سیدمحمد میرزامحمدزاده

توماس فریدمن، ستون‌نویس شناخته شده نیویورک‌تایمز در مطلب اخیر خود برای این روزنامه آمریکایی نوشت:

تاکنون علاقه‌ای برای کنار گذاشتن ترامپ از ریاست‌جمهوری نداشتم؛ بر این باور بودم که برای کل آمریکا بهتر است او از همان راهی که بر سر کار آمده است،‌ کنار رود و آن مسیر صندوق‌های رأی بود. اما هفته گذشته برای من یا شاید بهتر است بگوییم، برای بسیاری از آمریکایی‌ها و برخی از جمهوری خواهان، هفته‌ای پر از لحظات تردید بود.

آن لحظات زمانی بود که ما با خود می‌اندیشیدیم آیا می‌توانیم دو سال دیگر با وجود ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور و رفتارهای دمدمی وی، جان سالم به در ببریم؛ رفتارهایی که همزمان با نتیجه‌گیری‌های بیشتر تحقیقات مولر ، در موضوع همدستی با روس‌ها برای دخالت در انتخابات آمریکا، اوج می‌گیرد و آمریکا را بازارهای آمریکا و نهادهای کلیدی این کشور و در مقیاس بزرگ‌تر کل جهان را ناپایدارتر می‌کند و همین مسئله گزینه خروج او از دفتر ریاست‌جمهوری را بیشتر از قبل روی میز برجسته می‌کند.

من بر این باورم که امروز تنها راه منطقی برای حزب جمهوری‌خواه آمریکا، دخالت در امور ریاست‌جمهوری است، که نشان داده، اگر تغییر اساسی در نحوه راهبری خود ایجاد نکند (که بعید به نظر می‌رسد)، رهبری حزب وی چاره‌ای جز فشار برای استعفای او یا پیوستن به خیل طرفداران استعفایش نداشته باشند.

با توجه به تعداد مورد نیاز از نمایندگان در سنا، این کار باید از جمهوری‌خواهان شروع شود؛ اخراج این رئیس‌جمهور باید یک اقدام واحد ملی باشد؛ در غیر این صورت کشور از هم می‌پاشد. می‌دانم که چنین اقدامی برای جمهوری‌خواهان امروز بسیار مشکل است، اما همین حالا هم برخاستن حزب برای مقابله با این بحران رهبری آمریکا، بسیار دیر است.

رفتار ترامپ آنقدر متغیر و دروغ‌هایش آنقدر زیاد است که آمادگی او برای کارکردهای ابتدائی یک رئیس‌جمهور از جمله، مطالعه تفاهم‌نامه‌ها، مشاوره با کارشناسان دولت پیش از ایجاد تحولات عمده و انتخاب کارمندان کلیدی را ناممکن می‌کند؛ از طرفی اشتیاق او برای همسو شدن با روسیه و پشت‌پا زدن به متحدان و همچنین غرق شدن در شخصیت خود و توجه به خصیصه‌های خود فرای دیگر ملاحظات می‌تواند بودن دوساله آتی وی در پست ریاست‌جمهوری را به تهدیدی برای ملت آمریکا بدل کند. مایک پنس، معاون وی نیز احتمالاً نمی‌توانست بدتر از این باشد.

خسارت یک ترامپ خارج از کنترل، می‌تواند فرای مرزهای آمریکا باشد. آمریکا سنگ‌بنایی برای ثبات دنیا به شمار می‌رود. دنیای ما آنچنان که امروز می‌بینیم، فرای همه مشکلاتی که در آن وجود دارد همچنان بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ، از صلح و رفاه آکنده است؛ چرا که آمریکا اینگونه است (یا حداقل بود). و این ملتی بود که در بهترین شرایط خود همواره برای ارزش‌های آزادی و حقوق بشر در جهان ایستاده بود و همواره بهای بیشتری برای ثبات سیستم جهانی پرداخت کرده است و در نتیجه آن، بزرگ‌ترین منفعت به شمار می‌رفتیم و همواره به عنوان متحد و هماهنگ با ملت‌های مشابه خود بودیم.

دونالد ترامپ بارها ثابت کرد که او چیزی از تاریخ و اهمیت آمریکا نمی‌داند؛ این موضوع  به  صراحت در نامه استعفای جیم ماتیس، وزیر دفاع آمریکا، به چشم می‌خورد.

ترامپ در واقع در چنگال یک ایده موهوم اسیر شده است؛ این ایده که تمام شبکه نهاد‌های جهانی و متحدانی که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شده‌اند، حاکمیت و رفاه آمریکا را در معرض خطر قرار می‌دهند و بهتر است از آنان دور بمانیم؛ در حالی که این نهادها با وجود همه نقیصه‌ها بافت‌های مرتبطی ایجاد کرده‌اند که عصر صلح و رفاه را تشکیل می‌دهند.

بر همین اساس ترامپ نگاهی مغرضانه به مسائل پیش‌آمده در اتحادیه اروپا دارد و به بریتانیا در مورد خروج هشدار می‌دهد و زمزمه‌هایی مبنی بر خروج از ناتو مطرح می‌کند. این‌ها نهاد‌هایی هستند که باید تقویت شوند نه آنکه به آن‌ها خدشه وارد شود. اگر آمریکا نقض کننده تمام معاهدات و نهادهای چند ملیتی و اتحادهایی باشد که دنیا را گردهم نگه‌می‌دارد، اگر آمریکا که لنگر ثبات بوده‌است به موتور بی‌ثباتی جهان تبدیل شود، اگر آمریکا از نهاد دموکراسی ساخته شده بر اساس حقیقت و اعتماد به کشوری که رئیس‌جمهورش به حقیقت و اعتماد حمله می‌کند بدل شود، باید نگران بود: کودکان شما نه تنها در یک دنیای متفاوت بلکه در جهانی متفاوت بزرگ خواهند شد.

آخرین باری که آمریکا مسیر خود را با چنین رفتاری از دنیا جدا کرد، دهه 1930 بود که به جنگ جهانی دوم ختم شد.

در صورتی که آمریکا با یک رئیس‌جمهور جدایی‌طلب گستاخ، از دیگران جدا شود، نمی‌توانید حدس بزنید که چقدر سریع نهادهایی همچون ناتو، اتحادیه اروپا، سازمان تجارت جهانی و حتی استانداردهای بدوی جهان، از جمله اینکه نباید یک روزنامه‌نگار را سلاخی کرد، از هم می‌پاشد.

اما موضوع صرفاً در مورد جهان نیست، در مورد حداقل رفتارها و ثباتی است که مردم از رئیس‌جمهور انتظار دارند. اگر مدیرعامل یک شرکت خصوصی در آمریکا، همچون ترامپ در دو سال گذشته عمل کرده بود و دائماً دروغ می‌گفت و دستیارانش را همچون دستمال مصرف شده، دور می‌انداخت و مانند یک نوجوان مدام به توئیت کردن می‌پرداخت و مشاوره کارشناسانش را نادیده می‌گرفت،‌ حتما از سوی هیأت مدیره،‌ خیلی زودتر از این حرف‌ها اخراج می‌شد؛ آیا ما نباید انتظار چنین رفتاری را در مورد رئیس‌جمهور خود داشته باشیم؟ این چیزی است که اکنون بازارهای مالی خواستار آن هستند. در دو سال اول ریاست‌جمهوری ترامپ، بازارها اذعان داشتند که عدم صداقت و دیوانگی ترامپ زمینه رشد سود شرکت‌ها و بازار سهام بوده است؛ اما دیگر آن‌ها اینچنین فکر نمی‌کنند؛ ترامپ اکنون بازارها را نگران کرده است.

ترامپ در واقع در چنگال یک ایده موهوم اسیر شده است؛ این ایده که تمام شبکه نهاد‌های جهانی و متحدانی که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شده‌اند حاکمیت و رفاه آمریکا را در معرض خطر قرار می‌دهند و بهتر است از آنان دور بمانیم

عدم ثباتی که ترامپ ایجاد می‌کند از جمله حملات وی به رئیس بانک مرکزی ایالات متحده آمریکا، منجر شده سرمایه‌گذاران به این بیاندیشند که در زمان کاهش رشد اقتصادی مدیریت اقتصاد و مسائل ژئوپلتیک قرار است از کدام سو انجام شود. اگر  ما وارد یک بحران اقتصادی شده باشیم و رئیس‌جمهوری داشته باشیم که ماهیت ذاتی وی سرزنش دیگران است و همه عاقلان و بالغانی که به او می‌گفتند غرایز موهوم وی هیچ جایگاهی در اقتصاد یا حتی در حقوق و نه حتی در عقل سلیم ندارد را از دور خود زدود، (که ماتیس آخرین نفر بود) چه اتفاقی پیش رو است.

حالا آمریکا با تیم ب مواجه است: همه کسانی که قرار است پست‌هایی را  که تیم الف از آن‌ها استعفا کردند بگیرند؛ چرا که تیم الف نمی‌توانستند دروغ‌ها، هرج و مرج و بی‌تفاوتی او را ببینند و به همان دلایل از سمت خود اخراج شدند.

من به جرأت در مورد اینکه افراد تیم ب از سوی افراد گروه الف انتخاب شده باشند، شک دارم؛ نه تنها این افراد در شرایط بحران، اعتماد گروه الف را به ارث نبرده‌اند، بلکه همه آن‌ها می‌دانند که ترامپ ممکن است هر لحظه از پشت به آن‌ها خنجر بزند و همین کارایی آن‌ها را کمتر می‌کند. 

همه می‌دانیم که ترامپ رئیس‌جمهور متفاوتی است؛ او یک خرابکار است. البته من برای تمام کسانی که به وی رأی داده‌اند، احترام قائلم، چرا که آن‌ها فکر می‌کردند نظام به یک خرابکار نیاز دارد؛ ولی صرفاً در برخی جوانب. من موافق خرابکاری ترامپ در وضعیت روابط تجاری با چین بودم و حتی بازآرایی افکار در مورد حضور در سوریه و افغانستان و همچنین در مورد  برداشتن قوانین بازدارنده در مورد تجارت؛ اما ترامپ اغلب موارد به خرابکاری بدون برنامه آتی می‌پردازد او لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون به صرفه اوباما را بدون برنامه‌ای برای حتی فردا صبح آن خراب کرد. او تصمیم خود مبنی بر خروج از سوریه و افغانستان را بدون حتی مشاوره با رئیس ستاد کارکنان یا کارشناسان ارشد وزارت خارجه گرفت و اجازه داد متحدانمان تنها بمانند.

اگر آمریکا از نهاد دموکراسی ساخته شده بر اساس حقیقت و اعتماد به کشوری که رئیس‌جمهورش به حقیقت و اعتماد حمله می‌کند بدل شود، باید نگران بود: کودکان شما نه تنها در یک دنیای متفاوت بلکه در جهانی متفاوت بزرگ خواهند شد

مردم خرابکاری دوست دارند اما ترامپ فراتر از تصور، خرابکاری و خراب‌حواسی، خراب‌بنیانی و بی‌اهمیتی برایمان به ارمغان آورده است، در حالی که ما به خرابکاری اینچنینی نیاز داریم، در بعضی مواقع نیز به خلاقیت نیاز داریم. چطور باید این غول‌های شبکه‌های اجتماعی را مدیریت کنیم؟ 

چطور باید همچون چین هوش مصنوعی را وارد جوانب زندگیمان کنیم؟ چطور باید آموزش مادام‌العمر را برای همه آمریکایی‌ها فراهم کنیم؟ در عصری که ما باید پلی برای عبور به قرن 21 بسازیم، تنها چیزی که ترامپ می‌تواند راجع به آن صحبت کند، ساختن دیوار در مرز مکزیک است؛ یک حربه سیاسی برای تقویت پایگاه سیاسی خود؛ در حالی که باید یک راهکار جامع برای اصلاحات مهاجرتی که ما به آن نیاز داریم ایجاد کند.

به واقع بزرگ‌ترین خرابکاری ترامپ زیر سوال بردن استانداردها و ارزش‌هایی است که با ریاست‌جمهوری آمریکا و رهبری آمریکا پیوند خورده بود. حالا ترامپ خود را از همه محدودیت‌های درون کاخ سفید، کابینه خود و حتی از حزبش رها کرده است؛ برای همین ترامپ می‌تواند ترامپ باشد؛ او رهاتر از آن است که حتی آمریکا را در تصویری که از خودش داده است، بازسازی کند.

تصویری که از ترامپ به وجود آمده چیست؟ آنطور که روزنامه واشنگتن‌پست ارزیابی کرده است ترامپ تا 20 دسامبر (29 آذر ماه) تا هفتصدمین روز خود به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا، هفت هزار و 546 ادعای اشتباه یا گمراه‌کننده داشته است؛ ضمن آنکه همه این دروغ‌ها پیش از آن اتفاق افتاده است که ما به ترامپ اجازه دهیم ترامپ باشد.

اگر آمریکا شروع به رفتار خودخواهانه، بی‌شرمانه و دروغ‌گویی کند، نمی‌توان تصور کرد که چقدر راحت بازارهای جهانی و وضعیت ژئوپلتیک می‌توانند بی‌ثبات و مخرب شوند.