فرشاد گلزاری

روز دوشنبه دهمین سالگرد جنگ سوریه بود. بحرانی که اگرچه بسیاری از بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای حاضر در آن اصرار دارند که به همگان بفهمانند این پرونده به آخرش رسیده و همه چیز عادی است، اما بدون شک باید آن را یک دروغ سیاسی محض دانست.

بسیاری معتقدند که ۱۰ سال پیش توطئه غرب و در رأس آن آمریکا علیه سوریه به خاطر ذخایر نفت و گاز این کشور، باعث شد تا یک بحران همه جانبه و چند ضلعی دامن دمشق را بگیرد و بسیاری دیگر که این نظریه را مردود می‌دانند معتقدند که دولت مستقر در این کشور به هر نحوی که بوده نتوانسته اقتصاد و گره‌های آن به مسائل اجتماعی را به درستی با هم هماهنگ و همگون کند و درنهایت این فرآیند یک طغیان همه جانبه را کلید زد.

خارج از تمام این تفاسیر باید توجه داشت که سوریه اساساً یک پروژه بود. پروژه‌ای که پشت‌پرده‌های زیادی داشته و دارد و هنوز هم خیلی‌ها این ابهامات را نمی‌توانند روشن کنند و آن را یک فرآیند پیچیده و تو در تو می‌دانند؛ اما واقعیت این است که بازیگر اصلی در حوزه آشکارِ این ماجرای خونین، هیچ طیفی نبود جز داعش!

ماشین تروریستی که به هر ترتیب تا به امروز در حال نفس کشیدن است و از خاورمیانه تا عمق اروپا و حتی آمریکا خود را تکثیر کرده و هنوز هم در همان سوریه و عراق مشغول به زیستِ زیرزمینی خود است. این جریان در حال حاضر هم در حال قربانی گرفتن در خاورمیانه و حتی جنوب شرق آسیا است و مشکل اینجاست که همه مدعی هستند که «سر افعیِ داعش» را قطع کرده‌اند.

اگر نگاهی به تحولات یک دهه اخیر سوریه و منطقه بیندازیم می‌بینیم که این کشور عملاً به یک خرابة بی‌رمق تبدیل شده است و میلیاردها دلار هزینه لازم است تا تلِ خاک‌هایی که به روی زمین ریخته دوباره بازسازی شود که البته این مساله با وضعیت کنونی دور از انتظار است

اینکه هر کشور و هر دولتی یک نقش مشخص در بحران سوریه به عهده داشته و از سوی دیگر عملیات‌های مرکب برای درهم‌کوبیدن این تشکیلات تروریستی بارها و بارها انجام شده اما هنوز داعش در حال زیستن است موضوعی است که به شدت حیرت‌انگیز است. حیرت و تعجب نه از این جهت که چرا این تشکیلات تمام نمی‌شود، بلکه تعجب از اینکه تمام دولت‌ها با گذشت 10 سال هنوز به حمایت از این تشکیلات و سَلَفِ آن یعنی سازمان القاعده می‌پردازند و هر ماه با صدور بیانیه‌های رنگارنگ خواهان پایان خشونت هستند. موضوعی که در سوریه و طی این 10 سال کمترین اهمیت را داشته، وضعیت انسانی شهروندان این کشور و آوارگانش بوده است؛ چراکه عملاً نیمی از مردم این کشور آواره شده، حدود ۲.۴ میلیون کودک آموزش نمی‌بینند و اقتصاد آن در وضعیت اسفناکی قرار دارد.

از سوی دیگر ترکیه از این جماعت به عنوان کارت برنده در مقابل اتحادیه اروپا استفاده کرده و در اردن هم خیل عظیمی از شهروندان سوری را در مرزهای خود اسکان داده که اگر روزی تروریست‌ها به مرزهای این کشور حمله کردند، اولین نفراتی که با آنها روبرو شوند، آوارگان سوری باشند نه شهروندان اردن! عربستان و امارات هم با فرو نشستن غبار 10 ساله این بحران به دنبال آن هستند که بتوانند دمشق را به سمت خود بکشانند و منافعشان را از بحران شام تامین کنند. در آنسوی مرزها آمریکایی‌ها هم در حال ترسیم و خط و خطوط مورد نظر خود طی این 10 سال بودند. حمایت از کردهای سوریه و تحریم‌های اقتصادی دمشق در این مدت از یک سو و استراتژی ناهماهنگ و گنگِ دولت دونالد ترامپ از سوی دیگر، زمینه‌های یک به‌هم‌ریختگی جدید را در سوریه فراهم کرد.

در این مسیر روسیه هم به عنوان یکی از بازیگران موثر وارد پرونده سوریه شد و تا همین امروز که دولت «جو بایدن» روی کار آمده در حال بازیگری به سبک خود است. کمااینکه هفته گذشته سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در قطر با همتایان قطری و ترکیه‌ای خود در مورد سوریه به گفت‌وگو پرداخت که نشان می‌دهد دولت جدید ایالات متحده اساساً توجه خاصی به سوریه و خاورمیانه ندارد و حالا مسکو به دنبال فعال کردن دیپلماسی خود در این سرزمین و منطقه است.

موضوعی که در سوریه و طی این 10 سال کمترین اهمیت را داشته، وضعیت انسانی شهروندان و آوارگانش بوده است؛ چراکه عملاً نیمی از مردم این کشور آواره شده، حدود ۲.۴ میلیون کودک آموزش نمی‌بینند و اقتصاد آن در وضعیت اسفناکی قرار دارد

بازهم بن‌بست

اگر نگاهی به تحولات یک دهه اخیر سوریه و منطقه بیندازیم، می‌بینیم که این کشور عملاً به یک خرابة بی‌رمق تبدیل شده است. میلیاردها دلار هزینه لازم است تا تلِ خاک‌هایی که به روی زمین ریخته دوباره بازسازی شود که البته این مساله با وضعیت کنونی دور از انتظار است. بدون تعارف باید گفت که این کشور دهه‌ها وقت لازم دارد تا به وضعیتش در سال 2010 - 2011 برگردد.

در این اثنا کشورها، نهادها و شخصیت‌های موثر در این پرونده هم به زعم خود خطابه‌های تکراری صادر می‌کنند. به عنوان مثال دومای روسیه در دهمین سال بحران سوریه و در پی ابراز تمایل برخی کشورها، اعلام کرد برای بازگشت سوریه به اتحادیه عرب تلاش می‌کند.

ساعاتی بعد هم احمد ابوالغیط، دبیرکل اتحادیه عرب اعلام کرد سوریه کشور بنیانگذار در اتحادیه است و ماهیت عربی آن محل بحث نیست و حاکمیت و استقلال آن مانند کشورهای عضو اتحادیه، رکنی مهم در امنیت ملی عربی محسوب می‌شود و تعلیق عضویتش در اتحادیه دائمی نیست؛ در نهایت باید به این فکر کرد که چگونه می‌توان به سوریه کمک کرد. لؤلؤة بنت راشد الخاطر، معاون وزیر خارجه و سخنگوی وزارت خارجه قطر هم در کنفرانسی در حاشیه چهل و ششمین جلسه شورای حقوق بشر سازمان ملل اعلام کرد که زمان برای ایجاد مسیرهایی جدید به سمت حل و فصل سیاسی و گذار واقعی و فراگیر در سوریه بر مبنای بیانیه ژنو ۱ و قطعنامه ۲۲۵۴ شورای امنیت فرارسیده است. فارغ از این سخنان به نظر می‌رسد که درست‌ترین سخن را گی‌یر پدرسن، فرستاده سازمان ملل به سوریه زده است. او در نشست شورای امنیت درباره اوضاع سوریه در دهمین سالروز جنگ در این کشور گفت که عدم موفقیت میانجیگری‌ها برای پایان نزاع فاجعه‌بار در سوریه به ویژه در سایه نبود اعتماد میان طرف‌های درگیر، هزینه‌زا خواهد بود!

واقعیت امر این است که هزینه این درگیری‌ها و سیاسی‌کاری‌ها را صرفاً مردم سوریه می‌دهند. مثال دیگر این هزینه‌زایی، درگیری لفظی جدید میان واسیلی نبنزیا، نماینده روسیه در سازمان ملل و لیندا توماس گرینفیلد، همتای آمریکایی او است. نماینده آمریکا نظام سوریه را مسئول تراژدی در این کشور دانست و همتای روس‌اش واشنگتن را مسئول هرج و مرج می‌داند. این دقیقاً همان نقطه‌ای است که نمی‌گذارد همه چیز، حتی راهکار سیاسی در قبال سوریه به نتیجه برسد. بن‌بستی که پس از یک نزاع 10 ساله فقط یک دلیل دارد و آن هم تعدد منافع است.