این روزها اخباری به گوش می‌رسد که برخی مردم از ترس آینده به اقدام ناشایست و غیر‌سازنده‌ای روآورده‌اند و اجناس مغازه‌ها و سوپرمارکت‌ها را بدون آنکه نیاز داشته باشند، بسیار بیشتر از مصرف روزانه و هفتگی‌شان می‌خرند و در خانه‌ها انبار می‌کنند. به طور طبیعی می‌توان تصور کرد که این دسته از افراد باید از قشر متوسط و متوسط رو به بالای جامعه باشند که دست به چنین اقدامی می‌زنند زیرا طبقه فرودست و پایین جامعه اساسا قدرت خریدی برای انبار و احتکار خانگی ندارد.....

این روزها اخباری به گوش می‌رسد که برخی مردم از ترس آینده به اقدام ناشایست و غیر‌سازنده‌ای روآورده‌اند و اجناس مغازه‌ها و سوپرمارکت‌ها را بدون آنکه نیاز داشته باشند، بسیار بیشتر از مصرف روزانه و هفتگی‌شان می‌خرند و در خانه‌ها انبار می‌کنند. به طور طبیعی می‌توان تصور کرد که این دسته از افراد باید از قشر متوسط و متوسط رو به بالای جامعه باشند که دست به چنین اقدامی می‌زنند زیرا طبقه فرودست و پایین جامعه اساسا قدرت خریدی برای انبار و احتکار خانگی ندارد.

 اگر این فرض را بپذیریم به حصر منطقی می‌توان تصور کرد قشر متوسط و متوسط روبه‌بالای جامعه دست بر قضا همان قشری است که به احتمال بسیار زیاد از فرصت اینکه تحصیلات عالیه هم برخوردار باشد بی‌بهره نبوده است اما فردیت و خودبینی و عدم توجه به شرایط موجود باعث شده است تا برخی از گروه‌های موجود در این طبقه بدون اینکه به فکر هم نوع باشد تنها به این می‌اندیشند تا برای مدتی با انبار کردن چندین گونی برنج، قوطی رب گوجه فرنگی، بسته‌های پوشک، دستمال کاغذی و دارو و اقلامی از این دست خیال خود را برای مدتی از ترس قحطی راحت کند؛ غافل از اینکه نه قحطی در کار است و نه قرار

 است باشد.

 اما این افراد با این کار خود نه تنها تیشه به ریشه اخلاق اجتماعی می‌زنند بلکه بر آتش نگرانی‌ها و جنگ روانی این روزها دامن زده و باعث گسترش نگرانی شده، امنیت روانی جامعه را به شدت به خطر می‌اندازند.

این پدیده زشت و ناشایست بیشتر در شهرهای بزرگ و در شهرهای بزرگ هم بیشتر در میان آنها که قدرت خرید بالایی دارند مشهود است. ما را چه شده است؟ جامعه ما هنوز از یاد نبرده است دورانی که همسایه از ما مهم تر بود و به واقع اعضای یک پیکر بودیم؟ چه شد به روزی افتاده‌ایم که دیگر کسی به فکر کسی نیست؟ مسلما این امر یک شبه و یک‌ساله روی نداده است و دلیل آن را باید از نگاه جامعه‌شناسانه و در لایه‌های دیگر جست اما در یک کلام جواب به این سوال کاهش شدید سرمایه‌های اجتماعی در ایران است. افت شدید سرمایه‌های اجتماعی در شهرهای بزرگ بیش از روستاها و شهرهای کوچک اتفاق افتاده است اما از یاد نباید برد که اتفاق خودش نمی‌افتد.

طی سال‌های پس از انقلاب و به ویژه پس از پایان جنگ تحمیلی غفلت از نرم‌افزاز اداره جامعه و بی‌اعتنایی به علوم انسانی از جمله جامعه‌شناسی، روان‌شناسی جامعه، آسیب‌های اجتماعی باعث شد بالا رفتن تعداد زندانیان، روند افزایشی پرونده‌های تشکیل شده در قوه قضائیه، افزایش تعداد قتل، ضرب و جرح، روند افزایشی میزان تصادفات و جرایم رانندگی، روند افزایشی خودکشی، طلاق، بیکاری، اعتیاد، چک‌های برگشتی و بسیاری دیگر از عوامل و عناصری که هریک نشان دهنده بروز بی‌نظمی و بالارفتن دمای سیستمی جامعه است، نبینیم یا از کنار آن به راحتی عبور کنیم.

به همین دلیل از میزان سرمایه اجتماعی جامعه که در سال‌های اولیه پس از انقلاب و در دوران جنگ هشت ساله بسیار بالا بود کاسته شده، میزان اعتماد عمومی، مشارکت و همیاری که سه عنصر اصلی و تشکیل دهنده سرمایه اجتماعی هستند به شدت کاسته شود.

زمانی که سرمایه‌اجتماعی کاهش می‌یابد در واقع مرزهای مقدس اجتماعی در هم شکسته می‌شود، حرمت های اخلاقی از بین می‌رود و رفتارهایی که روزی ارزش شمرده می‌شد رنگ می‌بازد. شرایط بد اقتصادی نیز به طور مشهودی این وضعیت را تشدید می‌کند.

به همین دلیل است که مشکلات اقتصادی دوران جنگ که به مراتب بزرگتر از زمانه کنونی بود به واسطه بالا بودن سرمایه اجتماعی در کشور و وجود سرمایه‌های سیاسی که مردم به راحتی به آنها اعتماد می‌کردند با سهولت بسیار بیشتری تحمل شد و کشور توانست از آن گردنه بسیار خطیر به سلامت عبور کند.

اما این‌روزها در حالی که کشور به شدت از کاهش سرمایه اجتماعی رنج می‌برد مشکلات اقتصادی هم بیداد می‌کند. شاید با تکیه بر آمار و ارقام بتوان ثابت کرد این مشکلات از مشکلاتی که در دوران جنگ داشتیم بزرگتر نیست اما آنچه هم‌اکنون به شدت نایاب است، رب گوجه فرنگی و پوشک و اقلام خوراکی نیست، سرمایه اجتماعی است.

زمانی که جامعه از لحاظ سیاسی و اقتصادی وضعیت با ثباتی را تجربه می‌کند مردم جامعه همه سود می‌برند اما برخی بیشتر سود می‌برند. در دروانی که نرخ تورم در جامعه بالا می‌رود برخی سود می‌برند و برخی ضرر می‌کنند اما تعداد کسانی که ضرر می‌کنند بیشتر است.

 اما در دروان رکود تورمی همه ضرر می‌کنند و برخی بیشتر از دیگران ضرر می‌کنند. چنانچه در دوران رکود تورمی سرمایه‌های اجتماعی هم پایین باشد هر اقدامی که امنیت و روان جامعه را به هم بریزد به راحتی می‌تواند به سیلی ویرانگر تبدیل شود زیرا در این شرایط همه ضرر کرده‌اند و دیگری را در این ضرر مقصر می‌دانند به همین دلیل همه به اندازه کافی برای حمله به دیگران دلیل دارند.

در چنین شرایطی دمای سیستمی جامعه بالا رفته و ضریب تخریب در جامعه فزونی می‌گیرد. از نشانه‌های بروز این وضعیت می‌توان به خبری اشاره کرد که چندی پیش در رسانه‌ها منتشر شد و از افزایش شدید ضرب و جرح‌های خیابانی خبر می‌داد.

در چنین وضعیتی اقدام برخی از شهروندان در رواج احتکار خانگی نه تنها مشکل آنها را حل نمی‌کند بلکه شرایطی را به وجود می‌آورد که تمام جامعه  از جمله خود آنها را در آتش خود می‌سوزاند. فهم این مساله آنقدرها هم پیچیده نیست که «گر پرده برافتد، نه تو مانی و نه من»!