خیلی از ما حساسیت خود را نسبت به بسیاری از مسایلی که دور و برمان می‌گذرد از دست داده‌ایم و بی‌تفاوت شده‌ایم. راننده‌ای خلاف می‌کند و عبور ممنوع آمده است، به او راه می‌دهیم تا به مسیرش ادامه دهد و ما اعتراض نداریم، فردی در خیابانی باریک دوبله پارک کرده، ترافیک شدیدی به وجود آورده است، آرام و با احتیاط از کنار وی عبور می‌کنیم اما اعتراض نداریم، طرف زباله را از داخل خودرو به بیرون پرتاب می‌کند، اعتراضی نداریم، در اوج خشکسالی و کم‌آبی جلوی چشم ما همسایه‌مان مقابل خانه‌اش را با لذتی خلسه‌آور آب‌پاشی می‌کند، اعتراض نداریم، در سوپرمارکت و جلوی چشم ما فردی چرخ‌دستی خریدش را از رب گوجه‌فرنگی، روغن مایع، کنسرو و اقلامی که این روزها بی‌دلیل کمیاب شده‌اند پر کرده است، اعتراض نداریم، به ما گران می‌فروشند، اعتراض نداریم، ...........

خیلی از ما حساسیت خود را نسبت به بسیاری از مسایلی که دور و برمان می‌گذرد از دست داده‌ایم و بی‌تفاوت شده‌ایم. راننده‌ای خلاف می‌کند و عبور ممنوع آمده است، به او راه می‌دهیم تا به مسیرش ادامه دهد و ما اعتراض نداریم، فردی در خیابانی باریک دوبله پارک کرده، ترافیک شدیدی به وجود آورده است، آرام و با احتیاط از کنار وی عبور می‌کنیم اما اعتراض نداریم، طرف زباله را از داخل خودرو به بیرون پرتاب می‌کند، اعتراضی نداریم، در اوج خشکسالی و کم‌آبی جلوی چشم ما همسایه‌مان مقابل خانه‌اش را با لذتی خلسه‌آور آب‌پاشی می‌کند، اعتراض نداریم، در سوپرمارکت و جلوی چشم ما  فردی چرخ‌دستی خریدش را از رب گوجه‌فرنگی، روغن مایع، کنسرو و اقلامی که این روزها بی‌دلیل کمیاب شده‌اند پر کرده است، اعتراض نداریم، به ما گران می‌فروشند، اعتراض نداریم، نمی‌فروشند اعتراض نداریم، بنا بر آمار جهانی بیشترین اسراف و هدررفت انرژی در ایران روی می‌دهد، اعتراض نداریم و تمام این اعتراض‌ نداشتن‌ها و بی‌تفاوتی‌ها را با یک جمله کلیشه‌ای توجیه می‌کنیم که «به ما چه مربوط، مگر پی دردسر می‌گردیم؟» طنز ماجرا آنجاست که در قانون‌شکنی و دور زدن قانون با شور و حرارتی وصف‌ناشدنی به کمک هم می‌آییم و یک همبستگی شدید میان ما در دور زدن قانون شکل می‌گیرد. کافی است یک روز پلیس در انتهای خیابانی که عبور ممنوع است، بایستد تا رانندگانی را که خلاف آمده‌اند جریمه کند. به راحتی می‌بینیم تمام موتورسوارانی که عبور می‌کنند به سایر رانندگانی که در حال خلاف هستند اما هنوز در تور پلیس نیافتاده‌اند به هر طریق ممکن خبر می‌دهند که پلیس جریمه می‌کند، اما کسی خود را موظف نمی‌داند به پلیسی که برای بهبود اوضاع آنجا ایستاده است کمک کند.  این روزها کشور در اوج یک جنگ سرد به سر می‌برد. جنگ اقتصادی، جنگ روانی در کنار سوءمدیریت داخلی و فقدان سرمایه اجتماعی و فقر شدید فرهنگی در میان برخی از شهروندان شرایط بسیار خطیری را به وجود آورده است که اگر بخواهیم نسبت به اوضاع و احوال اطرافمان بی‌تفاوت باشیم و از خود واکنشی نشان ندهیم قطعا همه ما در آتشی که شعله‌ور خواهد شد می‌سوزیم و آنگاه است که می‌فهمیم «همه این‌ها به ما مربوط بود!»

نمی‌توان در این شرایط حساس بی‌تفاوت نشست و به کمک دولتمردان، گیریم بی‌تدبیر و ندانم‌کار، نیامد. تعداد این افراد که در مثال‌های فوق برشمردم زیاد نیست شاید در مقایسه با جمعیت شهر و کوچه و محله بسیار اندک و قلیل باشند که هستند اما با رفتار نابخردانه‌ای که از خود بروز می‌دهند اثر مخرب بسیار عظیمی در روان و امنیت روانی جامعه ایجاد می‌کنند و دل‌های بسیاری را می‌لرزانند. تصور کنید سوپرمارکت محله شما امروز نیز طبق معمول همیشه  50 قوطی رب گوجه‌فرنگی سفارش داده، آن را از طریق شبکه توزیع دریافت کرده، در قفسه‌ها چیده است و می‌داند این مقدار طی دو روز تمام می‌شود به همین دلیل سفارش بعدی او دو روز دیگر از راه می‌رسد. اگر در محله شما سه نفر وجود داشته باشند که تمام این 50 قوطی رب را ظرف یک ساعت خریداری کنند چه اتفاقی روی می‌دهد؟ شما که احتیاج به خرید پیدا کرده‌اید به این مغازه مراجعه می‌کنید و مشاهده می‌کنید رب گوجه‌فرنگی ندارد و تا دو روز دیگر هم نخواهد داشت، نگرانی وجودتان را فرا می‌گیرد و به مغازه محله بعدی می‌روید و چون ترسیده‌اید بیش از نیازتان خرید می‌کنید، افراد دیگری هم که در محله بعدی زندگی می‌کنند دچار همین حالت می‌شوند و این تسلسل ادامه دارد. به یکباره یک کالای مصرفی که ممکن است ارزش حیاتی هم نداشته باشد نایاب می‌شود و قیمت آن به یکباره اوج می‌گیرد.کارخانه تولیدکننده ناگهان با حجم انبوهی از تقاضا مواجه می‌شود، اما نمی‌تواند یک شبه ظرفیت تولید خود را افزایش دهد، تازه به این فکر می‌افتد اگر چنین تقاضایی وجود دارد چرا احتکار نکند و محصول خود را با قیمت بالاتری به بازار عرضه نکند. مشاهده می‌شود اقدام نابخردانه و ناشایست عده‌ای بسیار قلیل در شرایط حساس فعلی که در اوج جنگ سرد علیه کشورمان به سر می‌بریم تا چه اندازه می‌تواند مخرب باشد و ترس و نگرانی را در جامعه رواج دهد. جامعه ترسیده و عصبی به یقین رفتارهای نابخردانه بیشتری از خود بروز می‌دهد و آنگاه است که دیگر همه دچار بحران می‌شویم.

گیریم دولت ناتوان است، بی‌تدبیر است و به سیاست‌ها و اقدامات دولت انتقادات بسیار زیادی وارد است که هست. همه می‌دانیم دولت به بسیاری از وعده‌های خود عمل نکرده است. دولت روحانی به خودروی لیموزین بسیار شیک و گران‌قیمتی شبیه است که تنها در مسیر هموار و جاده آسفالته می‌تواند خوب براند و در همین شرایط هم روی کار آمد و قصد داشت با مذاکرات هسته‌ای این مسیر را برای خود هموار نگاه دارد و شاید برای مسیر سنگلاخ کنونی که گرفتار آن شده است به کار ناید، با این همه مردم به ویژه تمام کسانی که در انتخابات شرکت کردند و به دولت فعلی رای دادند نمی‌توانند از خود سلب مسئولیت کنند. مسئولیت ما مردم آن نیست دست روی دست بگذاریم تا دولت اقدامی بکند که در این صورت «تا که تَریاق از عراق آورند مارگزیده مرده بُوَد». کافی است ما مردم در صورت مشاهده هر اقدامی از سوی برخی شهروندان نظیر خرید بیش از اندازه نیاز، تخلف از قانون، تجاوز به حقوق دیگران بی‌تفاوت نباشیم و نگوییم به ما چه مربوط؛ به همه ما مربوط است. باید اعتراض کنیم اجازه ندهیم افرد خاطی و قانون‌شکن که تعداشان زیاد هم نیست هر کار که می‌خواهند انجام دهند. باید تذکر داد، باید اعتراض کرد، نباید اجازه داد فردی چون قدرت خرید بالایی دارد به یکباره نیاز مصرفی چندماه و بعضا یکسال خود را در عرض یکساعت خریداری کرده، آن را در خانه احتکار کند. تکلیف کارگران و بسیاری از کسانی که روزمزد هستند یا قدرت خرید بالایی ندارند و با حقوق کارمندی و معلمی و ... روزگار می‌گذرانند چه می‌شود؟ آنها چه گناهی کرده‌اند که به علت قدرت خرید پایین ناچارند روزانه خرید کنند؟ ممکن است بسیاری از ما احتکار خانگی نکنیم اما در صورت مشاهده این اقدام از سوی اندک شهروندان بی‌مبالات و ناآگاه اگر اعتراض نکنیم به آنها کمک کرده‌ایم. می‌توان به طور خودجوش از کاسبان و صاحبان مغازه‌های محل تقاضا کرد به این حرکت بپیوندند و ضمن ممانعت از فروش بیش از اندازه به یک نفر با نصب پلاکارد و دست‌نوشته‌های مردمی زشتی احتکار خانگی را به آنها یادآوری کنند. در این شرایط که به یقین بسیاری برای نابودی ایران دندان تیز کرده‌اند و در رسانه‌های خود مردم را به خرید و احتکار تشویق می‌کنند، مردم باید کمک کنند و هشیار باشند، نه این دولت و نه هیچ دولتی به تنهایی قادر به عبور از اینگونه مسائل نیست. زمانی رژیم بعثی به خیال تجزیه ایران بنا داشت از راه حمله نظامی یک هفته‌ای تهران را فتح کند. آن زمان جبهه‌های نبرد جولانگاه فرزندان ایران بود. امروز جنگ همان جنگ است، اما جبهه‌های نبرد از مرزهای ایران به درون اذهان ما منتقل شده است که اتفاقا این جنگ بسی خطرناکتر است. مراقب باشیم جنگ در این میدان را با نابخردی و بی‌تفاوتی نبازیم.