رامین پرتو

ایالات متحده آمریکا در آستانه تحولی بنیادین در سیاست نظامی خود در قبال اروپا قرار گرفته است. براساس اظهارات جدید «متیو ویتاکر»، سفیر آمریکا در ناتو، واشنگتن در حال آماده‌سازی مقدمات گفت‌وگو برای خروج ده‌ها هزار نیروی نظامی از خاک اروپا است؛ فرآیندی که احتمالاً از اواخر سال ۲۰۲۵ آغاز خواهد شد. این تحول، در صورت تحقق، می‌تواند توازن امنیتی در قاره سبز را به شدت دگرگون کرده و تبعات ژئوپلیتیکی و دفاعی برای اعضای ناتو و به‌ویژه اتحادیه اروپا به همراه داشته باشد.

وابستگی متقابل میان اروپا و آمریکا در حوزه دفاعی و اطلاعاتی، به‌ویژه در برابر تهدیداتی مانند روسیه، چین و تروریسم بین‌المللی، بسیار گسترده است و بر همین اساس می‌توان گفت که اعلام خروج نظامیان آمریکا از قاره سبز تا پایان ۲۰۲۵، بیش از آنکه یک سیاست فوری و قطعی باشد، یک اهرم مذاکره است

ترامپ و نارضایتی مزمن از ناتو

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، که در دور نخست ریاست‌جمهوری خود نیز بارها ناتو را هدف انتقاد قرار داده بود، همواره کشورهای عضو این پیمان را به کم‌کاری در زمینه بودجه نظامی متهم کرده است. وی تأکید کرده که سهم بالای آمریکا در تأمین هزینه‌های ناتو غیرمنصفانه بوده و بار سنگینی بر دوش مالیات‌دهندگان آمریکایی گذاشته است. از نگاه ترامپ، زمانی که برخی کشورهای اروپایی به تعهدات خود برای اختصاص حداقل ۲ درصد از تولید ناخالص داخلی به بودجه دفاعی پایبند نیستند، دلیلی برای تداوم حمایت‌های سنگین آمریکا نیز وجود ندارد.

این رویکرد، گرچه در دوره ریاست‌جمهوری جو بایدن تاحدودی تعدیل شد، اما اکنون با بازگشت ترامپ به قدرت و آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش، دوباره در حال مطرح شدن در سطوح رسمی و دیپلماتیک است. متیو ویتاکر در اظهارات اخیر خود با بیان اینکه «هیچ چیز هنوز قطعی نیست»، ضمن تأکید بر آمادگی متحدان اروپایی برای آغاز گفت‌وگوها، اشاره کرده که نشست آینده ناتو واقع در شهر لاهه هلند می‌تواند نقطه عطفی در این مسیر باشد. 

بازتعریف منافع امنیتی آمریکا

از منظر استراتژیک، تصمیم احتمالی آمریکا برای خروج نیروهایش از اروپا، به نوعی بازتعریف اولویت‌های امنیتی این کشور نیز تعبیر می‌شود. با افزایش تمرکز واشنگتن بر مهار چین در منطقه هند و اقیانوس آرام، بسیاری از تحلیل‌گران بر این باورند که آمریکا دیگر تمایلی به حضور گسترده در مناطقی که از نظر استراتژیک درجه دوم تلقی می‌شوند، ندارد. بر همین اساس اروپا، با وجود جنگ اوکراین، در حال از دست‌دادن جایگاه اولویتی خود در دکترین نظامی ایالات متحده است؛ چراکه جنگ اوکراین بنا بر آنچه در راهبرد ایالات متحده مشخص شده، اساساً چیزی جز هزینه برای واشنگتن ندارد و در این راستا ترامپ و تیم نظامی- امنیتی وی می‌کوشند که این هزینه‌ها را یا به صورت کامل از گردن خود ساقط کنند و یا اینکه بخش اعظمی از آنرا بر روی دوش کشورهای اروپایی بیندازند.

کشورهای اروپایی نسبت به طرح خروج نیروهای آمریکایی به احتمال زیاد واکنشی ترکیبی از نگرانی، تلاش برای تطابق و تلاش برای مهار پیامدهای آن خواهند داشت. کشورهای شرق اروپا، به ‌ویژه لهستان، کشورهای بالتیک و رومانی، بیشترین نگرانی را دارند، چراکه این کشورها به‌طور مستقیم در نزدیکی مرزهای روسیه قرار دارند و نیروهای آمریکایی برای آن‌ها نوعی «ضمانت بازدارندگی» محسوب می‌شوند. این در حالیست که روسیه هم تهدیدات خود را به نوعی علیه نوار شرقی اروپا که در کنار مرزهای خود قرار دارد افزایش داده و همین تحریک‌های نظامی موجب نگرانی در شرق اروپا شده است. 

اگرچه ایده ارتش اروپایی یکی از جایگزین‌های ناتو به حساب می‌آید اما تا زمانی که یک اراده سیاسی منسجم در سراسر اتحادیه اروپا شکل نگیرد و ساختارهای فرماندهی مشترک، توان تسلیحاتی هم‌تراز و هماهنگی لجستیکی ایجاد نشود، نمی‌توان از ارتش اروپایی به عنوان جایگزین مؤثر نیروهای آمریکایی یاد کرد

در مقابل، برخی از کشورهای غرب اروپا مانند فرانسه و آلمان ممکن است از این فرصت برای تقویت ایده‌های دیرینه خود پیرامون ارتش اروپایی استفاده کنند، هرچند اختلاف نظرها در درون اتحادیه اروپا همواره مانع از شکل‌گیری یک نیروی واحد مؤثر شده است اما همین حالا در آلمان زمزمه‌هایی از بازگشت خدمت اجباری سربازی به گوش می‌رسد. در این خصوص روزنامه دی‌ولت روز گذشته (یکشنبه) اعلام کرد که ناتو به برلین اعلام کرده که باید تعداد سربازان خود در این پیمان را افزایش دهند و همین امر موجب شده تا آلمان‌ها به فکر بازگرداندن خدمت سربازی بیفتند که از سال 2011 تاکنون آنرا کنار گذاشته بودند. 

سوال کنونی این است که آیا اتحادیه اروپا توان پر کردن خلأ حضور آمریکا را دارد؟ از نظر سخت‌افزاری و لجستیکی، اتحادیه اروپا در حال حاضر فاقد ظرفیت لازم برای جایگزینی کامل نیروهای نظامی آمریکا در قاره است. اگرچه کشورهای عضو اتحادیه به‌طور جمعی دارای پتانسیل نظامی قابل توجهی هستند، اما نبود هماهنگی، دوگانگی ساختاری میان ناتو و ساختارهای دفاعی اتحادیه اروپا و همچنین اختلافات سیاسی میان اعضا، مانع از شکل‌گیری یک سازوکار دفاعی مؤثر و یکپارچه شده است. افزایش هزینه‌های نظامی در برخی کشورها مانند لهستان، فرانسه و آلمان گام مثبتی است، اما کافی نیست. ناتوانی در واکنش یکپارچه به بحران‌هایی مانند جنگ اوکراین، گواهی بر این واقعیت است که اروپا هنوز برای نقش‌آفرینی مستقل در عرصه امنیتی آمادگی کامل ندارد. 

ارتش اروپایی یا ناتوی اروپایی؟

ایده ارتش اروپایی یا «ناتوی اروپایی» در چند دهه اخیر بارها از سوی رهبران سیاسی به‌ویژه در فرانسه و آلمان مطرح شده، اما هیچ‌گاه به مرحله عملیاتی نرسیده است. پیچیدگی‌های سیاسی، تفاوت در سطوح تهدیدات امنیتی که کشورهای مختلف احساس می‌کنند و همچنین وابستگی عمیق به زیرساخت‌ها و فرماندهی ناتو، تحقق این ایده را به یک رؤیای دوردست تبدیل کرده است. تا زمانی که یک اراده سیاسی منسجم در سراسر اتحادیه اروپا شکل نگیرد و ساختارهای فرماندهی مشترک، توان تسلیحاتی هم‌تراز و هماهنگی لجستیکی ایجاد نشود، نمی‌توان از ارتش اروپایی به عنوان جایگزین مؤثر نیروهای آمریکایی یاد کرد. در بهترین حالت، یک ساختار دفاعی مکمل برای پر کردن برخی خلأها قابل تصور است، اما جایگزینی کامل بعید به نظر می‌رسد.

یکی دیگر از سؤالات کلیدی در تحلیل این طرح، این است که آیا ایالات متحده واقعاً قصد خروج دارد یا صرفاً از این طرح به‌عنوان ابزاری برای فشار به کشورهای اروپایی بهره می‌برد؟ پاسخ به این پرسش ممکن است در انگیزه‌های دونالد ترامپ نهفته باشد. باید توجه شود که ترامپ سیاستمداری است که از زبان تهدید و فشار برای پیشبرد اهداف اقتصادی و ژئوپلیتیکی خود استفاده می‌کند. تهدید به خروج نیروها از اروپا می‌تواند ابزاری باشد برای وادار کردن کشورهای اروپایی به افزایش بودجه نظامی خود و کاهش وابستگی به آمریکا. این سیاست نه‌تنها به کاهش هزینه‌های ایالات متحده می‌انجامد، بلکه اروپا را وادار به پذیرش نقش‌های امنیتی بیشتر می‌کند.  در عین حال، حتی اگر واشنگتن بخواهد به‌طور کامل از اروپا عقب‌نشینی کند، این اقدام به‌راحتی قابل انجام نخواهد بود. وابستگی متقابل میان اروپا و آمریکا در حوزه دفاعی و اطلاعاتی، به‌ویژه در برابر تهدیداتی مانند روسیه، چین و تروریسم بین‌المللی، بسیار گسترده است. بنابراین می‌توان گفت که اعلام خروج تا پایان ۲۰۲۵، بیش از آنکه یک سیاست فوری و قطعی باشد، یک اهرم مذاکره است.

به صورت کالی باید گفت که طرح خروج نیروهای آمریکایی از اروپا، در صورت تحقق بدون شک نقطه عطفی در روابط فراآتلانتیکی خواهد بود. این طرح نه‌تنها بازتابی از تغییر اولویت‌های استراتژیک آمریکا و افزایش تمرکز آن بر آسیا است، بلکه چالشی جدی برای کشورهای اروپایی به شمار می‌آید؛ چالشی برای اثبات بلوغ امنیتی، افزایش هماهنگی دفاعی، و تبدیل اتحادیه اروپا از یک بازیگر اقتصادی به قدرتی ژئوپلیتیکی برای اروپا، خروج آمریکا می‌تواند هم تهدید باشد و هم فرصت. تهدید از منظر تضعیف بازدارندگی در برابر روسیه و بی‌ثباتی منطقه‌ای، و فرصت از منظر تقویت همگرایی دفاعی و دستیابی به استقلال راهبردی.