نسرین هزاره مقدم     

انفجار بندرعباس و گم شدن و فوت کارگران، موضوع کارگران بدون شناسنامه و فاقد بیمه را دوباره به سطح آورد؛ زخمی قدیمی که هر از چندگاهی سرباز می‌کند و لرزه بر جان طبقه کارگر می‌اندازد.

یک همدستی ضدکارگری بین ادارات کار و کارفرمایان برای بهره‌کشی از کارگران در جریان است. کارفرمایان از محرومیت کارگران بدون شناسنامه سوءاستفاده می‌کنند و بازرسان کار هم خود را به آن راه می‌زنند و چیزی نمی‌بینند

در این سرزمین کارگرانی هستند که از این آب و خاک ثروتمند حقی ندارند، کارگرانی که تا جان در بدن دارند، باید برای نان خالی بجنگند و این جنگ با دست‌های خالی و بدون حمایت مسئولان  از همان ابتدا مغلوبه است.

کارگران بی‌هویت و بدون بیمه تا زمانی که تن به بیگاری بدهند و سر پا و سالم باشند، حقوق روزمزد و بخور و نمیر می‌گیرند اما وقتی از پا افتادند یا قربانی حادثه شدند، دیگر به حساب نمی‌آیند. غیبت این کارگران در لیست‌های رسمی، نشان از یک درد عمیق دارد. در انفجار بندرعباس، کارگران بدون شناسنامه و بدون بیمه، در گزارش‌های رسمی نادیده گرفته شدند، حتی اگر برخی از آنها (آنهایی که شناسنامه داشته‌اند و کارفرمایان فقدان آنها را گزارش داده بودند) در لیست فوتی‌ها و اجساد شناسایی شده آمده باشند، در بحث روابط کار بازهم نادیده گرفته شدند. به آنها مستمری فوت یا ازکارافتادگی پرداخت نمی‌شود یا در صورت مصدومیت و خانه‌نشینی، از مقرری بیکاری خبری نیست.

در بندرعباس، این کارگران، قربانیان بی‌نام و نشانی بودند که در گذر روزها و ازدحام خبرهای بعدی گم شدند، هر چند هشتم اردیبهشت، دو روز بعد از حادثه، «مجتبی معین وزیری» مدیرکل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان هرمزگان اعلام کرد «به کلیه کارگران و خانواده‌های متوفیان بیمه‌شده تأمین اجتماعی که بر اثر حادثه آتش‌سوزی اسکله شهید رجایی بیکار شده‌اند، مقرری بیمه بیکاری و مستمری پرداخت می‌شود» هیچ مقام مسئولی به این سوال اساسی پاسخ نداد که تکلیف آنهایی که بیمه نداشتند چه می‌شود و آنهایی که شناسنامه و اوراق هویت نداشتند چه باید بکنند؟

در معرض فراموشی مطلق

در حال حاضر چند میلیون کارگر غیررسمی و بیمه‌نشده در کشور داریم. حداقل ۵۰۰هزار کارگر ساختمانی در صف انتظار بیمه به پیری رسیده‌اند. کارگران روزمزد سخت‌ترین کارها را در کارگاه‌های دورافتاده، بنادر، معادن و زمین‌های کشاورزی و پروژه‌های ساختمانی انجام می‌دهند اما بیمه ندارند و معلوم نیست چه تعداد از این کارگران در بندرعباس بودند؛ چند نفرشان فوت شدند یا مفقودند یا اینکه ازکارافتاده‌ شده‌اند و دولت برای شناسایی و حمایت از اینها چه برنامه‌ای دارد؟ مسلم است که کارفرمایان از ترس عواقبی که می‌تواند دامن‌گیرشان باشد، لیست کارگران قربانی فاقد بیمه یا بدون اوراق هویت را اعلام نمی‌کنند. اما آیا سرنوشت این کارگران، فراموشی‌ست؟!

پدر عبدالباسط به دلیل نداشتن شناسنامه حتی قادر به خرید بلیط اتوبوس نبود اما به امید احقاق حق به بندرعباس رفت ولی تا امروز دادخواهی او در پزشکی قانونی و دادگاه با بن‌بست مواجه شده است

«عبدالباسط شاهوزهی» کارگر بلوچ فاقد شناسنامه، یکی از این کارگران است که در انفجار بندر رجایی جان خود را از دست داد. او نان‌آور اصلی خانواده‌ بود که آنجا به صورت روزمزد کار و در یک اتاقک اشتراکی زندگی می‌کرد. محلی‌ها گزارش دادند که «پدر عبدالباسط به دلیل نداشتن شناسنامه حتی قادر به خرید بلیط اتوبوس نبود اما با وجود تحمل سختی سفر، به امید احقاق حق به بندرعباس رفت تا امروز دادخواهی او در پزشکی قانونی و دادگاه با بن‌بست مواجه شده است؛ شناسنامه نداشتن یعنی هیچ حقی نداری، یعنی سرگردانی».

ارتش ذخیره ارزان‌کاران

امل چند هزار نفر از این کارگران در صنایع و بنادر مشغول به کارند و با وجود فقدان ایمنی و گسترش تصاعدی نرخ حوادث کار، بحران مرگ و بی‌حقوقی این کارگران چقدر جدی‌ست؟ «بهرام حسنی‌نژاد» فعال کارگری و دبیر اسبق انجمن صنفی کارگران معدن چادرملو که وضعیت کارگران پروژه‌ای و روزمزد را از نزدیک دنبال کرده، این کارگران را «ارتش ذخیره ارزان‌کاران» می‌نامد و در این رابطه می‌گوید: آمار و درصدی از این کارگران نداریم اما واقعیت این است که حتی اگر یک نفر  هم در این وضعیت دلخراش باشد، باز هم یک درد بی‌پایان است. الان متاسفانه رسم شده، کارگران ارزان را بیشتر از سیستان و بلوچستان در پروژه‌ها به خصوص در نقاط دورافتاده مثل بنادر، معادن یا پروژه‌های راهسازی به کار می‌گیرند، چند نفری در کانکس‌های بدون امکانات اسکان می‌دهند و به آنها به صورت روزمزد و بدون بیمه و حمایت‌های قانونی حقوق می‌دهند.

این فعال کارگری ادامه می‌دهد: این کارگران سخت‌ترین و سیاه‌ترین کارها را با کم‌ترین دستمزد انجام می‌دهند و این معضل مختص بندرعباس و اسکله آن نیست. خیلی جاها این دست کارگران مورد استثمار واقع می‌شوند. ادارات کار هم از حضور این کارگران و بی‌حقوقی آنها خبر دارند اما اقدامی نمی‌کنند. در واقع یک همدستی ضد کارگری بین ادارات کار و کارفرمایان برای بهره‌کشی از این کارگران در جریان است. کارفرمایان از محرومیت این کارگران سوءاستفاده می‌کنند و بازرسان کار هم خود را به آن راه می‌زنند و چیزی نمی‌بینند!

به گفته حسنی‌نژاد، استیلای سیاست‌های ارزان‌سازی بر بازار کار کشور منجر به گسترش استثمار در بسیاری از کارگاه‌های کشور شده و آنچه در بندرعباس اتفاق افتاد، نتیجه راهبردهای ضد کارگری‌ست که سال‌هاست در گوشه و کنار کشور به امری جاافتاده تبدیل شده است.

او ادامه می‌دهد: بدون تردید، تنها راه‌حل این معضل، ایجاد تشکل‌های قدرتمند و به میدان آمدن خود کارگران برای حل بحران است وگرنه هیچ کارفرمایی از کارگر بدون شناسنامه و بدون بیمه که فوت و مصدومیتش هیچ جا ثبت نمی‌شود، در آمارها نمی‌آید و با حقوق بسیار نازل، بی‌صدا و خاموش کار می‌کند، بدش نمی‌آید.

قصه‌ای تکراری

«عبدالباسط شاهوزهی» نمونه‌ای از صدها هزار کارگری‌ست که قربانی استثمار کارفرمایان، به خواب رفتن ادارات کار و نادیده گرفته شدن تاریخی می‌شوند؛ زحمتکشانی که آن نانی که برای خانواده‌ می‌برند خون‌بهای ارزان جان آنهاست. نمونه‌های بسیاری از این کارگران یافت می‌شوند که در وطن خود به راستی غریب‌اند و حق آب و گل ندارند.

«عبدالرحیم» یکی از همین کارگران است، بی‌شناسنامه، بدون بیمه و محروم از مستمری بازنشستگی که سال‌ها پیش در بندرعباس کارگر روزمزد بوده و هنوز شب‌ها و روزهای سخت را در کانکس‌های بدون امکانات در گرمای سوزان بندر به یاد می‌آورد. خط سیر کارگری او، یک نقشه غمناک در دل جغرافیای ایران است؛ از زاهدان به مشهد و کار در یک باربری، بعد باربری در اسکله بندرعباس و در نهایت، کار در یک کارگاه کشاورزی در کرمان. او می‌گوید: کرمان مصدوم شدم، پایم شکست و کمرم عیب برداشت. کارفرما چند روز از حقوقم را نداد و بیرونم کرد. گفت به دردم نمی‌خوری... حالا زاهدان سیگارفروشی می‌کنم و گاهی هم بنزین و کپسول گاز می‌فروشم. حتی ماشینی ندارم که سوخت‌بری کنم. چه کنم؟ ما همیشه آخر خطیم و از همه قطارها جا می‌مانیم. ما پیاده‌ایم و «نان» همیشه سواره....