سیدمحمد میرزامحمدزاده

نیویورک‌تایمز در مقاله‌ای خواندنی نوشت: خودشیفتگی که ترامپ در منش خود نهادینه کرده، به آشفتگی و غبار تغییرات گسترده جهانی دامن زده و سیستم جدیدی در دنیا در حال شکل‌گیری است. اما فرم این سیستم هنوز قابل‌تشخیص نیست. گاهی انگار اژدهای چند سر در حال ظهور است و از هر سرش صدایی بر می‌آید و هر سر با سر دیگر در نزاع است. بااین‌وجود شاید وعده دهکده جهانی قرن بیست و یکم را دست‌کم گرفته‌ایم و باید به آن امید داشته باشیم.

چینی که حالا رهبر انرژی‌های تجدید پذیر است، پیشرفت پایدار و بی‌وقفه‌ای داشته است. در اروپا، از یونان گرفته تا صربستان، چین پیگیر مدل آفریقایی خود است: آنچه می‌تواند منابع و زیرساخت‌ها را کنترل کند، بخریم

بعد از دوران جهان دوقطبی (شوروی - آمریکا) و بعد دنیای تک‌قطبی (آمریکا)، این دوره را شاید بتوان عصر بی‌هویت خواند. انگیزه‌هایی که برای ایالات‌متحده پس از چند دهه جنگ جهانی ایجاد هدف کرده بود، از گسترش آزادی تا ایجاد نظم قانونمند جهانی، همه از میان رفت. ایده‌های روشنفکرانه منافع داخلی آمریکا، که علاوه بر آمریکا منافع متحدانش را نیز تأمین می‌کرد، جای خود را به راهبرد خام اول آمریکا داده است.

کلمه «ارزش» معنای خود را از دست داده است. چین، نماینده ملتی که با سرکوبگری فزاینده، مدعی می‌شود، اطلاعات را به کنترل درآورده است، ادعای رهبری جهان را به‌صورت آکادمیک دارد. رقابت ایده‌ها، بین استبداد و دموکراسی آزاد حالا به‌طور کامل متعادل شده است

سرعت رفتارهای گستاخانه افزایش‌یافته است. از وقتی دونالد ترامپ رئیس‌جمهور شده انگار هرروز شنبه است و خبری از تعطیلی جمعه نیست. حتی فساد هم می‌تواند نهادینه شود؛ این ذات آدمی است که با هر چیزی انطباق پیدا می‌کند. فرهنگ جهانی به‌طور فزاینده‌ای از سوی ثروتمندان تعریف می‌شود، از سوی ازمابهتران بی‌ارزش (همچنان که در روسیه، عربستان‌سعودی، چین و آمریکای ترامپ شاهد آن هستیم.) درحالی‌که آن‌هایی که از چرخه این ثروتمندان کنار گذاشته شده‌اند، به سمت خشونت سوق پیدا کرده‌اند و وارد ناسیونالیسم عصبی شده‌اند. 

حرف آمریکا دیگر ارزش خود را از دست داده است، اعتباری که شاید بعد از پایان جنگ جهانی دوم به دست آمریکا افتاده بود. درنتیجه این خلأ، جایی که آمریکا هیچ برتری جز بردن جنگ‌های تجاری ندارد،  چین برمی‌خیزد، فرار از عواقب عمل گسترش پیدا می‌کند، بازیگران قدرتمند متعدد می‌شوند و خودکامگان عنان را به اختیار می‌گیرند. کلمه «ارزش» معنای خود را از دست داده است. چین، نماینده ملتی که با سرکوبگری فزاینده، مدعی می‌شود، اطلاعات را به کنترل درآورده است، ادعای رهبری جهان را به‌صورت آکادمیک دارد. رقابت ایده‌ها، بین استبداد و دموکراسی آزاد حالا به‌طور کامل متعادل شده است و هر دو قدرتمند شده‌اند.

وقتی ارزش‌ها بی‌ارزش می‌شوند

ما هم به مسائل بی‌تفاوت شده‌ایم؛ هزاران کودک از والدین خود در مرز مکزیک جداشده‌اند؛ اظهارات غلط یا گمراه‌کننده هرروز از دفتر ریاست‌جمهوری آمریکا منتشر می‌شوند؛ رسانه‌ها از سوی رئیس‌جمهور آمریکا به‌عنوان «دشمن مردم» معرفی می‌شوند (اصطلاحی که همیشه از زبان حکومت‌های توتالیتر بیرون آمده است)؛ کاخ سفید ویدئویی دستکاری‌شده را منتشر می‌کند، تا اعتبار خبرنگار CNN را زیر سؤال ببرد؛ سرویس اطلاعاتی آمریکا به لطف ترامپ، اعتبارش از سخنان ولادیمیر پوتین کمتر شده است؛ اتحادیه اروپا از سوی ترامپ حکومت «وحشی» معرفی می‌شود، درحالی‌که کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی از مقام تهدید علیه بشریت به «شخصیت والا منش» صعود می‌کند.

یادم رفت لغو برنامه اخیر ترامپ به بهانه باران را بگویم، برنامه بازدید از قبرستان سربازان آمریکایی در فرانسه، در صدمین سال پایان جنگ جهانی اول. همه می‌دانیم که ترامپ از باران متنفر است، چراکه موهایش زیر باران خراب می‌شود. مهم نیست که دو هزار و 250 آمریکایی در این گورستان خوابیده‌اند و جانشان را دور از وطن ازدست‌داده‌اند. همچنین همه می‌دانند که ترامپ در طول دو سال ریاست‌جمهوری خود هیچ‌وقت از ارتش آمریکا در افغانستان بازدید نکرد و نه حتی از هیچ ارتش دیگری در هیچ میدان جنگی. ترسوی مو قرمزی، پشتش را به جسد آمریکا کرد و رفت. این نماد ناسیونالیسم ترامپ است؛ باور هرج‌ومرج گونه از شعارهای نامتجانس و انحرافات اخلاقی؛ شی‌جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین راه را برای حاکمیت بر جان آدمیان باز می‌کند و ترامپ می‌گوید: شاید یک روز ما هم این کار را کردیم. شاید حرفش فقط یک جوک بود، اما درواقع پنجره‌ای به حقایق امروز جهان بود.

دموکرات‌های مقصر

ترامپ البته چندان متفاوت از این تفکر نیست. اقدامات او که منجر به گسترش خشم در آمریکا شده است، بر کسی پوشیده نیست. دست‌کم گرفتن او مطمئن‌ترین راه برای دموکرات‌ها است تا ریاست‌جمهوری وی تا سال 2024 را تضمین کنند.

انتخابات میان‌دوره به دموکرات‌ها،‌ پیروزی قابل‌توجهی در مجلس نمایندگان اعطا کرد و حداقل 37 کرسی را از آن خود کردند. حالا رئیس‌جمهور در اقدامات آتی خود محدودتر شده است. حملات او به مهاجران و توهین‌های آشکارش به زنان، در حاشیه و بیرون شهرهای آمریکا، برایش گران تمام شد. بیشتر آمریکایی‌های نجیب، عوام‌فریبی را دوست ندارند. اما همچنان راه ترامپ برای انتخابات 2020 باز است. جمهوری‌خواهان یا بهتر بگوییم حزب فعلی ترامپ، همچنان مجلس سنا را در تسخیر دارند و اخیراً با دوباره شماری آرا، دو کرسی دیگر هم به دست آوردند؛ آن‌ها در فلوریدا، یکی از حیاتی‌ترین حوزه‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری کشور برتری دارند.

یک دهه بعد از بحران اقتصادی سال 2008، عناد با برترین‌های قدرت، که از فاجعه آن سال، جان سالم به دربردند و عصبانیت از عدم برابری رو به فزونی، به موج ناسیونالیسم افراطی در سرتاسر جهان دامن زده است. انتخاب ژائیر بولسونارو در انتخابات ریاست‌جمهوری در برزیل یکی از بارز‌ترین و تازه‌ترین نمونه‌های این موج است. موجی که ترامپ را نیز بر سر کار آورد.

اعتراضات برجسته جلیقه زرد‌ها در فرانسه، بازتاب عصبانیت علیه تخریب و تحریف جوامع به نفع ثروتمندان است. در مجارستان، جامعه‌ای که در زمان بیرون آمدن از جماهیر شوروی، تشنه آزادی لندن و پاریس بود، با روی کار آمدن ویکتور اوربان، نخست‌وزیر لهستان به مکانی تبدیل شده که خانواده، کلیسا، ملت و برداشت سنتی از ازدواج و جنسیت روبه‌زوال است. اوربان درواقع مدل جدیدی از دموکراسی غیر لیبرال برای اروپا است. جنگ وی با امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه بر سر تغییرات ایدئولوژیک چه بریتانیا در سال 2019 به برگزیت برسد یا نه، جهت اتحادیه اروپا را مشخص می‌کند.

برگزیت نشان بربریت

اثبات شده که تصمیم برای برگزیت، نوعی از جنون است که همچنان ادامه دارد. همچون انتخاب ترامپ، رأی به خروج از اتحادیه اروپا، علامت عطش برای اختلال با هر بهایی است. 

دموکراسی لیبرال 25 سال پس‌ازآنکه تعالی قطعی آن مطمئن به نظر می‌رسید، بسیار آسیب‌پذیر شده است. تجارت آزاد مورد حمله قرارگرفته است،‌ همان‌طور که مهاجرت و درنتیجه حقوق بشر (چیزی که ترامپ هیچ ادعایی نمی‌تواند راجع به آن داشته باشد).

رکود بلندمدت در دستمزد قشر کارگر و طبقه متوسط در کنار احساس بیگانگی از فرهنگ کلان‌شهری، منجر به شکست جوامع شده است. در ایالات‌متحده حتی کلمه صداقت دیگر معنای توافق شده را ندارد. دموکرات‌ها معنای آن را همسو شدن با حقایق می‌دانند، درحالی‌که در دنیای ترامپ، صداقت معنای بیان همه‌چیز همان‌طور که هست می‌دهد؛ با چنین استدلالی، هواداران وی، ترامپ را صادق‌ترین رئیس‌جمهور تاریخ می‌دانند.

وقتی که هیچ معنای مشترکی وجود ندارد و با فشار شبکه‌های اجتماعی برای تقابل، ظرفیت دموکراسی‌های غربی برای رسیدن به مصالحه‌ای که بر اساس آن تاکنون پیشرفت حاصل شده، تضعیف شده است. در زندگی اگر شما 70 درصد ازآنچه می‌خواهید به دست بیاورید، به‌احتمال بسیار احساس رضایت می‌کنید؛ اما امروز هیچ سیاست‌مدار آمریکایی نمی‌بینید که بگوید: من فقط 70 درصد آنچه را که می‌خواستم به دست آوردم، اما درهرحال به نفع پیشرفت در انتخابات شرکت می‌کنم.

چین که گام در مسیر خودکامگی بیشتری با رهبری شی گذاشته است، چنین نگرانی‌هایی ندارد. آن‌ها برنامه‌های خود را می‌چینند، اجرا می‌کنند و روبه‌جلو می‌روند. در چند دهه اخیر 800 میلیون انسان را از فقر بیرون کشیده‌اند. چرا باید به خودشان شک کنند؟ پکن حالا خود را جایگزین بلامنازع برای مدل دموکراسی لیبرال می‌داند. ترامپ برای پکن خوش یمن بوده است. سیاست تضعیف شده داخلی آمریکا، ریزش اقتدار اخلاقی آمریکا، رد شراکت بین‌المللی موسوم به ترانس-پاسفیک از سوی ترامپ و ترک قرارداد اقلیم پاریس، همه به نفع چین بوده، چینی که حالا رهبر انرژی‌های تجدید پذیر دنیا است. پیشرفت این کشور پایدار و بی‌وقفه بوده است. در اروپا، از یونان گرفته تا صربستان، چین پیگیر مدل آفریقایی خود است: آنچه می‌تواند منابع و زیرساخت‌ها را کنترل کند، بخریم.

ترامپ، چوپان دروغ‌گو

ترامپ جنگ تجاری را انتخاب کرد و چند دلیل منطقی هم داشت، اما ناتوانی او در تأمین یک سیاست ژئواستراتژیک منسجم برای مقابله با چین، منجر به آن شده است که جنگ تعرفه‌ای او با چین، جزئی‌ از کج‌خلقی‌های وی به شمار رود. تحسین عجیب و غریب او درمورد کیم جونگ اون نیز به چین قدرت داده است. ترامپ در مقابل او ضعف نشان داده است و به او امتیاز می‌دهد و در مقابل چیزی دریافت نمی‌کند. حتی خروج نیروهای آمریکایی از شبه‌جزیره کره چندان دور از ذهن نیست. این اقدام بسیار برای چین خوشایند خواهد بود. 

بست و توسعه چین با رهبری شی و غیرقابل پیش‌بینی بودن کره شمالی، شرق آسیا را اشباع از تنش‌هایی می‌کند که اروپا در جریان جنگ سرد با آن‌ها روبرو بود. درگیری بین ایالات‌متحده و چین بر سر تجارت ناعادلانه، در جریان اجلاس همکاری‌های اقتصادی آسیا-اقیانوسیه آن‌قدر شدید بود که درنهایت هیچ بیانیه‌ای منتشر نشد، اتفاقی که در تاریخ این اجلاس بی‌سابقه بود. بااین‌حال این اعتقاد وجود دارد که کشش چین برای ثبات منطقه‌ای و جهانی به‌منظور تکمیل توسعه تا سال 2050، شامل حال تقابل آن با آمریکا بدون درگیری نظامی می‌شود.

درگیری ایالات‌متحده و چین بر سر تجارت ناعادلانه، در جریان اجلاس همکاری‌های اقتصادی آسیا - اقیانوسیه آن‌قدر شدید بود که درنهایت هیچ بیانیه‌ای منتشر نشد، اتفاقی که در تاریخ این اجلاس بی‌سابقه بود

باوجود استفاده جوامع اقتدارگرایی همچون چین و روسیه از تکنولوژی، چنین محدودیت‌هایی علیه جنگ احتمالاً با فناوری تقویت می‌شود. ما در دنیای نیمه اول قرن بیستم واقع نشده‌ایم.

ترامپ و دیگر ناسیونالیست‌ها از روش‌های فاشیستی متفاوتی ازجمله، منزوی کردن، بیگانه‌هراسی، اسطوره‌سازی ناسیونالیست و ترویج ناسیونالیسم، بهره برده‌اند، اما نیروهای خواهان جوامع باز، بسیار قوی‌تر از یک قرن پیش هستند. درست است که دیوارها در هرجایی بالا می‌روند و‌ چین نشان‌داده که می‌تواند اینترنت را کنترل کند، اما گسترش ایده‌ها و ایده‌آل‌گرایی را نمی‌توان سرکوب کرد؛ حتی باوجود وحشتناک‌ترین رئیس‌جمهور در آمریکا، نمی‌توان دنیا را به پرتگاه انداخت و این امید قرن 21 است؛ امید نه در عقده‌های ترامپ، بلکه در روحیات مردم و شبکه‌ها نهفته است.

رسانه‌ها محدودیت‌هایی را برای ترامپ قائل شده‌اند. حمله او به نهادهای آمریکایی و رسانه‌های برجسته منجر به توسعه آگاهی در مورد نیاز به ژورنالیسم تحقیقی شده است؛ اما این کار هزینه دارد. خوشبختانه حالا رسانه‌های آنلاین همه فروشی شده‌اند و این خبر خوبی است. خبر بد این است که ترامپ از اصطلاح «اخبار جعلی» علیه رسانه‌ها استفاده کرده است و درواقع با این کار هجمه علیه رسانه را آزاد و توجیه‌پذیر کرده است که نمونه آن را می‌توان قتل جمال خاشقجی بر شمرد.

کلمه «ارزش» معنای خود را از دست داده است. چین، نماینده ملتی که با سرکوبگری فزاینده، مدعی می‌شود، اطلاعات را به کنترل درآورده است، ادعای رهبری جهان را به‌صورت آکادمیک دارد. رقابت ایده‌ها، بین استبداد و دموکراسی آزاد حالا به‌طور کامل متعادل شده است

در مقابل دموکرات‌ها نباید تمرکز خود را از دست دهند. رئیس‌جمهور هر کاری انجام می‌دهد که انتخابات 2020 را از آن خود کند؛‌ علم کردن «کاروان»ها در مرز آمریکا برای ایجاد دلهره در دل مردم آمریکا برای رأی دادن به وی‌ آخرین فریبکاری او و شاید ساده‌ترین آن به شمار می‌رود. آمریکا شاید از آمریکای ترامپ چهار ساله نجات یابد، اما نجات آن پس از هشت سال، سخت‌تر به نظر می‌رسد. شکست جمهوری‌خواهان کار تمام‌وقت می‌خواهد، این کار برای بشریت مهم است، چراکه چین آزادی را اولویت دوم جهان می‌داند.