شده است که اندکی پیش از این حادثه، دو طلبه اهل سنت در گنبد کاووس در حوزه علمیه آن شهر و در جنایت مشابهی به ضرب گلوله جان خود را از دست داده بودند. ایسنا نام این دو نفر را «آخوند پژمان» و «آخوند خوجه» اعلام کرده بود.

 نفرت قومی و ملی؟

گزینه دیگر، با توجه به تابعیت افغانستانی قاتل، نفرت‌پراکنی بین ایرانیان و افغانستانی‌ها بوده است که البته وقوع این حادثه در حرم رضوی و هدف قرارگرفتن سه روحانی که لااقل در ظاهر امر، هدف کور این حملات بوده‌اند و نه هدف انتخابی شخصی، لاجرم نفرت مذهبی را نیز در انگیزه این اقدام سهیم می‌داند. ایران البته سالیان سال است میزبان مهاجران افغانستانی بوده است اما همزمان با همزیستی بین اهالی این دو کشور که سابقه تاریخی مشترک طولانی دارند، نمونه‌های متعدد از اقدامات علیه این مهاجران در ایران دیده شده است و پارچه‌نویسی‌های ممانعت از اقامت افغانستانی‌ها در برخی محلات یا ممانعت از ثبت‌نام فرزندان آن‌ها در مدارس، در سال‌های اخیر در شبکه‌های اجتماعی به کرات رؤیت شده است. محمود احمدی بی‌غش، نماینده مجلس شورای اسلامی از شازند که البته همزمان انتقادی صریح از «حمایت از طالبان منفور» را مطرح کرده است، در نسخه‌ای افراطی، ظاهرا راه حل جنایت را نفرت بیشتر می‌داند. او در واکنش به حمله به روحانیون در حرم رضوی در توئیتی نوشت: «حمله گستاخانه تبعه افغانی به سه روحانی در صحن حرم مطهر امام رضا (ع) نشان از اتفاقات ناخوشایند توسط مهاجرین بی‌هویت افغانی برای کشور در آینده دارد. حمایت از طالبان منفور لکه ننگی برای ماست. تا دیر نشده باید همه این‌ها را بدون هیچ دفع‌الوقتی از کشور اخراج کرد. فقط استان تهران توسط یک میلیون و 600 هزار افغانی محاصره شده است.» البته در مقابل واکنش او، چند نماینده دیگر مجلس، از جمله هادی بیگی‌نژاد از ملایر، مصطفی نخعی از نهبندان، اردشیر مطهری از گرمسار، نصرالله پژمان‌فر از مشهد و محمد کعب عمیر از شوش این جنایت را در راستای تلاش‌ها برای تفرقه‌افکنی و نفرت‌پراکنی بین شیعه و سنی یا ایرانی و افغانی دانسته و ضمن هشدار در این رابطه، بر وحدت و اتحاد تأکید کردند. در مقابل، نجیب بارور، شاعر افغانستانی که با مصرع «هر کجا مرز کشیدند شما پل بزنید» در تشویق برادری بین ایرانی و افغانستانی مشهور است، در واکنش به این حمله نسبت به استفاده از آن برای دامن‌زدن به نفرت بین این دو ملت هشدار داد و نوشت: «با تقبیح این عمل تروریستی، تقاضا می‌کنم چنین قضایا را به کشور مرتکبان ارتباط ندهند. تروریست، تبار، قوم و کشور ندارد.» او تأکید کرد: «ایجاد هر نوع فتنه به خاطر گل‌آلودکردن فضاست... شیاطین را نگذارید در بین ما فتنه‌های قدیمی را زنده کنند.» بارور افزود: «مردمان این جغرافیا، مشترکات هزاران ساله دارند و برادر هیچ گاه به برادر دیگر حمله نمی‌کند.»

مصطفی تاجزاده، فعال سیاسی اصلاح‌طلب نیز در صفحه توئیتر ضمن محکوم کردن حادثه تروریستی حرم رضوی که طی آن یک روحانی به شهادت رسید، نوشت: «ترور دو طلبه سنی در گنبدکاووس و سه روحانی شیعه در مشهد، با هر انگیزه‌ای، جنایت است و اقدامی علیه نظم و امنیت عمومی. جریان‌های سیاسی، با هر گرایشی، زبان قهر چنگیزی را محکوم کنند تا به چاه ویل درگیری‌های خونین و فرقه‌ای نیفتیم. آسیب‌شناسی ترورها نیز ضرورت تام دارد.»

چرخه مداوم، نفرت، افراط، تکفیر و غفلت به نقطه خطرناکی رسیده است و اگر زنگ هشدار شنیده نشود، حادثه مشهد نه‌تنها آخرین نمونه از این دست حوادث نخواهد بود، بلکه ممکن است خود عاملی در تشدید این فضا و رقم‌خوردن جنایت بعدی باشد

 «علم‌الهدی است سالار»؟

اما از آنجا که مشهد در سال‌های اخیر قلمرو قدرت احمد علم‌الهدی و پیروان او بوده است، وقوع این جنایت در مشهد توجهات را به سمت اقدامات او و یارانش نیز جلب کرده است. به‌ویژه اینکه روحانیونی که هدف این حمله تروریستی قرار گرفته‌اند، از جمله فعالین جهادی و فرهنگی مشهد بوده‌اند. اخیرا در جلسه‌ای با حضور تعدادی از اعضای این گروه، انتقاداتی به عملکرد علم‌الهدی و نزدیکانش مطرح شده بود که در مقابل، حامیان علم‌الهدی در شبکه‌های اجتماعی تهدیدات تند و صریحی خطاب به منتقدان و به‌خصوص فردی که بابت این انتقاد برجسته شد، یعنی خلیل موحدی داشتند. برخی دیگر نیز بدون این اشاره مستقیم، رویکرد تند و افراطی این روحانی و حامیانش و نیز نگاه‌های تفرقه‌افکنانه و افراطی که به نام اسلام و شیعه گسترش داده می‌شود را  باعث و بانی ایجاد فضایی می‌دانند که در آن کار به جنایت کشیده شده است. محمدصادق جوادی حصار، سخنگوی حزب اعتماد ملی نیز در نوشته‌ای به صراحت اندیشه علم‌الهدی را باعث وقایع اخیر در مشهد، چه از نوع جنایت اخیر در حرم رضوی و چه از نوع حمله به زنان در مقابل ورزشگاه این شهر دانست.

مشهد در سال‌های اخیر قلمرو قدرت احمد علم‌الهدی و پیروان او بوده است، وقوع این جنایت در مشهد توجهات را به سمت اقدامات او و یارانش نیز جلب کرده است. به ‌ویژه آنکه روحانیونی که هدف این حمله تروریستی قرار گرفته‌اند، از جمله فعالان جهادی و فرهنگی مشهد بوده‌اند

 نفرت کاشتن، نفرت داشتن  و نفرت برداشتن

در میان ابهامات این ماجرا، یک نکته به نظر واضح می‌رسد. مدت‌هاست چهره‌های مختلفی از میان سیاسیون، جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، روحانیون، تحلیلگران و نیز گروه‌هایی مردمی نسبت به گسترش و رشد انواع «نفرت» در جامعه و نیز هیزم ریختن غرض‌ورزانه یا ناآگاهانه برخی گروه‌ها بر آتش این نفرت‌ها هشدار می‌دهند، به‌خصوص با توجه به نمایش عریان تبعات نفرت‌های مذهبی، قومی، طبقه‌ای و سیاسی که در آن خشونت و توهین جای مدارا و گفت‌وگو را گرفته است. حادثه اخیر مشهد به هیچ وجه اولین نمونه جنایات از این دست نیست، چرا که ایران در سال‌های گذشته در کنار حملات و خرابکاری‌های تروریستی مثل حادثه نطنز که از سوی نیروهای خارج از کشور با انگیزه‌های عمدتا سیاسی رخ داده‌اند، صحنه حوادثی مثل بمب‌گذاری در حسینیه شیراز، حمله داعش به مجلس و حرم رهبر فقید انقلاب، جنایات مکرر تروریست‌ها در مرزهای ایران و از سوی دیگر حملات به افغانستانی‌های مقیم ایران به بهانه‌های مختلف بوده است. حادثه مشهد اما به نوعی برجسته‌ترین نمونه این اتفاق به نظر می‌رسد از آن رو که از سویی، نمایانگر برآیند فرآیند نفرت‌پراکنی افسارگسیخته بوده است، از سویی وقوع آن در قلمرویی که عملا با خواست یک نفر جداگانه از قوانین کشور اداره می‌شود توجهات را به خود جلب کرده است و از سویی نشان می‌دهد، در فضایی که نیروهای انتظامی و امنیتی سرگرم پیگیری مطالب رسانه‌ها، ممانعت از ورود زنان به ورزشگاه و حمله به آنان و به طور کلی برخورد امنیتی و انتظامی با مقوله‌های اجتماعی بوده‌اند، آن چنان از وظایف امنیتی اصلی غفلت حاصل شده است که وقتی یک نفر با سلاح سرد راهی مکانی مثل حرم امام شیعیان می‌شود و با تعقیب سه روحانی در سه نقطه مختلف به قصد کشت به آن‌ها حمله می‌کند، در نهایت زائران حرم و نه نیروهای امنیتی، او را متوقف و بازداشت می‌کنند. چرخه مداوم، نفرت، افراط، تکفیر و غفلت به نقطه خطرناکی رسیده است و اگر زنگ هشدار شنیده نشود، حادثه مشهد نه‌تنها آخرین نمونه از این دست حوادث نخواهد بود، بلکه ممکن است خود عاملی در تشدید این فضا و رقم‌خوردن جنایت بعدی باشد. زنگ هشدار برای چندمین بار به صدا در آمده است. مقاومت در مقابل بیداری، به قیمت خون‌ریزی‌های بعدی تمام خواهد شد.